دولت- ملتهای بازیگر در سلسلهمراتب قدرت در پهنه سیاست بینالملل جایگاه و منزلتی برای خود تعریف میکنند و براساس آن جایگاه، سیاست خارجی خود را تدوین ميكنند و به اجرا میگذارند. مؤلفههای تعریف جایگاه و منزلت میتواند حاصل دو نوع ذهنیت غالب بر دولت و دولتمردان باشد؛ ذهنیت مبتنی بر رؤیا و آرزوها و ذهنیت مبتنی بر واقعیتها.
فرشید جعفری در شرق نوشت: دولت- ملتهای بازیگر در سلسلهمراتب قدرت در پهنه سیاست بینالملل جایگاه و منزلتی برای خود تعریف میکنند و براساس آن جایگاه، سیاست خارجی خود را تدوین ميكنند و به اجرا میگذارند. مؤلفههای تعریف جایگاه و منزلت میتواند حاصل دو نوع ذهنیت غالب بر دولت و دولتمردان باشد؛ ذهنیت مبتنی بر رؤیا و آرزوها و ذهنیت مبتنی بر واقعیتها.
به عبارت دیگر، گاهی دولتها منزلت خویش را در سیاست بینالملل بر مبنای آنچه دوست دارند تعریف و گاهی نیز جایگاه خود را بر مبنای آنچه هست و واقعیت دارد، تعریف میکنند. ذهن مبتنی بر رؤیاها و دوستداشتنها، باعث سیاست خارجی احساسی شده و منتهی به تعریفی کاذب از جایگاه قدرت در سیاست بینالملل میشود. ذهن مبتنی بر واقعیتها، موجب سیاست خارجی مبتنی بر عقل شده و بنابراین منجر به تعریفی صادق از منزلت قدرت در سیاست بینالملل میشود.
سیاست خارجی احساسی به دلیل تعریف خاص از قدرت، خودبزرگبینی و تحقیر سایر دولتها را منش و روش خویش قرار میدهد و سیاست خارجی مبتنیبر عقل، بنیان رابطه خود با دیگری را به دلیل تعریف نسبی از قدرت بر تأمین منفعت ملی استوار میکند. اندیشه غالب این است که دولتها معمولا در سیاست خارجی عقلانی رفتار میکنند، اما بنا بر دلایلی دولتمردانی ظهور میکنند که به دلیل وجود برخی باورها و ذهنیتهای خاص، عقل در سیاست خارجی را در گوشهای مینشانند و باورهای یوتوپیایی خود را به میان میآورند و چراغ راهنمای سیاست خارجی خود میكنند. ظهور چنین دولتمردانی در کشورهایی که در سطح پایینی از سلسلهمراتب قدرت هستند و تأثیر اندکی بر پروسههای سیاست بینالملل دارند، مشکلی را پیش نمیآورد، اما انتخاب آنها در کشورهایی که عنوان «قدرت بزرگ» را حمل میکنند، مشکلاتی را به بار میآورد که اگر بهموقع شناسایی و حل نشود، سبب ابهامی میشود که ممکن است صلح و امنیت بینالمللی را با تهدید جدی مواجه کند. یکی از این مشکلات، دشواری تشخیص سیاست خارجی دولتهایی است که بر حسب رؤیاها و دوستداشتنهای خود تصمیم میگیرند.
به نظر میرسد در روزگار حاضر قدرتهای بزرگ جهانی و منطقهای گرفتار «ابهام تشخیص» جهتگیری سیاست خارجی ایالات متحده، به دلیل وجود باورهای رؤیایی دونالد ترامپ هستند. برای قدرتهای بزرگ جهانی و منطقهای «ابهام تشخیص» با طرح این پرسش نمود پیدا میکند؛ آیا سیاست خارجی ایالات متحده در دوره ریاستجمهوری ترامپ تجدیدنظرطلبانه است یا محافظهکارانه. به بیان دیگر، آیا ایالات متحده در صدد برهمزدن نظم موجود بینالمللی است یا اینکه سعی در حفظ نظم موجود بینالمللی دارد؟ سیاست خارجی ایالات متحده «تهاجمی» است یا «تدافعی»؟
پاسخ به این پرسش سرنوشت ملل را رقم میزند. پاسخ اشتباه معمولا به معنای پذیرش خطری مهلک یا ویرانی کامل بوده، زیرا موفقیت سیاست خارجی به صحت این پاسخ بستگی دارد (هانزجی مورگنتاو).
ترامپ در نخستین سخنرانی خود در کنگره آمریکا وعده احیای روحیه آمریکایی را داد. او از بازگشت دوباره خوشبینی سخن گفت که رؤیاهای ناممکن را در دسترس قرار داده است؛ رؤیاهایی که موجب گشایش فصل تازهای در عظمت آمریکا شده است. «احیای روحیه آمریکایی»، «بازگشت دوباره خوشبینی»، «بازگرداندن عظمت آمریکا» تعابیری هستند که رؤیاهای ناممکن ایالات متحده را جامه عمل میپوشانند. تنها مفهومی که این تعابیر را به هم پیوند میزند مفهوم «دوباره» است. اما تکرار یک رخداد در کارزار بازیگری و رقابت در سیاست بینالملل بهآسانی حاصل نمیشود.
از اقتضائات تحقق «دوباره» یک رخداد این است که سیاست تغییر وضع موجود، برهمزدن نظم بینالمللی و بهطورکلی سیاست خارجی تهاجمی در پیش گرفته شود، در غیراینصورت تحقق رؤیاها و آرزوها ممکن نخواهد شد. متن پراکنده و فاقد قطعیت سیاست بینالملل در روزگار کنونی اصول ذاتی آن را بیشازپیش آشکار كرده است؛ اصولی که اندیشه تهاجمی قدرتهای بزرگ در برابر یکدیگر را تقویت کرده است.
وضعیت آنارشیک بینالمللی، قابلیتهای نظامی تهاجمی دولتها، عدم اطمینان از نیات و مقاصد دولتها از یکدیگر، دغدغه اطمینان از بقا و عقلانیت حاکم بر رفتار دولتها، آنها را به سمت ترس و خودیاری و افزایش قدرت و درنهایت تهاجم، رهنمون میكند. (جان میرشایمر). با استدلال فوق ایالات متحده، سیاست خارجی تجدید نظرطلبانه و تهاجمی را در پیش گرفته است.
اما معنای فرمانها و سخنرانیهای دونالد ترامپ در حوزه سیاست خارجی خبر از سیاست خارجی محافظهکارانه، بیتفاوتی به نظم بینالمللی و سیاست خارجی تدافعی میدهد. یک قدرت بزرگ که میخواهد گذشته هژمونی خود را بازگرداند، «حضور» در متن بینالمللی را باید در اولویت خویش قرار دهد. اما ترامپ در جمع هوادارانش درحالیکه بر خوببودن همکاری جهانی و توافق با دیگر کشورها تأکید میکند، صریحا میگوید: «من درنهایت رئیسجمهور آمریکا هستم نه جهان».
ترامپ فرمان خروج از «پیمان تجاری ترانس- پاسیفیک» را صادر میکند و بر مذاکره مجدد در مورد «پیمان آزاد تجاری آمریکا» موسوم به «نفتا» تأکید میکند و در مرز آمریکا و مکزیک دیوار میکشد و فرمان منع ورود شهروندان شش کشور اسلامی را امضا میکند؛ همه اینها خبر از یک سیاست خارجی تدافعی و محافظهکارانه میدهد.
بنابراین سایر دولتها در تشخیص دو گزاره در مورد سیاست خارجی آمریکا سرگردانند؛ گزاره اول میگوید: «آمریکا برای برهمزدن وضع موجود بینالمللی و بازگرداندن هژمونی گذشته خود، سیاست تهاجمی را در پیش گرفته است»؛ و گزاره دوم میگوید: «آمریکا برای حفظ وضع موجود بینالمللی و برای جلوگیری از افول بیشازپیش خود، سیاست تدافعی را در پیش گرفته است». بنابراین بازیگران دولتی در چنين شرايطي در هر لحظه باید مهیای وخیمترشدن اوضاع سیاست بینالملل باشند.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر