۴۹۱۸۰۳
۵۰۱۰
۵۰۱۰
پ

رضویان: از سینما و وطنم طلبکار نیستم

امیرشهاب رضویان یکی از افراد ناشناخته سینمای ماست. با وجود ابوالمشاغل‌بودنش هنوز کاملا کشف نشده. از ظاهر منحصربه‌فردش تا طنزهای کلامی‌اش در مصاف با دیگران، از غمگینی برخی از فیلم‌هایش، از مدیریت آموزشگاه موفق «هیلاج» و... به نظر می‌رسد که همچنان هر آنچه را که در چنته دارد، رو نکرده.

روزنامه شرق - فرانک آرتا: امیرشهاب رضویان یکی از افراد ناشناخته سینمای ماست. با وجود ابوالمشاغل‌بودنش هنوز کاملا کشف نشده. از ظاهر منحصربه‌فردش تا طنزهای کلامی‌اش در مصاف با دیگران، از غمگینی برخی از فیلم‌هایش، از مدیریت آموزشگاه موفق «هیلاج» و... به نظر می‌رسد که همچنان هر آنچه را که در چنته دارد، رو نکرده. به تازگی سومین جشنواره تئاتر - سینمایی هیلاج برگزار شد. در این جشنواره به سینمای کوتاه به شکل حرفه‌ای و در قالب بخش خصوصی توجه زیادی شد. به‌ویژه آنکه حرفه‌ای‌های سینمای ایران داوران و حامیانش بودند. به این بهانه با او گفت‌وگو کردیم.
رضویان: از سینما و وطنم طلبکار نیستم

در مراسم اختتامیه اشاره کردید که زمانی فیلم‌نامه‌ای را به تهیه‌کننده‌ای ارائه دادید تا آن را بسازد؛ ولی او شما را تحویل نگرفت. بعد از آن تصمیم گرفتید آن‌قدر کار کنید تا پولدار شوید و فیلم خودتان را بسازید. سؤال این است که حالا پولدار شدید؟ و بااین‌همه مشغله فرصت فیلم‌سازی دارید؟

حالا هم پولدار نشده‌ام! فقط لطفی که آن تهیه‌کننده کرد، این بود که یاد گرفتم بجنگم برای پول پیداکردن و فیلم‌ساختن! نتیجه این شد که توانستم فیلم‌هایی را که دوست دارم، بسازم. مشغله‌ام هم زیاد است؛ اما انگیزه‌هایم عوض نشده. کماکان فیلم‌ساختن برایم اصل است. از ١٥‌سالگی تصمیم داشتم فیلم‌ساز بشوم و هنوز هم همان مسیر را دارم می‌روم.

بااین‌حال به نظر می‌رسد درحال‌حاضر در همه ‌چیز دست دارید! از آموزشگاه سینمایی تا برگزاری جشنواره هنری، از بازیگری تا نقاشی و برگزاری نمایشگاه مقابل سازمان ملل، از جهانگردی تا کلکسیونری، از سینماداری تا تصحیح کتاب، از عکاسی گرفته تا چاپ کتاب. شما اساسا چه‌کاره هستید؟

اساسا آدمی هستم پر‌انرژی که نمی‌توانم بی‌کار باشم. بگذارید اول ادامه قصه بالا را بگویم. وقتی که آن دوست تهیه‌کننده تحویلم نگرفت، رفتم کافه نادری و نشستم پشت یک میز در محوطه قوسی‌شکل شرق کافه. یک فنجان قهوه سفارش دادم، شاید هم چای سفارش داده باشم؛ چون آن روزها بی‌پول بودم! خیره شدم به کاج خشکی که در حیاط شرقی جنب کافه خودنمایی می‌کرد! حتما فکر می‌کنید از خشکی این کاج یک نتیجه اخلاقی یا یک پند مهم گرفتم و مثل مورچه‌ای که تلاش می‌کرد و به تیمور لنگ شکست‌خورده انگیزه جمع‌آوری سپاه داد، من هم دچار تحول شدم! اما نه اصلا این‌طور نبود! در حقیقت کاج خشک‌شده نکته انحرافی بود و من خودم به این نتیجه رسیدم که بهتر است دستم را روی زانوی خودم بگذارم و برخیزم.
از همان روز که برخاسته‌ام هنوز ننشسته‌ام. خلاصه اینکه یک اتاق سه‌ در‌ چهار اجاره کردم و صاحب یک دفتر کار شدم. با پسرعمویم سعید کارهای دوبله فیلم‌ها را برای سازمان بهره‌وری ملی شروع کردیم. کیوان جهانشاهی شد گوینده، رحیم قاسمیان سرپرست تیم ترجمه، مسعود امینی و مهرداد زاهدیان هم در کنار رویا نریمی‌زاده و روزت قادری کارهای فنی را انجام دادند و کم‌کم «هیلاج فیلم» شکل گرفت. بعد از آن با ٢٠ ‌میلیون تومان وام تبصره ٣ که از بانک صادرات گرفتیم، تجهیزات فیلم‌برداری و تدوین بتاکم خریداری کردیم و بخش خدمات و اجاره تجهیزات هم به «هیلاج» اضافه شد، اوقاتی هم که تجهیزات بی‌کار بود، بچه‌های آشنا با آنها فیلم می‌ساختند. نتیجه این شد که حدود صد فیلم کوتاه مستند و پویانمایی تهیه کردم.

چه جالب و ماجرای ساختن فیلم سینمایی چگونه بود؟

الان جالب‌تر هم می‌شود! سال ١٣٧٨ که رسید، ١٥‌ میلیون تومان پول داشتم، مجوز کارگردانی اول را گرفتم و به پشتوانه فیلم‌های کوتاهی که در «هیلاج» تهیه کرده بودم، مجوز تهیه‌کنندگی را هم به لطف منوچهرخان شاهسواری و مرتضی‌خان شایسته گرفتم.

خب در آن زمان لطف بزرگی بود!

همین‌طور است. برای اجاره دوربین ٣٥‌میلی‌متری هم به بنیاد سینمایی فارابی رفتم؛ اما دوربین کم بود و متقاضی زیاد و من هم از همه بی‌کس‌تر!

دیگر نرفتید پیش آقایان شایسته و شاهسواری؟

خیر. اما دوباره رفتم کافه نادری و در همان محوطه قوسی‌شکل نشستم، خیره شدم به همان درخت کاج که کماکان خشک بود. این‌بار پول داشتم و قهوه ترک سفارش دادم. خیره بودم به درخت کاج و به این نتیجه رسیدم که کاج خشک، خشکیده است و بهتر است به جای نگاه‌کردن به آن و اجازه ورود افکار منفی به ذهنم، به دنبال راه چاره باشم.

پس در یک اقدام انقلابی و بدون حساب و کتاب تجهیزات تدوین بتاکم را فروختم و با کمک یکی از دوستانم در آلمان یک دوربین آری فلکس ٣٥‌میلی‌متری BL١ به قیمت ٣٣ هزار مارک وجه رایج کشور آلمان خریدم. چیزی حدود ١٣ ‌میلیون تومان آن روزها.

در آن زمان پول زیادی بود؟!

خلاصه اینکه برخلاف دیگران تنها کارگردانی بودم که خودم دوربین داشتم و پس از ساختن «سفر مردان خاکستری» بسیاری از دوستان دیگر هم با این دوربین فیلم ساختند. حمید فرخ‌نژاد، مجید برزگر، نیکی کریمی، علیرضا امینی، سامان سالور، منیژه حکمت و خیلی‌های دیگر.

پس دوربین پربرکتی بود؟!

بله. آن روزها هنوز واحد پولی «یورو» و فناوری «دیجیتال» به سینما ورود پیدا نکرده بود. پس همه‌ چیز عظمت داشت. فیلم‌ساختن با نگاتیو ساده نبود و فیلم که می‌ساختی، کلی اعتبار برایت می‌آورد، خلاصه اینکه برای ساختن هریک از فیلم‌هایم یک ‌بار رفته‌ام کافه نادری و آن درخت خشک هم بدون کمترین معنی در همان‌جا راست و بی‌معنی ایستاده است.

حالا مدرسه سینمایی « هیلاج» چگونه سر برآورد؟

روزی دیگر رفتم کافه نادری و البته همان درخت خشک با آن قامت افراشته داشت به ریشم می‌خندید. دیدم وقت اضافی دارم، اتاق اضافی هم در دفتر داشتیم، رفقای خوب و غیراضافی هم داشتیم، پس کلاس‌های فنی و بازیگری راه انداختیم و مدرسه فیلم‌سازی هیلاج شکل گرفت. اوایل، هنرجو کم داشتیم و تدریجا به یکی از مهم‌ترین آموزشگاه‌های کشور مبدل شدیم.

بااین‌همه مشغله، چگونه بی‌کاری هشت‌ساله‌تان شکل گرفت؟

اوضاعم نسبتا خوب بود که فیلم «مینای شهر خاموش» را ساختم. سیمرغ فجر را گرفت و بدبختی آغاز شد. هشت سال بی‌کاری! خب در این مدت سه‌تا فیلم برای تلویزیون ساختم، فیلم‌های خوبی شد، اما راضی‌ام نمی‌کرد.

دراین‌میان علاقه به نقاشی چگونه سر برآورد؟

از کودکی نقاشی می‌کردم و در دوره دبیرستان کاریکاتور معلم‌هایم را می‌کشیدم! در دانشکده کمی نقاشی را جدی گرفتم و دوره‌ای را با بچه‌ها تمرین نقاشی کردم. از آنها سبکی را یاد گرفتم که تدریجا برایم جا افتاد و سال‌هاست به آن شیوه نقاشی می‌کنم.

و عکاسی ؟

بی‌کاری هشت‌ساله به پایان نمی‌رسید! پس به سراغ عکاسی رفتم. نگاتیوهای قدیمی‌ام را مرتب کردم. عکس‌های قدیمی خانوادگی را جمع‌آوری کردم و به کمک آنها کارهای پژوهشی در مورد عکاسی و تاریخ سیاسی ایران انجام دادم. نمایشگاه گذاشتم و از کاری که می‌کردم لذت می‌بردم.

زندگی‌نامه‌نویسی و چاپ کتاب با چه هدفی صورت گرفت؟

زندگی‌نامه و دیوان شعرهای سبک هندی صفالحق را چاپ کردم، کتاب داستان مسافر خودم را چاپ کردم و کم‌کم دیدم که از این کارها هم به اندازه سینما لذت می‌برم.

ظاهرا به کلکسیونری هم علاقه‌مند هستید؟

درباره کلکسیونری هم باید بگویم که عاشق دوربین‌های فیلم‌برداری هستم. سال‌هاست که دوربین می‌خرم و علاوه بر تمامی مشاغلی که شمردید، در آینده یک موزه سینمایی کوچک در خانه‌ام یا زادگاهم، همدان، تأسیس خواهم کرد.

همه این کارها را درک می‌کنم، اما سینماداری را نه؟!

اواخر دوران بی‌کاری بود که از طرف گروه صنعتی گلرنگ دعوت شدم به پروژه «کوروش» که در حال ساختن بود. دیدم این کار را تجربه نکرده‌ام! پس در یک کانکس مستقر شدم و در کنار کلی مهندس باکمال از سینما‌سازی تا سینماداری را تجربه کردم. الان حدود سه سال است که مدیرعامل پردیس سینمایی کوروش هستم، اما می‌خواهم بروم سر کار فیلم‌سازی‌ام، کوروش راه افتاده، موفق‌ترین سینمای کشور است و الان سیستم منظم کوروش دارد کار می‌کند و من آزادتر شده‌ام.

با چه انگیزه‌ای نمایشگاه نقاشی مقابل کاخ سفید برگزار کردید؟

همیشه دلم می‌خواست که از شمال تا جنوب آمریکا را زمینی مسافرت کنم.

مردادماه امسال با نقی جلاده، هم‌کلاس دوران دبیرستانم که مثل خود من اهل عشق و علافی و گشت‌وگذار است، از شمال‌شرقی آمریکا، ایالت ورمونت، تا جنوب‌شرقی آمریکا، ایالت فلوریدا را با یک ماشین شخصی و دو کیسه خواب و یک چادر مسافرتی و ١٢ تابلو نقاشی ١٠٠ در ٧٠ سانتی‌متر مسافرت کردیم. هرجا می‌رسیدیم نمایشگاه خیابانی می‌گذاشتیم و از همه مهم‌تر جلو کاخ سفید بود که با نقی نمایشگاه گذاشتیم و پلیسی که می‌توانست نمایشگاهمان را به‌هم بزند، وقتی فهمید از ایران آمده‌ام و با دوست قدیمی‌ام مشغول مسافرتیم، موضوع را زیرسیبیلی رد کرد و گفت، تا پست من اینجاست نمایشگاهت را داشته باش.

البته حالا اگر بخواهم درباره شما توصیفی داشته باشم، می‌توانم بگویم یک کارآفرین موفق هستید. نظرتان چیست؟ راستی از مادر چه خبر؟

کارآفرین هستم و اختصاصا در حوزه‌های پنهان سینما کار می‌کنم. این روزها یکی از کارهایم مدیریت برنامه‌های مادرم، خانم رابعه مدنی، است، الان در سینما مادر را بیشتر از من می‌شناسند. این روزها رفته یزد و در سریال محمدحسین لطیفی بازی می‌کند.

چرا فیلم‌های شما جمع اضداد است؟ از نمایش افسردگی در فیلم «تهران ساعت هفت صبح» تا طنازی در «یک دزدی عاشقانه». خلاصه در فیلم‌سازی دنبال چه هستید؟

در فیلم‌سازی هر دوره‌ای آن‌گونه که فکر می‌کنم فیلم می‌سازم. ١٥ سال پیش که «تهران ساعت هفت صبح» را می‌ساختم فکر می‌کردم اتفاق‌های زندگی و حرکت جهان خیلی جدی است، نتیجه‌اش شد آن فیلم، اما الان خیلی چیزی برایم جدی نیست، پس نگاهم با طنز آمیخته شده. البته فیلم بعدی‌ام یک فیلم عبوس است، باید بگردم یک فلسفه‌ای برایش بسازم!

دقیقا توقع شما از سینما چیست؟

از کودکی که در مدرسه، معلم‌ها مرا نمی‌دیدند، یاد گرفتم که آن‌قدر کار کنم که نتوانند نادیده‌ام بگیرند. از سینما و وطنم هم طلبکار نیستم. کماکان فیلم خواهم ساخت، نقاشی خواهم کرد، عکس خواهم گرفت، برای من سینما آرامش‌بخش است. از روند ساخت فیلم خیلی لذت می‌برم و وقتی فیلم به نمایش درمی‌آید، حال خوشی دارم؛ کمی جاه‌طلبی و کمی شادمانی کودکانه.

در جایی گفته بودید « هیلاج» بنگاه اقتصادی نیست و درعین‌حال به دنبال پیوند هنر و صنعت هستید. حالا به نظر خودتان تاکنون توانسته‌اید میان هنر و صنعت پیوند مبارکی ایجاد کنید؟

خداراشکر کم‌وبیش توانسته‌ام با کمک کارآفرینان بخش صنعت درصدی از بودجه فیلم‌هایم را تأمین کنم و حتی در جشنواره «هیلاج» از کمک‌های مالی شرکت پدیده شیمی قرن (اکتیو) برای برگزاری جشنواره بهره‌مند شدم. رابطه با صنعت را به فیلم‌سازی با پول دولت ترجیح می‌دهم.

در آستانه ٥٠ سالگی فیلم موردعلاقه‌تان چگونه فیلمی است؟

فیلمی که خوب باشد، به‌زودی می‌روم کافه نادری ببینم هنگام خیرگی به درخت کاج چه به ذهنم می‌رسد؟

تاکنون هفت فیلم بلند ساخته‌اید، کدام‌یک اهداف موردنظر شما را محقق کرده است؟

هنوز اولین فیلمم، «سفر مردان خاکستری» را بیش از همه دوست دارم.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج