آیا دونالد ترامپ میتواند هیتلر جهان جدید باشد؟
آیا ترامپ، چهره آدولف هیتلر را مجددا زنده خواهد کرد و با روی کار آمدن ترامپ، شاهد فاشیسم آمریکایی خواهیم بود؟ اینها سوالاتی است که این روزها و به دنبال پیگیری سیاستهای نژادپرستانه از سوی رئیس جمهوری جدید ایالات متحده آمریکا از ذهن عبور می کند.
تعادل را میتوان بهعنوان بخشی از سیاست بینالملل دانست که انعکاس نشانههایی از قدرت نسبی، امنیت نسبی و ایدئولوژی نسبی است. براساس چنین ادراکی است که میتوان جهان آینده را براساس نشانههایی از همکاری، رقابت و منازعه محدود تحلیل کرد.
روندی که بهموجب آن ناسیونالیسم آمریکایی بیش از آنکه قدرت خود را برای رویارویی در سیاست جهانی تنظیم کند، تلاش خواهد داشت تا زمینههای لازم برای چندجانبهگرایی منطقهای و بینالمللی را شکل دهد. در این مجموعه تلاش میشود تا گزینههای احتمالی مربوط به سیاست خارجی و امنیتی ترامپ تبیین شود. روندهایی که طیف گستردهای از الگوهای رفتاری شامل موازنهگرایی، چندجانبهگرایی و منازعهگرایی را دربرمیگیرد.
۱. انگاره ناسیونالیسم آمریکایی و آینده ترامپ
در سیاست جهانی
اندیشه ناسیونالیسم آمریکایی را میتوان انعکاسی از رویکرد مبتنی بر ناسیونالیسم اروپایی دانست که زمینههای شکلگیری جنگ جهانی اول را بهوجود آورد یا اینکه چنین نشانههایی میتواند با الگوهای رفتاری کشورهایی همانند آلمان، ایتالیا و بلغارستان دوران جنگ جهانی دوم همانندسازی داشته باشد. چنین الگوهایی را میتوان بهعنوان بخشی از واقعیتهای رفتاری سیاست جهان دانست که تحتتاثیر روندهای سیاست خارجی و امنیتی ترامپ قرار میگیرد.
براساس انگاره ناسیونالیسم آمریکایی، ترامپ میتواند زمینههای لازم برای تغییر در سیاست جهان براساس نشانههایی از هژمونی و سلطه جهانی را بهوجود آورد. چنین انگارهای، روایت قدرت و برتری را بازتولید میکند.
برخی از تحلیلگران موضوعات منطقهای و راهبردی به این موضوع اشاره دارند که ۲۱ژانویه ۲۰۱۷ یعنی اول بهمنماه ۱۳۹۵ را میتوان بهعنوان نقطهعطفی در روند کنش سیاسی و سیاست خارجی آمریکا نسبت به جهان غرب، جهان اسلام، چین و روسیه دانست. چنین رویکردی با واکنش گروههای ساختارگرا روبهرو گردیده، بهگونهای که چنین نظریهپردازانی بر نشانههایی از تداوم راهبردی و تغییرات تاکتیکی رفتار سیاسی و سیاست خارجی ترامپ نسبت به جهان اسلام، غرب آسیا و سایر کشورهای موثر در سیاست بینالملل
اشاره دارند.
واقعیت آن است که ترامپ نماد نشانههایی از «ناسیونالیسم آمریکایی» است. ناسیونالیسم آمریکایی با بنیادگرایی مسیحی و محافظهکاری نیز پیوند دارد. هر یک از انگارههای یادشده میتواند بر روندهای سیاست خارجی آمریکا در برخورد با جهان اسلام و غرب آسیا تاثیر بهجا بگذارد. ناسیونالیسم آمریکایی دارای نشانههایی از اسلامستیزی، بیگانهستیزی و برتریجویی است. هر یک از مولفههای یادشده میتواند تاثیر قابلتوجهی بر روندهای سیاست خارجی آمریکا در دوران ترامپ بهجا گذارد.
مبانی اندیشه ترامپ را میتوان براساس پیوندی از عملگرایی اقتصادی، پوپولیسم اجتماعی، محافظهکاری سیاسی و تحرک ژئوپلتیکی دانست. هر یک از مولفههای یادشده زمینههای لازم برای مقابلهگرایی گستردهتر ترامپ در برخورد با کشورهای انقلابی و گروههای اسلامی در غرب آسیا را اجتنابناپذیر میسازد. بنابراین اندیشه برتری آمریکا میتواند در فضای الگوی سیاسی و راهبردی دونالد ترامپ انعکاس داشته باشد. چنین روندهایی بخشی از واقعیتهای سیاست خارجی آمریکا در آینده نسبتا مبهم تلقی میشود.
۲. انگاره محافظهکاری و موازنه راهبردی ترامپ
در سیاست جهانی
دومین روایتی که میتوان از سیاست خارجی دونالد ترامپ بهعمل آورد براساس روندهایی است که ایالاتمتحده در دهه ۱۹۵۰ در دوران ریاستجمهوری آیزنهاور و همچنین در دهه ۱۹۸۰ و در زمان ریاستجمهوری رونالد ریگان حاصل شده است. ریگان و آیزنهاور به سازوکارهای همکاری موثر با قدرتهای جهانی تاکید داشته درحالیکه از الگوهای مقابلهجویانه و محدودکننده بازیگران منطقهای در حوزههای مختلف جغرافیایی بهره گرفتهاند.
ظهور ترامپ با قالبهای نهادی و ساختاری آمریکا هماهنگی چندانی نداشت. گروههای محافظهکار آمریکایی نیز ترامپ و اندیشهاش را انعکاس ناکارآمدی ساختار حزبی و فرآیندهای انتخاباتی میدانند. به همین دلیل است که ترامپ با طیف گستردهای از مخالفینی روبهروست که بخش قابلتوجه آنان را محافظهکاران، دموکراتها و لیبرالها تشکیل میدهند. در دورههای انتخاباتی گذشته، عموما گروههای محافظهکار در برابر گروههای اجتماعی دموکرات صفآرایی میکردند.
در انتخابات نوامبر ۲۰۱۶ میتوان نشانههایی از رویارویی نخبگان حزب جمهوریخواه و گروههای محافظهکار را با ترامپ مشاهده کرد. چنین فرآیندی نشان میدهد که ترامپ دارای مخالفین جدی در حوزههای مختلف اجتماعی، سیاسی و حزبی است. همان گونه که ترامپ دارای پایگاه اجتماعی متنوع و فراگیر است، مخالفین متنوعی را نیز فراروی خود خواهد داشت. شاید بتوان ظهور ترامپ را نشانهای از انحطاط در هویت حزبی و نسلی در آمریکا دانست؛ هویتی که تحتتاثیر موجهای نخبهگرایانه شکل گرفته و تلاش دارد تا از فردی حمایت کند که با ساختار نخبهگرا و محافظهکار آمریکا هماهنگی چندانی ندارد.
پدیده ترامپ نشان داد که نیروهای سیاسی جدید در قرن 21 میتوانند از فضای حاشیه وارد روند رقابتهای سیاسی شوند. جسارت، اعتمادبهنفس، تحرک و انگیزه کنش در شرایط رقابتی را میتوان بهعنوان زیرساختهای ظهور پدیدهای همانند ترامپ در جامعه و ساختار سیاسی ایالاتمتحده دانست. واقعیت آن است که ترامپ از تیزهوشی لازم برای نقشیابی سیاسی و جلب افکارعمومی برخوردار است. بهدلیل تیزهوشی سیاسی است که ترامپ از ژانرهای متفاوتی برای تبیین رویکرد خود بهره میگیرد. طبعا چنین افرادی دارای مخالفینی در درون حزب و ساختار اجتماعی آمریکا خواهند بود.
3. رویکرد مبتنی بر تداوم همکاریهای
چندجانبه ترامپ در محیط منطقهای
محیط منطقهای خاورمیانه و آسیای شرقی با نشانههایی از بحران همراه است. دونالد ترامپ در 30 ژانویه 2017 توانست توافق منطقهای با پادشاه عربستان در ارتباط با چگونگی ایجاد منطقه امن در سوریه و یمن را فراهم سازد. چنین رویکردی نشان میدهد که بخشی از الگوهای سیاست خارجی و منطقهای باراک اوباما میتواند مشابهتهای الگویی و کارکردی با سیاست خارجی و امنیتی ترامپ داشته باشد؛ اگرچه الگوی تحلیل بسیاری از کارشناسان سیاسی نسبت به رفتار ترامپ متفاوت با چنین روایتی بوده است.
پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا بهعنوان «شوک انتخاباتی» و «زلزله سیاسی» سال ۲۰۱۶ محسوب میشود. بسیاری از رسانهها و تحلیلگران تلاش دارند تا نشان دهند ترامپ الگوی جدیدی از رفتار سیاسی و سیاستگذاری راهبردی را در دستورکار قرار خواهد داد. واقعیتهای سیاستگذاری راهبردی بیانگر آن است که تغییر در روسایجمهور آمریکا تاثیر چندانی بر روندهای سیاست خارجی ایالاتمتحده بهجا نمیگذارد. تغییرات بیش از آنکه ماهیت راهبردی داشته باشد، براساس نشانههایی از سلیقه سیاسی و در چارچوب قواعد ساختاری تعریف و اجرا میشود.
در نگرش تداوم و تغییر سیاست خارجی آمریکا الگوی رفتاری ترامپ معطوف به سیاست حفظ وضع موجود خواهد بود. بر مبنای چنین نگرشی، برخی از موضوعات سیاست خارجی و راهبردی آمریکا که در دوران باراک اوباما شکل گرفته، با جهتگیریهای نسبتا مشابهی ادامه خواهد یافت. علت چنین وضعیتی را میتوان ناشی از الگوهای سیاستگذاری بوروکراتیک در ساختار سیاسی آمریکا دانست. اصلیترین موضوعات سیاست خارجی باراک اوباما که به دوران ترامپ منتقل شده را میتوان در ارتباط با «بحران اوکراین و شبهجزیره کریمه»، «برنامه جامع اقدام مشترک» و «حلبحران سوریه» دانست.
در راستای سیاست موازنه منطقهای، باراک اوباما از سیاست کنش مرحلهای برای اداره بحرانهای منطقهای بهره گرفته است. الگوی «سیاستگذاری راهبردی بوروکراتیک» بیانگر آن است که روندهای سیاست خارجی کشورهای توسعهیافته بیش از آنکه تحتتاثیر روسایجمهور قرار گیرد، براساس ضرورتهای ساختاری و تاثیرگذاری اتاقهای فکر حاصل میشود. علت شکلگیری چنین فرآیندی را میتوان در نهادهای نسبتا باثبات جستوجو کرد که هرگونه رفتار سیاسی و الگوی امنیتی را براساس ضرورتهای سیاستگذاری راهبردی امکانپذیر میسازد.
روندهای تداوم و تغییر در سیاست خارجی ترامپ را میتوان براساس الگوی کنش بوروکراتیک تبیین کرد. موضوعات راهبردی بهعنوان یکی از دغدغههای اصلی برنامهریزان و مدیران اجرایی محسوب میشود. ترامپ نیز تلاش خواهد داشت تا موضوع قدرت و امنیت را بهعنوان محور اصلی سیاست خارجی آمریکا پیگیری نماید. چنین وضعیتی را میتوان ناشی از پیچیدگیهای ساختار بوروکراتیک در آمریکا دانست. عناصر اصلی رفتار سازمانی و ساختار بوروکراتیک در سیاستگذاری راهبردی بهعنوان بخشی از واقعیت رفتار روسایجمهور آمریکا از جمله ترامپ خواهد بود.
سازمانهای سیاسی و گروههای تخصصی از قابلیت زیادی برای تاثیرگذاری بر روندهای سیاست خارجی و سیاستگذاری راهبردی ایالاتمتحده در دوران دونالد ترامپ برخوردارند. بخشی از کانالهای ارتباطی روسایجمهور آمریکا را مقامات اجرایی تشکیل میدهند. در ساختار سیاسی که مبتنی بر سیاستگذاری بوروکراتیک است، حتی وزیر نمیتواند تصمیمات یکجانبه اتخاذ نماید. وزیر بخشی از فرآیند تصمیمگیری و سیاستگذاری خواهد بود. ماهیت و میزان اختیارات رئیسجمهور و وزرای کلیدی همانند وزیر خارجه، وزیر دفاع و وزیر خزانهداری تابعی از قواعد سازمانی است.
در چنین ساختارهایی هرگونه تصمیمگیری ماهیت سلسلهمراتبی معکوس دارد. یعنی اینکه روندهای تصمیمسازی از پایین به بالا شکل گرفته و منتقل میشود. در چنین مدلهایی میتوان نشانههایی از روند «توسعه سازمانی» و «چانهزنی راهبردی» را مشخص کرد. طبیعی است که دونالد ترامپ بهدلیل موقعیت اقتصادی و جایگاهی که در حوزه سیاسی آمریکا پیدا کرده، در زمره افرادی محسوب میشود که قابلیت لازم برای چانهزنی راهبردی را دارد. چانهزنی راهبردی میتواند زمینههای لازم برای پذیرش و تغییر در الگوهای رفتاری را به وجود آورد. نشانههای موجود در ادبیات سیاسی ترامپ بیانگر آن است که نامبرده بهعنوان رئیسجمهور آینده آمریکا از «سیاست عقبگرد» به مفهوم نادیده گرفتن الگوهای رفتاری باراک اوباما بهره نمیگیرد.
نتیجهگیری
واقعیتهای سیاست خارجی آمریکا در دوران ترامپ با نشانههایی از ابهام راهبردی همراه است. اگرچه ترامپ تلاش دارد تا از سازوکارهای قدرت محدودکننده سایر بازیگران استفاده کند، اما گام اول کنش سیاسی و بینالمللی خود را در ارتباط با کشورهای خاورمیانه قرار داده است. چنین الگویی میتواند زمینههای همکاری و مشارکت آمریکا و برخی از قدرتهای بزرگ جهانی همانند روسیه، انگلستان، آلمان و فرانسه را در ارتباط با سیاست جهانی بهوجود آورد.
واکنش گروههای اجتماعی و نخبگان بینالمللی نسبت به سیاستهای تهاجمی ترامپ بهگونهای اجتنابناپذیر تاثیر خود را در تعادل الگویی رفتار سیاست خارجی و امنیتی ترامپ بهجا میگذارد.
یکی از موضوعات اساسی سیاست خارجی ترامپ را میتوان تعامل با روسیه برای مقابله با گروههای تکفیری ازجمله داعش دانست. باراک اوباما تلاش کرد تا زمینههای لازم برای پذیرش جبههالنصره را بهوجود آورد. در برخی از عملیات نظامی آمریکا علیه داعش، زمینه برای همکاریهای تاکتیکی آمریکا با نیروهایی همانند جبههالنصره مشاهده میشود.
طبعا تغییر در روندهای تاکتیکی، نظامی و عملیاتی آمریکا در کوتاهمدت محدود است.
اختلافات منطقهای آمریکا با روسیه در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما افزایش یافته و ترامپ تلاش دارد تا جلوههایی از اعتمادسازی در روابط با روسیه را ایجاد نماید. اگر نیکسون و کیسینجر در دهه ۱۹۷۰ تلاش داشتند تا زمینه ارتقای چین برای موازنه اتحاد جماهیر شوروی رابهوجود آورند، هماکنون ترامپ و تیم محافظهکاری در سیاست خارجی حزب جمهوریخواه تلاش دارند تا زمینههای لازم برای محدودسازی چین از طریق روسیه را فراهم آورند.
در چنین فرآیندی طبیعی است که آمریکا و روسیه از الگوی موازنه راهبردی برای کنترل سیاست جهانی بهره خواهند گرفت.
نظر کاربران
قدرت فهم ودرک مردم جهآن به قدری افزایش یافته که به هیچ دیکتاتوری اجازه یک ته تازی نخواهدداد...
زرشک هههههههههههه
صد در صد...با دم شیر نباید بازی کرد...
بلا نصبت .ترامپ غلط کرده که بخواد هیتلر زمان بشه
سلام همه این حرف ها ی من را خواهش میکنم در مغز خود داشته باشند آمریکا در این سال مثل شوروی سابق ازهم پا شیده و از ایالت کالیفرنیا شروع خواهد شد
ترامپ آخرین مار زخمی آمریکا است این آقا معمار ساختمان سازی بوده بچهها هم از بدبختی آمریکا متوجه شد ندکه آدم بهتر در آنجا نیست ترامپ کلاس اول دبستان رد شده
ملت ایران آمریکا کارش تمام شده است خواهیم دید غذایی ندارد به مردم خود ش بده وضعیت فعلی در این کشور بده
درواز کن هیتلر بزرگ نمیشه این جوجه