روزنامه آرمان- هستي قاسمي، احسان اسقايي: همواره در كشورهاي مهم جهان بازيگر يا بازيگران مهم سياسي براي آنكه نتيجه انتخابات سرنوشتسازي چون رياستجمهوري را به نفع خود رقم بزنند به شناسايي گروهها و طبقات مختلف اجتماعي، نيازها و سهم آنها در انتخابات روي ميآورند.
چراكه اين بررسي و مطالعه بدان مفهوم است كه بازيسازان انتخاباتي بتوانند به يك شناخت دقيق از بازيگران يا به تعبيري مشاركتكنندگان عمومي دست يابند و نسبت به جامعه و نيازهاي آنها با برنامه و وعدههاي معقول و اثرگذار در صحنههاي انتخاباتي ظاهر شوند چون يك جامعه كنشگر همواره خواستهها و مطالبات همساني نداشته و اين خواستهها بر اساس واقعيتهاي موجود محيطي تغيير مييابد، به همين علت بسيار مهم است كه جريانها و گروههاي سياسي شناختي همهجانبه نسبت به جامعه و طبقات مختلف داشته باشند، اما در اين ميان به تعبير دکتر آزادارمكي بازيسازحقيقي فرد يا جرياني است كه نسبت به همه طبقات و مطالبات جامعه يا گروه هدف شناخت داشته باشد و بتواند اجتماعات و طبقات بيشتري را به سوي خود جلب كند، در اين صورت بيشك او برنده بازي در انتخابات ۹۶ خواهد بود. در اين راستا و بهويژه تاثير برجام در حوزههاي مختلف جامعه با تقيآزادارمكي به گفتوگو پرداخته ایم كه در ادامه آن را ميخوانيد.
ميزان مشاركت هر يك از طبقات مختلف اجتماعي در صحنههاي سياسي از جمله انتخابات را چگونه تحليل ميكنيد، به عبارتي سهم آنها در سبد راي انتخابات چگونه تعريف ميشود؟
جامعه ايراني يك جامعه كنشگر است و در طبيعتش هيچگاه ميل به كنشگري تمام و كمال آن طور كه بايد وجود نداشته است، بهطور معمول كنشگري در امور مختلف بهويژه سياست و انتخابات در ميان مردم ايران در لحظههاي پاياني نمايان ميشود، به همين دليل با گذري به انتخابات دورههاي اخير به خوبي درمي يابيم كه بسيار سخت ميتوان شاهد كنشگري جامعه ايراني بود. چراكه كنشگران در روز نهايي انتخابات به نحوي اعلام حضوركرده و بهطور معمول در دقايق پاياني بر حجم مشاركت افزود ميشود.
در حالي كه در كشورهايي مانند آمريكا وضعيت به گونه ديگري است. با نگاهي به الگوي انتخاباتي آمريكا به اين نتيجه ميرسيم كه اگرچه ممكن است نامزدهاي رياستجمهوري در اين كشور تغيير كند اما در الگوي مشاركت تغيير چنداني رخ نميدهد و بدينترتيب در هر دورهاي از انتخابات، مشاركتكنندههاي انتخاباتي در بدنه جامعه و حوزههاي سياسي استمرار پيدا ميكنند. در حالي كه وضعيت مشاركتكنندهها در صحنه سياسي ايران همواره متفاوت بوده است و به همين علت لازم است يك بررسي همهجانبه درباره گروههاي اجتماعي و سطوح طبقاتي داشته باشيم. بايد اذعان داشت مسالهاي كه در جامعه با آن روبهرو هستيم طبقهبندي جديد از نيروهاي اجتماعي است.
جامعه ايراني به صورت پنهان يك جامعه طبقاتي است. در ميان سطوح طبقاتي مختلف، طبقات متوسط بازيگر عمده سياسي و اجتماعي هستند. طبقه متوسط هنوز بازي سياسي خود را انجام نداده است اما بازيگري سياسي خواهد كرد. بنابراين اگر بخواهيم نقش طبقات و گروههاي مختلف اجتماعي در انتخابات و سهم آنها را در نتيجه انتخابات مورد بررسي قرار دهيم بايد در ابتدا نگاهي دقيق به سهم و نقش همه سطوح اجتماعي در جريانهاي سرنوشتسازسياسي مانند انتخابات داشته باشيم.
از اين رو در وهله نخست بايد ديد طبقات مختلف از طبقه متوسط به عنوان بازيگران فعال سياسي در كجا و چگونه فعال ميشوند؟ به نظر زمينههاي فعالسازي طبقه متوسط را در موسيقي، ماجراي انتخاباتي مطهري، مساله اختلاسها و بيمسئوليتي دولت نسبت به آن ميتوان پيگيري كرد. در اينجا طبقه متوسط جامعه حساسيتهايي نسبت به اخلاق، اعتدال، سازگاري، صلح و مشاركت جمعي دارد. بنابراين حساسيت طبقه متوسط نسبت به مسائل مذكور طي سالهاي اخير تا به امروز برانگيخته شده و به تدريج متوجه بسياري از امور ميشود، در اين ميان تحصن دانشجوها و واكنش جامعه هنري و فرهنگي نسبت به مسائل مختلف به فعالسازي طبقه متوسط كمك ميكند.
طبقات متوسط شهري و حتي حاشيه نشينها به كدام جريان سياسي بيشتر اقبال نشان ميدهند؟
بهطورمعمول جناح راست كشور، طبقات پايين جامعه را براي كنشگري فعال ميكند اما تمركز جريان چپ جامعه بر طبقات متوسط موجب حساس شدن، همگرايي و تعرض اين طبقه ميشود. به نظر ميرسد اقبال و توجه طبقه متوسط به اصلاحطلبان يك اتفاق بسيار مطلوب براي اين جريان است، به همين علت اصلاحطلبان در اين زمينه بسيار مانور ميدهند اما مهم اين است كه حساسيتهاي مذكور مانند صلح، اخلاق و اعتدال بيشتر از قبل در اين طبقه برانگيخته شود و حتي در ميان طبقات پايين اجتماع هم نفوذ كند.
چراكه نگاه ويژه و كلي اصلاحطلبان به مسائلي چون صلح، اخلاق، مشاركت، دموكراسي و اعتدال است در حالي كه مساله اصولگرايان نابرابري، فقر و حاشيه نشيني است و همواره راستگراها با اين نگاه سعي در ايجاد حساسيت در ميان طبقات فرودست و پايين جامعه داشتند. اما در اين ميان هر جرياني كه زودتر شروع كند برنده اصلي بازي ميشود و اين جريان ميتواند طبقات ديگر حتي طبقه پايين جامعه را تحريك كند. افرادي كه بر گفتمان نابرابري، فقر، شكاف طبقاتي، نقدينگي و... سوار ميشوند برنده اين بازي هستند.
بنابراين جرياني كه ميگويد دموكراسي نيست، جامعه را خشونت طلب كرديد و اخلاق و فرهنگ چه شد و فقر را توجيه كند و در مقابل جرياني هم بگويد وقتي فقر وجود دارد چرا بايد دنبال آزادي، اخلاق، فرهنگ و دموكراسي رفت! هيچ كدام نميتوانند بازيسازانتخابات باشند، بنابراين جريانها و گروههاي سياسي بايد بر همه مسائل اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سياسي تمركز داشته باشند. به هر رو چنين منازعاتي در جامعه رو به وقوع است كه نتيجه اين گفتمانها به فهم و درك طبقات از مطالباتشان بازميگردد.
اما مساله يك بررسي همهجانبه درباره همه طبقات اجتماعي و سهم آنها در عرصههاي سياسي است درباره ساير نيروهاي اجتماعي وضعيت چگونه است؟
بله، همين طوراست، اما بايد اذعان داشت در كنار اين مسائل اتفاق ديگري رو به وقوع است. مساله ظهور نيرويهاي اجتماعي جديد در جامعه شهري است. تهران امروز با تهران چهار سال پيش تفاوت كرده است به اين مفهوم كه جمعيت متراكمتر با مسائل شهري مهمتري ظهور پيدا كرده است. هر قدر بهتر بتوان اين تراكم را درك كرد، بازي بهتري ميتوان در انتخابات رقم زد. ديگر آنكه علاوه بر تراكم نيروهاي اجتماعي مسائل مختلفي مانند آلودگي هوا، كمبود آب، محيط زيست و سرزمين در جامعه بروز پيدا كرده است. زيرا زماني بود كه ايران داراي جمعيتي كم بود، اما با افزايش سرزمين مواجه بود، اما امروز با افزايش جمعيت، افراد زيادي با كمبود مكان براي زندگي روبهرو هستند.
در حقيقت دعواي اصلي با دولت بر سر مساله تصاحب زمينهاي خوب براي زندگي است. عناصري چون آب، خاك و هوا و... سبب گرديده كه يك طبقه جديدي در كشور به وجودآيد. در حقيقت اين مسائل از نيروهاي سياسي به نيروهاي اجتماعي نفوذ كرده است. اگر هم بخواهيم از دغدغههاي درون شهري فرار كنيم اين امكان وجود ندارد، زيرا ما در كشورمان محدوديت سرزمين، محيط زيست و محدوديت محل زندگي داريم. اين مسائل براي نيروي اجتماعي مهم است در عين حال در داخل شهر در قسمتهايي كه امكان زندگي وجود دارد، مشاهده ميشود كه بخشي از مردم از قاعده خارج شدند در حقيقت اين عده، افرادي هستند كه اجبارهاي اجتماعي آنها را از قاعده خارج كرده است در حالي كه امكان همراهي با شرايط سخت زندگي را ندارند.
بهطور مثال اگرچه پديده قديمي حاشيه خود را به نحوي امروز به مركز متصل كرده است نه تنها به خاطر تغيير موقعيت و شرايط درون شهري بلكه حتي اين افراد هم خود ميل چنداني ندارند كه به عنوان حاشيهنشين قلمداد شوند. از سويي نظام كشور هم تمايلي ندارد كه پديده حاشيه نشيني جدا از طبقات ديگر باشد زيرا وقتي ميگويد ۱۴ميليون حاشيه نشين در كشور داريم در مقابل زماني كه پرسيده ميشود سهم حاشيه نشيني در كشور چقدر است پاسخ ميدهد كه من سهم مستقلي از حاشيه نشيني ندارم.
منظور از اينكه گفته ميشود سهم مستقلي از حاشيه نشيني در كشور نداريم، چيست؟ اين به منزله تلاش براي به وجود آمدن جامعهاي بيطبقه است ؟
اين مساله بدين مفهوم است كه حوزههاي سياسي نميخواهند نيرويي در كشور معترض باشد و در نهايت همه نيروهاي سياسي به انسجام برسند. از سويي فرد حاشيه نشين هم تمايلي به منفك كردن خود ندارد و اين يك اتفاق بسيار مهم در كشور است. بنابراين يك در هم افتادگي و در هم تنيدگي ميان طبقات حاشيهنشين و طبقات ديگر وجود دارد كه مواردي مانند اتوبان، فروشگاهها، آرزوهايي شبيه به هم، الزامهاي زندگي شهري اين طبقات را به يكديگر متصل كرده است. اتوبان غرب به شرق و شمال به جنوب همه افراد را در كنار يكديگر قرار داده است. در خلاصه كلام ويژگي جغرافيايي كشورهمه افراد را در كنار هم قرار داده است به همين دليل امروز نميتوان ميان طبقات شهري خط كشيد چراكه به لحاظ طبيعي، شبكه محاسبات، فروشگاهها و دانشگاههای همه اين طبقات در كنار يكديگر قرار ميگيرند. حتي گروههاي ديگري تحت عنوان گروه سازمان يافته شبكه موتورسواران شهر تهران را در كشور داريم كه با استفاده از موتور كار حمل ونقل كالا و مسافركشي را نيز انجام ميدهند.
اين گروه يك نيروي اجتماعي مهمي بوده كه چند كاركرد متفاوت دارند و در حاشيه شهرسكني گزيدند اما مساله آنها حاشيه نشيني نيست. يكي از گروههاي سازمان يافتهاي است كه كمتر نقش و سهم آنها در مسائل سياسي و اجتماعي مورد توجه قرار ميگيرد. سازمان يافتگي از اين جهت كه ابزار كار همه آنها يكي است و علاوه بر آن انسانهاي همدرد و همراهي هستند. آنها حاشيهنشيناني هستند كه به همه جا سرايت كردند اما مشكلشان همانطور كه اشاره شد حاشيه نشيني نيست. اين افراد نيروهاي مهمي در مشاركت اجتماعي و سياسي هستند. از سويي در تهران جمعيتی تحت عنوان روسپيها، قاچاقچيها و معتادها وجود دارند كه رسانهها و گروههاي سياسي از آنها تحت عنوان مفسد ياد ميكند، اين دسته از گروههاي اجتماعي علاوه بر كنش اجتماعي، كنش سياسي هم ميتوانند انجام دهند.
بهطور كل چه ضرورتي دارد كه گروههاي سياسي به شناسايي طبقات مختلف اجتماعي اقدام کنند؟
ارزيابي اين مسائل از اين جهت مهم است كه موقعيت شهر بزرگي مانند تهران لحظه به لحظه رو به تغييراست. بنابراين نميتوان بدون شناخت اين طبقات و گروههاي اجتماعي مردم را در آستانه انتخابات به مشاركت دعوت كرد. اكنون فعالان سياسي با شناسايي گروههاي مختلف اجتماعي به سهولت ميتوانند اجتماعاتي جهت ارائه سخنراني تشكيل دهند و گروههاي اجتماعي را منسجم كنند، در نتيجه فرايند انتخابات را به نفع خود تغييردهند. آنچه اكنون مورد توجه است شهرسالم و جامعه بيطبقه يا بيرشوه است، به تعبيري جامعهاي كه در آن مفسد اقتصادي وجود نداشته باشد. مفهوم جامعه بيرشوه با جامعهاي كه در آن روابط تنظيم است كاملا تفاوت دارد.
اكنون با كنشهايي كه در حال وقوع است كدام جريان سياسي دست برتر را دارد؟ پتانسيل كدام جريان را براي پيروزي در انتخابات ۹۶ بيشتر ميبينيد؟
اكنون هيچ يك از جريانهاي سياسي دست برتر را ندارد، هنوز جريانهاي سياسي در ميان گروههاي اجتماعي فعال نشدهاند چون مشخص نيست جريانهاي اصلاحطلب و اصولگرا در چه وضعي هستند. اصولگراها حجم بالايي از نيروهاي سياسي را در اجتماع دارند، مساجد، تلويزيون و ائمه جمعه وجماعات در دست آنهاست. برخي از آنها افرادي منتقد و درعين حال معتقدند. راستگراها ظرفيتها و استعدادهاي انبوهي در جامعه دارند. اگر برنامهريزي و ساماندهي دروني در ميان اين جريان وجود داشته باشد اصولگراها ميتوانند برنده بازي در سال ۹۶ باشند. زيرا راستگراها در برهه اخير به نحوي با بحران دروني مواجه شدند و تكليف آنها با خودشان روشن نيست.
نيروهاي راست سنتي همچنان مخالف نيروهاي راست ميانهرو بوده و به آنها اجازه پوست اندازي ندادند، در غير اين صورت اين جريان در سال۹۲برنده بازي بود. اگر راست گراها به اين تصميم برسند كه به يك انسجام دورني دست يابند بدون شك آنها برنده بازي در سال ۹۶ خواهند بود، اين جريان حتي امروز در مقابل روحاني هم ميتوانند برنده باشند. اما اگر نتوانند به انسجام و وحدت نظر دست يابند تا مفاهيم اصلي مانند فقر، نابرابري و حتي اخلاق را مورد توجه خود قرار دهند، شرايط براي آنها به اين منوال خواهد ماند.
اين جريان در حقيقت با سه مشكل عمده روبهرو است، نخست آنكه به انسجام ورزي دست پيدا نكرده و سپس اينكه آنها نميدانند كدام لايه از اين جريان لايه مسلط در جامعه است و مساله سوم آن است كه به مفاهيم اصلي جامعه چندان واقف نيستند و نميدانند كه این مفاهیم چقدر در جامعه تعيينكننده است. بنابراين اصلاحطلبان ميتوانند مساله گذار از جامعه دچار فقر و جامعه سالم را با يكديگر همسو كرده و به يك مفهومي رسيده، در نهايت اين مفاهيم را در جامعه مطرح كنند.
چپها در سال ۷۶ در قدرت بودند و حتي بر اساس آمارهاي موجود راي اصلاحطلبان در بالا شهر بيشتر از قسمتهاي ديگر بوده است، اكنون نيز صرف نظر از اينكه جريان چپ از امكانات مالي كافي برخوردار نيست بازهم تمايلي براي سخنراني و تشكيل اجتماعات در پايان شهر ندارد. آيا عدم تمايل اصلاحطلبان به پايين شهر يك ضعف جدي براي آنها تلقي نميشود؟
مسالهاي كه وجود دارد مساله به رسميت شناختن جامعه است كه هريك به نوعي اين مساله را مورد پيگيري قرار ميدهند، راست گراها از يك جامعه مغلوب شده يعني طبقه پايين بهره ميبرند البته با استفاده از تعبيري كه آنها از جامعه دارند يعني تودهای كه دغدغهاش رفع نيازهاي اساسي است و ديني كه ارائه ميدهند همان دين طبيعي است كه دغدغهاش نيازهاي مردم است نه آن ديني كه از آن روشنفكر و فرهيخته خلق شود. چپگراها هم بخشي از جامعه را مينگرند و آن هم دموكراسي براي طبقه متوسط و بالاي جامعه است.
پديدهاي در دموكراسي ايران تحت عنوان مهندس موسوي ظهور كرد. موسوي وقتي وارد انتخابات شد به نظر دغدغه وي تلفيقي از طبقات متوسط و پايين جامعه بود. در طبقه متوسط بازي ميكرد در حالي كه هدف اصلي وي طبقه پايين جامعه بود، او در حقيقت با اين موضع ميخواست بگويد كه من اصلاحطلب اصولگرا هستم. دغدغه اصلاحطلبي دارم اما از مباني اصول هم نميتوانم غافل شوم. منظور از اصول وضعيت معيشت مردم، فقرستيزي و... است. در صورتي كه احمدينژاد ديدگاه متفاوتي داشت و ميگفت مساله من ندارها و طبقه ضعيف جامعه است زيرا حق آنها را نيروي مسلط خورده است.
بيشتر توجه اصلاحطلبان به طبقه متوسط جامعه است كه دغدغه اصلي آنها شهر سالم، دموكراسي، روابط ميان ايران و جهان و امثالهم است. در حالي كه حزبي كه ميخواهد از اكثريت آراي جامعه برخوردار باشد نبايد چنين نگاهي داشته باشد زيرا از آنجا كه نيروهاي حزبي اصلاحات طبقه متوسط و پايين به طرف متوسط است اين سخن تنها براي انسجام بخشي و ايجاد وحدت در ميان نيروهاي حزبي ميتواند موثر باشد. بنابراين براي جلب اعتماد و مشاركت عمومي اين چندان كارآمد نيست و اصلاحطلبان به جاي تمركز بر شهر سالم بايد بر فقر و نابرابري متمركز شوند.
سياستمداراني كه به حاشيه رانده شدند ميگويند درست است احمدينژاد از حضور در انتخابات نهي شده اما اگر كسي در انتخابات وعده يارانه ۱۵۰ توماني به مردم دهد، آنگاه روحاني به حاشيه ميرود، ارزيابي تان چيست ؟
اين طور نيست، چنين سخني انتخاباتي نبوده است. بنابراين يك كانديدا بايد منطق نابرابري را توضيح دهد و قدرت بيان آن را داشته باشد و بگويد چه كساني اين نابرابري را در كشور توليد كردند. زيرا تنهاهاشمي نيست كه نابرابري را در كشور توليد كرده است بلكه بخش اعظم حاكميت كه كارگزار اصلي توسعه در ايران است اين نابرابري را توليد كرده است، اگر كسي بتواند اين واقعيت را با كنايه به مردم توضيح دهد برنده بازي در آينده خواهد بود. مردم ميتوانند در هر لحظهاي از زمان، تغيير در شرايط و وضعيت معيشت خود را درك كنند. زيرا در شرايطي تحت فشارهاي تحريم بوديم و در زماني هم عدهاي از فضا سوءاستفاده كرده و به آن نابرابري دامن ميزنند. بنابراين هر فرد يا جرياني كه بتواند يك معارضهاي ميان طبقه بالا و حاكم ايجاد كند برنده بازي خواهد بود.
شايد نظام سياسي به اين تصميم برسد كه تا زمان انتخابات به نيرويي اجازه ارائه چنين سخناني را بدهد تا جناح رقيب بهطور مثال اصلاحطلبان را حذف كنند، در اين صورت تاثيرگذارهم خواهد بود. از سويي اكنون حساسيتي در جهان ايجاد شده كه ممكن است ايران به توسعه دست يابد در نتيجه عدهاي هم به عنوان مخالف برجام بر روي اين پروژه كار ميكنند كه برجام نتيجه اقتصادي در بر نداشته است، بنابراين آنها به دنبال بر هم زدن دستاوردهاي برجام هستند. در صورتي كه در اين مرحله برجام دقيقا يك دستاورد اقتصادي بوده است اما دولت روحاني نتوانسته نتيجه اقتصادي برجام را به درستي به جامعه توضيح دهد.
دولت بارها سعي كرد درباره اثرات مثبت برجام در حوزههاي مختلف بهويژه اقتصاد به مردم توضيحاتي ارائه دهد، شما بر چه اساسي ميگوييد كه روحاني نتوانست در رابطه با نتيجه اقتصادي برجام به خوبي با مردم سخن بگويد، تصور نميبريد كه ايراد كار از همان مخالفان برجام است؟
آقاي روحاني برجام را همهچيز نشان داد در حالي كه رقباي آقاي روحاني توانستند برجام را به عنوان يك پديده سياسي به جامعه بقبولانند و در گذر زمان توضيح سياسي بودن برجام از سوي جامعه پذيرفته شد. به همين دليل اين احتمال وجود دارد كه ترامپ جلوي اين پديده سياسي را بگيرد. در صورتي كه اساسا برجام در اهداف خود يك پديده اقتصادي و اجتماعي بود. مساله هستهاي مساله جابهجايي نيروهاي اجتماعي در كشور، فروپاشي اجتماعي، سياسي واقتصادي كشور بود. در نبود برجام و در زمان تحريمها دولت و بهويژه مردم با مشكلات اقتصادي بسيار زيادي روبهرو بودند و اين در حالي بود كه هر روز بر مشكلات اقتصادي نيز افزوده ميشد. برجام كه يك پديده توامان اقتصادي و اجتماعي بود توسط رقيب دولت روحاني به يك امر سياسي تبديل شد و متاسفانه خود آقاي روحاني و اصلاحطلبان هم پذيرفتند كه برجام امري سياسي است، همچنين آنها قبول كردند كه اتفاق سياسي خوبي با برجام به وقوع پيوسته است در حالي كه با برجام يك رويداد مطلوب اجتماعي و اقتصادي به وجود آمده بود.
تاثيرات اقتصادي و اجتماعي برجام چيست؟
درست است ما توانستيم از برجام پلي براي تجارت آزاد با جهان خارج بسازيم اما برجام اقتصاد ايران را از تنگنا خارج كرد و ايراني كه به تدريج فروش نفتش به صفر ميرسيد امروز فروش نفتش بيش از دو برابر زمان تحريمهاست و برخي از كارخانهها كه نميتوانستند به علت وضع تحريمها، كالا توليد كنند، امروز آنها در امر صادرات فعال شدند. از نظر اجتماعي نيز جامعه ايران به سمت ظهور يك دولت جنگ طلب در ايران در مقابل يك نظام سلطهگر حركت ميكرد و اين احتمال وجود داشت كه در ميان كانديداها شخصي از صندوق راي بيرون بياورد كه جامعه ايران را به سوي جنگ حركت دهد. اگر جليلي به موفقيت ميرسيد ميتوانست با سرعت جامعه ايران را متمايل به جنگ نشان دهد اما امروز با پيروزي روحاني در مساله برجام، جامعه از اين حالت گذر كرده است.
اگر جامعه ايران در نتيجه انتخاب روحاني و برجام از خشونت عبور كرده است، بنابراين چرا هنوز هم آثار خشونت در ميان جامعه ايراني مشاهده ميشود؟
نوع خشونت امروز در جامعه با خشونتي كه من مدعي آن هستم متفاوت است. گاهي يك خشونت از سر اضطرار بوده و گاهي نيز يك خشونت از سر انتخاب است. در حال حاضر خشونت در جامعه از سر انتخاب است تا از سر اضطرار. در آن زمان، جامعه ايران مجبور بود كه خشونت طلب باشد و به مفهوم واقعي جامعه عصباني بود امروز تا حد بسياري از اين عصبانيت در جامعه كاسته شده است.
منطق اين خشونت از سر منفعت است اما آن منطق خشونت از سر استيصال و اجبار بود. يك جامعه خشونتطلب حتي اگر از زمينههاي خشونت دور شود تا صد سال آثار آن خشونت را با خود همراه دارد. آثار جنگ تحميلي هنوز در جامعه وجود دارد. ما از خشونت نجات يافتيم؛ اما چرا خشونت از سر انتخاب وجود دارد بدين علت است كه مديريت درستي در جامعه براي كنترل خشونت وجود ندارد. برجام كمك كرده است كه نوع خشونت ورزي جامعه تغيير كند.
ارسال نظر