علی نصیریان: وسواس کاری دارم
علی نصیریان این روزها دوباره به آغوش کمکاری بازگشته است. میگوید این روزها فیلمنامههای زیادی به خانهاش فرستاده میشود اما هیچکدام از آنها شوقی برای بازی در او ایجاد نمیکند. نصیریان میگوید برای بازی کردن در این سنوسال انگیزه میخواهم.
گویا بعد از حضور پررنگتان در سریال «شهرزاد» دوباره سیاست کمکاری را در عرصه بازیگری پیش گرفتهاید.
سیاست خاصی را در پیش نگرفتم (باخنده) من همیشه دنبال کار خوب بودم و بهنوعی آغوشم برای کار خوب باز است اما در این مدت پیشنهادهایی که به من داده شد، آن شوقی که باید را برای بازی در من ایجاد نکرد، بههرحال من در سنوسالی قرار ندارم که بخواهم دست به آزمون و خطا بزنم. ترجیح میدهم بازی در کاری را بپذیرم که از هر جهت به نتیجه آن مطمئن هستم.
مانند«شهرزاد»؟
بههرحال آن سریال، بهدلیل فیلمنامه خوب و تیم حرفهایاش، موفقیتش قابل پیشبینی بود و من با اطمینان بیشتری جلوی آن دوربین رفتم. اما بعضی از فیلمنامهها هستند که واقعا هیچ شوق و انگیزهای در من ایجاد نمیکنند. با خودم میگویم این کار جز خستگی هیچ حاصلی برای من ندارد. متاسفانه این روزها پیدا کردن فیلمنامه خوب مانند گنج شده است و هرکسی به آن دسترسی ندارد.
ظاهرا این گنج هم با رنج حاصل میشود؛ اما در این میان کمتر کسی است که بخواهد سختی تجربه کردن فضاهای جدید را بپذیرد و برای نوشتن یک متن ماهها و حتی سالها وقت بگذارد.
متاسفانه حرفتان تا حدی درست است. این روزها بیشتر افراد دنبال لقمههای آماده هستند یا اینکه دوست دارند روی سوژههایی کار کنند که قبلا امتحانش را پس داده است. کار کردن در چنین شرایطی شاید باعث شود که چرخ اقتصاد لنگ سینما کمی بچرخد اما قطعا منجر به تولید کار خوب نمیشود. برای تولید یک متن خوب نویسنده باید از سواد و شناخت خوبی نسبت به جامعهاش برخوردار باشد و نیازهای مردمش را بشناسد. وقتی شما در یک دفتر کار لوکس بنشینید و با قشر مرفه معاشرت کنید و قهوه فرانسوی بنوشید بیشک نمیتوانید از قشر فرودست جامعه بنویسد و نیازهای آنها را بهتصویر بکشید. برای همسو شدن با آنها باید به دل جامعه بروید و هم سفره آنها شوید.
ظاهرا در سال ۳۰ هم همین کمبودها و نیازها باعث شد که تصمیم بگیرید خودتان دست بهقلم شوید و نمایشنامه درخشان «بلبل سرگشته» را بهرشته تحریر درآوردید.
قیاس جالبی کردید. در دهههای ۳۰ و ۴۰ هم دقیقا ما به همین نقطهای که امروز بهنوعی در آن قرار داریم رسیدیم و حس کردیم با کمبود متن مواجه هستیم و ترجمههایی که از آثار بزرگان وجود دارد آنطور که باید نمیتواند مخاطب را با خودش همراه کند. ما احتیاج به قصه ایرانی داشتیم که از هرسو درگیرکننده باشد؛ همین نیازها من را بر آن داشت روی یکسری از افسانهها و داستانهای قدیمی کار کنم و خب این کار کردنهای شبانهروزی منجر به نگارش نمایشنامه «بلبل سرگشته» شد که پیشتر داستان آن را صادق هدایت روایت کرده بود و خوشبختانه این نمایش توانست مخاطبان و بهدنبال آن منتقدان را با خودش همراه کند.
در این سالها هیچگاه به این فکر نیفتادید که دوباره دست بهقلم شوید؟
دغدغه نوشتن همیشه همراه من است اما راستش را بخواهید من عاشق بازیگری هستم. آن روزها هم که مینوشتم از سر نیاز بود و میخواستم سنگهای موجود بر سر بازیگری را بردارم. بههرحال این روزها شدت این نیاز به میزان گذشته حس نمیشود.
این روزها بسیاری از نویسندگان ما از مشکلات مربوط به ممیزی و سانسور در سینما گله دارند و اینکه خیلی زود با برچسب سیاهنمایی مواجه میشوند.
این برچسبهای مربوط به سیاهنمایی مختص امروز نیست و مشکلی است که ما از دیرباز با آن مواجه بودیم. یادم است پیش از انقلاب هم هروقت میخواستیم بهسراغ موضوعات اجتماعی برویم فورا با برچسب سیاهنمایی مواجه میشدیم اما در آن مقطع سعی میکردیم راهی برای دور زدن این حساسیتها پیدا کنیم. یادم است آن دوران کار کردن روی متن بزرگ علوی امکانپذیر نبود اما ما با عوض کردن اسم داستان «گیله مرد» و تغییر نام شخصیتهای داستان، آن اثر را بهشکل نمایش در تلویزیون ثابت پاسال اجرا کردیم و هیچکس هم از این موضوع مطلع نشد، بعدها وقتی بزرگ علوی را در خارج از کشور دیدم و به او گفتم که ما این اثر را اجرا کردیم حسابی متعجب شد.
شما خودتان چقدر پیگیر اخبار سینمای روز ایران هستید؟
به آن شکل پیگیر اخبار نیستم اما خبرها به گوشم میرسد. طی مدت اخیر بهدلیل بالا گرفتن بیماری همسرم فرصت نکردم به سینما بروم چرا که بیشتر وقتم را صرف نگهداری از او میکنم. اگر هم فرصتی باشد کتابی میخوانم. ولی خب گاه این فیلمها را در خانه میبینم اما متاسفانه اکثر آنها چنگی به دلم نمیزند و از این میان، کارهای معدودی هستند که مورد توجهم قرار میگیرد.
اخبار مربوط به فیلم «فروشنده» و موفقیت جهانی آن به گوشتان رسید؟
بله؛ مگر میشود به گوشم نرسیده باشد. فرهادی نمونهای موفق از نسل جوان فیلمساز ماست و ثابت کرده که با خواستن همراه با تفکر میتوان در سینمای جهان نهتنها حرفی برای گفتن داشت بلکه دوشادوش آنها حرکت کرد و گاه حتی از آنها پیشی گرفت. موفقیت شهاب حسینی هم برای من بسیار خوشایند بود چرا که بهدست آوردن چنین دستاوردی در عرصه بازیگری کار سادهای نیست.
به نسل جدید در عرصه بازیگری خوشبین هستید؟
البته که هستم. من این حق را برای خودم قائل نمیشوم که پایم را روی پایم بیندازم و مدام بگویم که نسل ما چنین بود و چنان کرد و نسل جدید دانش کافی ندارد. نسل جدید ما هم درحال تلاش هستند و بسیاری از آنها استعداد زیادی دارند؛ فقط باید بستر مناسبی فراهم باشد تا این استعدادها که چونان انرژی پشت یک سد بزرگ هستند به راه بیفتد و آن وقت حرکت عظیمی را در جهت پویایی هنر ایجاد کند. من به این نسل خوشبینم و مطمئن هستم که آنها میتوانند کشتی سینما را به ساحل امن برسانند.
وقتی به کارنامه هنریتان نگاه میکنید، نقشی هست که دوست داشته باشید بازی کنید اما تاکنون فرصت ایفای آن را به دست نیاورده باشید؟
بههرحال زندگی همه ما پر از کارهایی است که دوست داشتیم انجام دهیم اما فرصت آن بهوجود نیامده است. من هم قطعا دوست داشتم نقشهایی را بازی کنم که این امکان برای رخ نداده است.
مثلا چه نقشی؟
دوست داشتم فیلمی در مورد حضرت مولانا ساخته میشد و من نقش شمس را ایفا میکردم.
شما ارادت خاصی به حضرت مولانا و بهدنبال آن شمس دارید، در مصاحبهای هم که پیشتر در یکی از رسانهها داشتید به این موضوع اشاره کردید که در زندگیتان شمس ندیدید که مولانا نشدید.
در مورد آن بخش که بهخاطر ندیدن شمس، مولانا نشدم که بیشک قصد شوخی داشتم اما برای من شخصیت شمس همواره حیرتانگیز و مایه مباهات بوده است. اینکه فردی بهقدری قدرت داشته که مولانا را با آن حجم از دانش و بینش بهحرکت درآورد و باعث شوریدگیاش شد. بههرحال شمس بهنوعی سمبل دیوانهسری و دیوانهوشی در هر فرد است.
ممنون که در این گفتوگو شرکت کردید.
من هم از شما سپاسگزارم و امیدوارم سینمای ما آبستن اتفاقات خوب باشد.
ارسال نظر