شاید شعارهای تبلیغاتی دقیقا برنامه ریزی شدۀ دونالد ترامپ و اطرافیان او که البته سناریوهای پر رمز و رازی را هم به ذهن متبادر می کند، توانست نهایتا او را به کاخ سفید برساند و سکان حکومت بزرگترین قدرت جهانی را به دست این تاجر جسور و هنجارشکن بسپارد، اما بدون تردید ادارۀ امور و اعمال سیاست او در آیندۀ نزدیک با این شعارها زوایه های فراخی به خود خواهد پذیرفت.
بهاءالدین بازرگانی گیلانی، پژوهشگر مسائل اروپا در دیپلماسی ایرانی نوشت: شاید شعارهای تبلیغاتی دقیقا برنامه ریزی شدۀ دونالد ترامپ و اطرافیان او که البته سناریوهای پر رمز و رازی را هم به ذهن متبادر می کند، توانست نهایتا او را به کاخ سفید برساند و سکان حکومت بزرگترین قدرت جهانی را به دست این تاجر جسور و هنجارشکن بسپارد، اما بدون تردید ادارۀ امور و اعمال سیاست او در آیندۀ نزدیک با این شعارها زوایه های فراخی به خود خواهد پذیرفت.
ترامپ گرچه سیاستمدار کاملا تازه کار و ناشناخته ای است اما هوش و ارادۀ سرشاری از خود نشان داده و تاجر بسیار موفقی هم بوده است آن هم در نیویورک، متروپلی که به سادگی نمی توان در آنجا ثروت های کلان اندوخته کرد. برای پی بردن به سیاست های او باید صبر و انتظار پیشه نمود، پیرامون رفتارها و مواضع او عمیقا پژوهش کرد و در اتخاذ مواضع بس خویشتنداری و تأمل نشان داد. او خود را در مقابل دوست و دشمن به یک اندازه ناشناخته و غیرقابل محاسبه نگهداشته است. هنری کیسینجر اخیرا در مصاحبه ای گفته که: «این برای نخستین بار بعد از جنگ جهانی دوم است که دورنمای مناسبات خارجی آمریکا برای دنیای خارج چنین کاملا مبهم و ناشناخته مانده است و دنیا ظرف ٩ ماه آیندۀ بعد از انتخاب ترامپ گرفتا نوعی"جنون پژوهشی" پیرامون سیاست ها و اهداف این شخص خواهد شد.»
گرچه سوابق اطرافیان شناختۀ شدۀ او و پیشنهاد چند پست کلیدی اخیر از مواضع تند و راست نوع آمریکایی حکایت دارد، لیکن یک نکته آشکار است و آن اینکه جامعۀ آمریکا در جریان مبارزات انتخاباتی منتهی به پیروزی ترامپ، دچار شکاف روانی و فکری عمیقی شده و این به تضادهای قبلا موجود این جامعه در عرصه های اقتصادی، اجتماعی، نژادی و ایدئولوژیکی افزوده است. از قدرت و کنش آمریکا چه در امور داخلی و به ویژه در مناسبات خارجی افزوده نشده که از آن بسی کاسته شده است. شعار انزواگرایانۀ "اول آمریکا" و عوارض نژادپرستانه، خارجی ستیزانه، اسلام هراسانه، ضدیت با سیستم سیاسی مستقر و ضد رسانه ای حاصل از آن که ترامپ منادی آن شد، مبانی اومانیستی آزادی خواهی، دموکراسی طلبی و حقوق بشری غرب و آمریکا را به چالش کشید، اعتبار و حیثیت آن را مخدوش کرد و در یک کلام ایالات متحده را تا حد زیادی در این عرصه های راهبردی خلع سلاح نمود.
برای اجتناب از هرگونه داوری عجولانه در بارۀ این پدیدۀ نوظهور و ناشناخته در ایالات متحده فعلا فقط به بیان برخی برداشت های عمومی در عرصۀ سیاست های خارجی آمریکا در دورۀ جدید بسنده می کنیم:
١- برجام به همراه توافق جدید تغییرات آب و هوایی دو دستآورد بزرگ در عرصۀ بین المللی در نخستین دهه های هزاره سوم برای جامعۀ جهانی به شمار می رود و به یک پارادایم و رژیم سیاسی-حقوقی مستحکم و الزام آور در دنیا تبدیل گردیده است. ترامپ و اطرافیان او قادر نخواهند بود به مبانی برجام خدشه ای وارد کنند و در یک احتمال حداکثری، فقط به ایذاهای تحریمی، امنیتی و بین المللی علیه کشورمان ادامه خواهند داد و ای بسا آن را- البته حسب شرایط و اقتضائات طرفینی- تشدید هم خواهند کرد.
٢- در میان انبوهی از موضوعات مطرح بین المللی، چند موضوع کلیدی در سیاست خارجی ترامپ حائز اهمیت اساسی خواهد بود: روابط با چین، روابط با روسیه و بحران در خاورمیانه. گرچه قدرت برتر نظامی آمریکا کماکان باقی می ماند ولی برای مدیریت همۀ این سه مولفه کفایت نخواهد کرد. حفظ موازنۀ قوا در اروپا و آسیای شرقی منبع اصلی تداوم هژمونی آمریکا و امری راهبردی برای این کشور محسوب می شود. مهار چین یکی از بزرگترین چالش ها و اولویت های سیاست خارجی آمریکا در دوران ترامپ را تشکیل خواهد داد. چین را فقط چین می تواند مهار کند و همسایگانش، لذا قرن بیست و یکم قرن رقابت و موازنۀ قوا در آسیای شرقی خواهد بود.
٣- اولویت سیاست های داخلی آمریکا با امنیت و تمامیت ساختاری اروپا کمتر از گذشته همخوانی خواهد داشت. آمریکا هزینه های بیشتری را از اروپا مطالبه خواهد کرد و مجموعا بعد از ١٩٤١ اروپا احساس می کند که چون گذشته دیگر زیر چتر امنیتی آمریکا قرار ندارد و باید فکری به حال و روز نابسامان خود بکند. انتخاب ترامپ سبب شد که اروپا از این لحاظ از خواب زمستانی بیدار شود و تنهایی اش را بیش از هر زمانی احساس کند. آمریکای شمالی گرچه اروپا را متحد اصیل خود در کلیت جهان غرب می شناسد، اما در عرصۀ های-تک و نوآوری علمی و فنی که تنها سلاح برنده (Killerapplication) و فعلا بی بدیل دنیای غرب صنعتی محسوب می شود، اروپا را رقیب بزرگ خود در جهان می بیند.
٤- مخاطرات مهار خاورمیانه بسیار زیاد و هزینه آور است و نوعی حس گریز از مرکز در این منطقه در سیاست خارجی جدید آمریکا مشاهده می شود. با این وجود و علی رغم تقلیل وابستگی آمریکا به انرژی منطقه، این کشور نمی تواند کاملا به آن پشت کند: رژیم اسرائیل و عدم اشاعه دو موضوع با اهمیت برای سیاست خارجی ترامپ در این منطقه به شمار می رود.
٥- تروریسم و جنگ در سوریه و عراق باعث بی ثباتی اروپا شده و آمریکا فقط تا سرحد آرام سازی منطقه با کمک سیاسی، امنیتی و مالی متحدانش در این راه تشریک مساعی خواهد کرد. خاورمیانه در حال انتقال و دگردیسی عظیم پسا-استعماری است و چنانچه ممالک بزرگ منطقه (ایران، ترکیه، سعودی، مصر....) به فکر همزیستی با هم نیفتند، بحران در این قلب جهان اسلام تا دهه ها به طول می انجامد و تروریسم و افراطی گری تا سرحد یک فاجعه در آن تشدید می شود. آمریکا و غرب هم ضمن سعی در مهار و دفع آثار منفی این بحران به مرزهای خود، ترجیح می دهند بیشتر نظاره گر، بلکه آتش بیار معرکه باشند. از نظر غرب این منطقه پتانسیل و کیفیت لازم را برای تخلیه ظرفیت های اشباع شدۀ بین المللی بیش از دیگر مناطق دیگر دنیا دارد و کاندید شماره یک در این زمینه است. به گواه تاریخ این تخلیه ها معمولا با به راه انداختن جنگ های بزرگ برای غلبه بر رکود و بحران های ساختاری اقتصادی و مالی (که دنیای غرب در حال حاضر سخت با آن مواجه است)، عملی می شود.
۶- از دیدگاه آمریکا و اروپا، روسیه به لحاظ اقتصادی (تک محصولی)، جمعیت شناختی و فسادزدگی قدرتی در حال زوال است اما زرادخانه هسته ای اش می تواند آمریکا و اروپا را نابود کند. ممالک بزرگ در حال زوال هم می توانند دست به ریسک های بزرگ بزنند (این در مورد آمریکا هم صادق است. امپراتوری اتریش-مجارستان در دوران هابسبورگ ها قبل از ١٩١٤ نیز نمونۀ واضحی در این زمینه است). لذا ترامپ با توجه به تنگناهای داخلی و خارجی، مجموعا سعی خواهد کرد بر خلاف دوران اوباما روسیه را کاملا منزوی نکند و با این کشور بر سر امنیت هسته ای، عدم اشاعه، مسائل منطقه ای و مبارزه با تروریسم به تفاهم و نزدیکی برسد و با ولادیمیر پوتین ِ پراگماتیست که کم گرفتاری هم ندارد، دست به معاملات موردی و تاکتیکی بزند.
۷-گرچه ترامپ سیاست نگاه به داخل و مهار فرآیند جهانی شدن (اقتصادی) و آثار منفی آن بر طبقات کارگر و متوسط جامعۀ آمریکا را به مهم ترین شعار انتخاباتی خود تبدیل کرد اما خوب می داند که جهانی شدن فقط اقتصادی نیست و او نمی تواند مرزهای آمریکا را بر آثار فرامرزی شدن تکنولوژی، اکولوژی و موضوعات سایبری، فرهنگی، اجتماعی، تروریسم، مهاجرت و غیره ببندد.
۸- سیاست خارجی ترامپ مجموعا سعی خواهد کرد به سرعت از هیجان و شعار بیرون بیاید، نوعی سیاست اطمینان بخشی به همپیمانان را در پیش بگیرد و به آنها بفهماند که آمریکا نمی خواهد (و نمی تواند) در تداوم نقش خود در نظام سرمایه داری غربی با همۀ عوارض و پیامدهای آن، تغییرات ماهوی ایجاد کند.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر