گزارشهای نادرستی که سیاستهای کنگره را میسازد
۲۱اکتبر ۲۰۱۶، سرویس تحقیقات کنگره (CRS) یک ارزیابی اساسی از سیاست خارجی و دفاعی ایران منتشر کرد. در اکثر قسمت های این تحقیق استانداردهای بالایی از دقت و عینیت رعایت شد، یعنی همان چیزی که از CRS انتظار می رود.
در گزارش به درستی اشاره می شود که در قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت سازمان ملل در ۲۰جولای ۲۰۱۵ آمده که «به موجب این قطعنامه» ایران نباید در طول هشت سال موشک های بالستیک قادر به حمل کلاهک های هسته ای را پیشرفت دهد یا آزمایش کند. این گزارش می گوید که در جمله بندی قطعنامه اعضای شورای امنیت، این جمله به عنوان ممنوعیت ایران در توسعه موشک های بالستیک تقسیر شده است.
نمی توانیم مطمئن باشیم که هریک از اعضای شورای امنیت، چه تفسیری از این بند دارند. اما برای من بسیار تعجب آور است اگر روسیه، چین و یا برخی از اعضای جنبش عدم تعهد، آن را تفسیری از ممنوعیت توسعه و آزمایش بدانند. فارغ از این ها همه می دانند که یک دنیا تفاوت بین «تصمیم گیری» شورای امنیت براساس فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد مبنی بر این که یک دولت باید کاری را انجام دهد یا نباید انجام دهد و روش خاصی که یک دولت بر اساس«به این موجب» عمل می کند، وجود دارد. تصمیم گیری یک تعهد الزام آور ایجاد می کند درحالی که دومی این طور نیست.
طنزآلود است CRS این تمایز را در جای دیگری از گزارش به رسمیت می شناسد. مثلا در صفحه ۱۷۳۷ گزارش این طور توصیف می شود: «این طور خوانده می شود اما برای کشورهایی که نیاز به توقف فروش سلاح دارند الزام آور نیست...» در این رابطه می شود به قطعنامه ۱۹۲۹ در تاریخ ۹ ژوئن ۲۰۱۰ اشاره کرد جایی که شورای امنیت توسعه موشک های بالستیک قادر به حمل سلاح های هسته ای توسط ایران را این طور ممنوع می کند: «تصمیم گیری {براساس فصل هفتم} می شود که ایران باید هرگونه فعالیت مربوط به موشک های بالستیک را ممنوع کند...».
هیچ ابزار قانونی بین المللی حاکم بر ممنوعیت توسعه و در اختیارداشتن موشک های بالستیک وجود ندارد. در این حوزه هیچ ممنوعیتی به مانند پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای، کنواسیون منع سلاح های شیمیایی، بیولوژیکی یا سمی وجود ندارد. بنابراین ایالات متحده هیچ پایه و اساسی در قوانین بین المللی نمی تواند بیاید که بر اساس آن ادعا کند، آزمایش های موشک های بالستیک ایران نقض یک تعهد الزام آور است (درحالی که سامانتا پاور با توجه به CRS روی آن تاکید می کند.) در عوض ایالات متحده و هم پیمانانش باید به دیپلماسی، مذاکره و متقاعد ساختن، توسل کنند (به عنوان یک حسن تعبیر برای اجبار) اگر می خواهند نفوذی در برنامه ها و فعالیت های موشک های بالستیک ایران داشته باشند.
این پیامی نیست که کنگره دوست داشته باشد بشنود. در دیپلماسی و مذاکره احترام به حقوق دیگران، برخورد درست، شناخت، پذیرش و خویشتن داری نیاز است. چنین رفتاری در بسیاری از سناتورها وجود ندارد. همچنان که این موضوع بهانه ای برای استتناج این مساله نیست که در معاهدات تناقضی ایجاد شده است.
سلاح های شیمیایی
یکی دیگر از ادعاهای گمراه کنند در گزارش CRS به سلاح های شیمیایی مربوط می شود. در این گزارش آمده: «گزارش آمریکا نشان می دهد که ایران توانایی تولید عوامل جنگ شیمایی را دارد... این در مورد پایبندی ایران به تعهدات خود در کنواسیون سلاح های شیمایی سوال ایجاد می کند...»
این پاراگراف این طور نشان می دهد که توانایی تولید عوامل جنگ شیمیایی، پتانسیلی برای برای نقض کنوانسیون های ضد سلاح شیمیایی است. در حالی که کنوانسیون ضد سلاح های شیمایی داشتن چنین قابلیت هایی را ممنوع نکرده است. در واقع ده ها تن از اعزای این کنوانسیون نه تنها خود چنین قابلیت هایی را دارند بلکه حتی این عوامل را برای مقاصد صلح آمیز تولید می کنند. به عنوان مثال تولید فسژن برای استفاده در فرآیندهای متالوژیکی. ایران برنامه ساده ای در این زمینه داشت پیش از اینکه در ۳ نوامبر ۱۹۹۷ عضو کنوانسیون منع سلاح های شیمیایی شود. ایران مورد بازرسی های دقیق در این زمینه قرار گرفته است و هیچ شواهدی مبنی بر رعایت نکردن بندهای کنوانسیون وجود نداشته است.
حمایت از تروریسم
گزارش CRS همچنین لیستی طولاتی از اقدامات، توطئه ها و اتهامات تروریستی را به ایران مربوط کرده است. شانزده سرلیست که از سال ۱۹۷۹ تا ۲۰۱۵ ادامه پیدا می کند. این که مسئولیت همه این چیزها باید به ایران نسبت داده شود بحث اصلی است. به عنوان مثال القاعده، یک گروه تروریستی است که با حمایت عربستان پا گرفته، اما این نکته اصلی نیست. جالب است که در گزارش CRS به جز در سه مورد دیگر هیچ گونه شواهدی وجود ندارد که کوچکترین ارتباطی با ایران داشته باشد:
اکتبر ۲۰۱۱: توطئه برای ترور سفیر عربستان در واشنگتن دی سی.
فوریه 2012: زخمی شدن همسر یک دیپلمات اسرائیلی توسط حزب الله در دهلی نو.
جولای ۲۰۱۲: بمب گذاری در بلغارستان، منسوب به حزب الله لبنان که منجر به مرگ ۵ گردشگر اسرائیلی شد.
آیا این شواهد نصفه و نیمه، در طول ۲۰ سال گذشته کافی است برای اینکه وزارت امورخارجه، ایران را به عنوان حامی پیشرو در جهان برای حمایت از تروریسیم بشناسد؟ آیا می شود کشوری را حامی پیشرو ترور نامید در حالی که از سال ۱۹۹۶ فقط دو اقدام تروریستی به این کشور نسبت داده شده که در آن فقط ۵ کشته و یک مجروح وجود داشته است؟
پس درباره آن مرگ هایی که در حوادث بزرگ، درد فوق العاده ای را برای خانواده های قربانیان باقی گذاشته اند چه توجیهی وجود دارد؟ این حس وجود دارد که دشمنان ایران در کنگره و جاهای دیگر علاقمند هستند که «برچسب تروریستی» به ایران بچسبانند تا تاکتیک های خود را برای جلوگیری از اتخاذ سیاست های منطقی و مناسب در دولت آمریکا درباره ایران، دنبال کنند. در واقعیت اگرچه ایران به عنوان عضوی نمونه در جامعه بین الملل شناخته نمی شود اما منبع تمام بدی ها نیست.
به کنگره در درک این نکته باید کمک کرد. تحقیقات خوب باعث می شود که سیاست های درست اتخاذ شود و پژوهش های گمراه کننده احتمال اتخاذ سیاست های نادرست را افزایش می دهد.
ارسال نظر