هفته نامه مثلث: محمدسعید احدیان، مدیرمسئول روزنامه خراسان، معتقد است: «انقلابیگری درجه دارد، این نیست که خیلی ساده و راحت کسی را که یک ذره احساس شود زاویه گرفته، کلا حکم غیرانقلابی به او داد.»
رهبرمعظم انقلاب در سخنرانیهای اخیر خود از واژه انقلابیگری نام بردند و انقلابیگری را ضرورت جامعه امروز دانستند، به نظر شما این تاکید و تکرار ضرورت توجه از کجا نشأت میگیرد؟
ما دو بحث داریم؛ یکی ضرورت انقلابیگری و دیگری الزامات انقلابیگری است. در حوزه ضرورت انقلابیگری بالاخره جریانی به دلیل مبانی فکری و اعتقاداتی که نسبت به نوع نگاه به جمهوری اسلامی دارد، علاقهمند است فضای کشور به این سمت حرکت کند که آن آرمانها و مبانی که حضرت امام(ره) بهعنوان معمار انقلاب اسلامی در گفتار و وصیتنامه خود تاکید و تثبیت کردند، آرام آرام دچار دستخوش تغییر کنند.
جریان یادشده، رویکرد خود را در حوزه سیاست داخلی و سیاست خارجی دنبال میکند؛ البته بیشتر روی سیاست خارجی متمرکز است و آثار و نشانههای تحرکات و تلاشهایش در قالب کمرنگکردن استکبارستیزی مشهود میشود. حالا اینکه جمهوری اسلامی از آرمانهایش دور شود، نامش را میتوان استحاله جمهوری اسلامی گذاشت. تاکید بر تقویت روحیه انقلابیگری به آن خاطر است که جمهوری اسلامی همانگونه باقی بماند که معمار انقلاب آن را تعریف و تثبیت کرده است. پس از این جهت، انقلابیگری یک ضرورت برای حفظ هویت جمهوری اسلامی محسوب میشود.
شاخصههای انقلابیگری از دیدگاه شما چیست؟
شاخصهای انقلابیگری را مقام معظم رهبری بیان کردند و ضرورتی ندارد که حالا من وارد شوم و بخواهم برخی مولفهها و شاخصها را اضافه کنم به عبارت دیگر، شاخصهای اصلی انقلابیگری همان است که رهبر معظم انقلاب در مرقد امام برشمردند و تبیین کردند. آنچه میتوانم بهعنوان یک نکته مهم به آن اشاره کنم و به نظر باید مدنظر جریان نیروهای انقلاب قرار بگیرد، این است که الزامات انقلابیگری چیست؟
در واقع انقلابیگری با شاخصهایی تعریف میشود که رهبری تعیین کردند اما حالا نکته این است که ما برای انقلابیگری چه الزاماتی را باید رعایت کنیم، اینجا سراغ آسیبشناسی نیروهای انقلاب در مدل انقلابیگری میآییم. آن محور اول، متوجه کسانی است که میخواهند انقلابیگری را به حاشیه ببرند و به این جهت باید شاخصهای انقلابیگری را تعریف کنیم و روی پیادهسازی آن متمرکز باشیم اما در بُعد دیگر باید ببینیم در حوزه انقلابیگریمان چه الزاماتی را باید رعایت کنیم. مهمترین حرفی که میشود در این قضیه زد، این است که انقلابیگری در سال 1395 سبک و مدلش با انقلابیگری در گذشته تغییرات جدی کرده است.
در واقع، شرایط و اقتضائات انقلابیگری تغییرات مهمی کرده است و باید متناسب با این تغییرات و تحولاتی که در جامعه، جهان و سبک زندگی مردم صورت گرفته، مدل خودمان را از انقلابیگری بروز دهیم. با مدل و شیوههای گذشته الزاما نمیشود انقلابیگری کرد. مثال میزنم، اگر امروز با ادبیاتی صحبت کنیم که سال 57 صحبت میکردیم و همان مدل حرفها را با همان ادبیات و همان لحن تکرار کنیم، جامعه ممکن است نپذیرد و اقبال و درکش نکند حتی شاید مقابلش بایستد.
جامعه امروز تغییر کرده ،ادبیات و لحن صحبت ما با جامعه تغییر نکرده است. ما انقلابیون با زبانی درباره انقلابیگری صحبت نمیکنیم که مردم آن را درک کنند. ما مدلی از انقلابیگری را پیاده میکنیم که خودمان آن را درکش میکنیم در حالیکه مردم محل بحث تبیینگری و روشنگریها هستند.
در دیدار دانشجویان با رهبر معظم انقلاب، ایشان تمرکز جدی داشتند که بچههای تشکلهای انقلابی باید رابطه خودشان را با عموم جامعه دانشگاهی بیشتر کنند و سراغ این بروند که افراد زیادی را جذب خود کنند. خلاصه در انقلابیگری باید الزاماتی را رعایت کنیم که مهمترینش این است که خودمان را در ارتباط جامعه بهروز نکردهایم. این یک مساله مهم است. باید شاخصهای انقلابیگری را رعایت کنیم و پای آنها بایستیم اما در نحوه پیادهسازی خواستهها و آرمانهای انقلاب اسلامی لحن و ادبیات خودمان را تغییر دهیم و متناسب با شرایط روز اقدام کنیم.
انقلابیگری با تندروی چه تفاوتی دارد؟
انقلابیگری و تندروی دو مفهوم جدا از هم هستند. انقلابیگری یعنی اصول و آرمانهایی از مکتب امام محور فعالیتها باشد و ضمن پافشاری، هیچگاه از این رویکرد عقبنشینی نشود. در واقع بر این اصول و آرمانها ایستادن و حاضر نشدن درباره اینکه سر آنها معاملهای صورت گیرد، انقلابیگری میشود.
تندروی در هر حوزهای میتواند اتفاق بیفتد؛ هم کسانی که خیلی خود را انقلابی نمیدانند طوری رفتار کنند که حاضر باشند برای رسیدن به اهداف خودشان تندروی کنند و هم افراد انقلابی ممکن است در رسیدن به اهدافشان بهگونهای عمل کنند که از نظر عموم جامعه این انقلابیگری تلقی نشود بلکه رفتار و عمل آنها مصداق تندروی توصیف شود. به عبارت دیگر، تفاوت انقلابیگری و تندروی در بحث انقلابیون این است که بهگونهای آرمانها را پیگیری کنیم که تصویر نادرستی از جامعه انقلابی ارائه کنیم. اما در انقلابیگری الزاما حتی ادبیات تند نیست؛ البته وقتهایی هم ادبیات تند هم لازم دارد ولی الزاما در انقلابیگری این نیست که ادبیات تند به کار رود. ما در انقلابیگری گاهی ادبیات تند به کار میبریم، گاهی ادبیات نرم به کار میبریم، گاهی معتدل میشویم. در واقع هر رفتاری را در جای خودش استفاده میکنیم؛ بنابراین تفاوت انقلابیگری و تندروی خیلی است.
انقلابیگری چه فاصلهای با محافظهکاری دارد؟
تفاوت انقلابیگری با تندروی در شیوه رفتار و عمل است ولی فرق انقلابیگری و محافظهکاری در تمرکز داشتن و نداشتن بر آرمانهاست. وقتی از آرمانها به دلایل واهی میگذریم محافظهکاری میشود چون حاضریم سر آرمانها معامله کنیم. به عبارت دیگر، محافظهکاری تسامحکردن بر سر اصول و آرمانهاست. در حالیکه انقلابیگری پافشاری بر اصولگرا و آرمان است.
آیا انقلابیگری در یک جناح سیاسی محدود میشود، یعنی فقط اصولگراها داعیه انقلابیگری دارند؟
خیر، مسلما این طور نیست. ما در جریان اصلاحات و اعتدال هم این ادبیات را میتوانیم و باید داشته باشیم و کسی نمیتواند این را انحصار در خودش کند و بگوید فقط من انقلابی هستم همانطور که در خیلی از بحثهای اصولگراها شاید رفتارهایی باشد که فرسنگها فاصله با انقلابیگری دارد یا با شاخصهای انقلابیگری تضادهای جدی آن به چشم بخورد. کارهای غیراخلاقی و تخریبی که گاهی از جانب برخی اصولگرایان شاهدش هستیم، اینها با انقلابیگری فرسنگها فاصله دارد.
از آن طرف، اعتدال و اصلاحات میتوانند خودش را در این ادبیات تعریف کند. البته نمیشود چشمها را بر واقعیت بست و خیلی شعاری حرف زد چون کمتر میبینیم در اردوگاه اصلاحات انقلابیگری دغدغه باشد و بخش مهمی از ادبیات نیروهای آن جریان را تشکیل بدهد. وقتی رسانههای اصلاحطلب، اظهارات و مواضع چهرههای سیاسی آن جناح تحلیل محتوا میشوند، کم میبینیم دغدغه انقلابیگری داشته باشند حتی دغدغه اسلامیت را کم مشاهده میکنیم.
پس بهطور طبیعی برچسب انقلابیگری از یک جریان دور میشود. یک مثال بزنم، در ماجرای خانم مینو خالقی، یک بحث جدی مطرح بود درباره اینکه تصاویری مربوط به گذشته از او منتشر شد، موضع جریان اصلاحات بر این بود که باید براساس روند قانونی پرونده و اعتبارنامه خانم مینو خالقی باید در مجلس بررسی شود اما این سوال مطرح است به فرض عمل شورای نگهبان نادرست، آیا جریان اصلاحات خودش را نباید در هنگام بستن لیست منتخب خودش به شاخص اسلامیت و باورهای دینی نامزدهایی که میخواهد در آن لیست قرار دهد، دقت کند و درباره این مساله دغدغه داشته باشد؟ آیا نباید کسی را به مردم معرفی میکردند که از سابقه تفکر دینی و مذهبی او مطمئن میبودند؟ چرا حتی بعد از این ماجرا نسبت به این اشتباه فاحش خودش و زاویه فاحش خودش با نظام اسلامی واکنش نشان نداد؟ پس در گفتمان جریان اصلاحات دغدغههای اسلامی و انقلابیگری کمرنگ است و این رویکرد را خود اصلاحطلبان باید در خودشان اصلاح کنند نه آنکه تقصیرش را به گردن طرف مقابل بیاندازند.
کدام طیفهای اصلاحطلب به نظر شما در قالب انقلابیگری میتوانند تعریف شوند؟
زیاد میتوانند تعریف شوند. من یادداشتی با عنوان اصلاحطلبان انقلابی نوشتم. اصلاحطلبان انقلابی همانهایی هستند که در مواضع و اصول اصلی نظام همیشه بالاخره تکلیف خودشان را روشن کردند. میشود از طیفهای مختلف آنها نام برد. حالا مهمترین شاخصشان را میتوان آقای عارف و جریان اطراف او مثال زد که میتوانند اصلاحطلبان انقلابی تصویر شوند چون آقای عارف در انتخابات ریاستجمهوری مواضع شفاف و صریحتری نسبت به آقای روحانی درباره مذاکره با آمریکا و جنگ در سوریه گرفت؛ بنابراین ما اگر بخواهیم در این ادبیات گروههایی را تعریف کنیم طیف قابل توجهی از جریان اصلاحات میتوانند ذیل اصلاحطلبان انقلابی تعریف شوند که آقای عارف میتواند چهره شاخص آنها باشد.
الان بخواهیم حدود و قالبهای اصولگرایی و انقلابیگری را مشخص کنیم، این دو عنوان چه مرز مشترکی با هم دارند؟
میتوان اینطور گفت، در اصولگرایی در حوزه مبانی و در حوزه باورها و اهداف مرز اشتراک بین جریان اصولگرا و جریان انقلابی خیلی زیاد است. یعنی تقریبا میتوان گفت تا حد زیادی اینها انطباق قابلتوجهی با هم دارند. در حوزه عملکردی گاهی اوقات ما اشتباهات و اشکالاتی در برخی گروهها، چهرهها و برخی جریانها مشاهده کردیم که بر همین اساس میتوان در برخی موارد اختلافات و عدم انطباقهایی را با انقلابیگری در آنها دید اما مرز مشترک اصولگرایی و انقلابیگری را بیشتر در تمرکز بر آرمان، مبانی و اصول میتوان عنوان کرد.
اصولگرایی با انقلابیگری افتراقاتی هم دارد؟
افتراقات گاهی اوقات در حوزههای عملکردی رخ میدهد یعنی در مقام عمل رفتارهایی گاهی از جریان اصولگرایی سر میزند که با انقلابیگری در تعارض است یعنی گاهی کار به سمت قبیلهگرایی پیش میرود؛ البته همه جریان اصولگرایی این طور نیستند بلکه برخی گروهها، افراد و چهرهها ممکن است بهگونهای عمل کنند که اقدامشان به نام جریان اصولگرایی تثبیت شود اما به هر صورت این بحث وجود دارد که در حوزه عملکردی گاهی عدم انطباقهایی دیده میشود.
آیا ما در حال گذر از تقسیمبندی فضای سیاسی کشور از «اصولگرایی-اصلاحطلبی» به «انقلابی و غیرانقلابی» هستیم؟
اینها دو ساحت هستند و باید این دو ساحت را از هم جدا کرد. ما هم در جریان اصلاحطلبی انقلابی و غیر انقلابی داریم و هم در جریان اصولگرایی انقلابی و غیر انقلابی داریم. به نظر نمیآید الان فضای سیاسی کشور در حال گذار از «اصولگرایی-اصلاحطلبی» به «انقلابی و غیرانقلابی» است اتفاقا ما هماکنون در حال حرکت به این سمت هستیم که درون دو جریان اصولگرایی و اصلاحطلبی تفکیکهایی براساس انقلابی و غیرانقلابی ایجاد بشود.
بهعبارت بهتر یعنی« اصلاحطلبان انقلابی و اصلاحطلبان غیرانقلابی» و «اصولگرایان انقلابی و اصولگرایان غیرانقلابی» داشته باشیم. معتقدم غیرانقلابیها در جریان اصولگرا کمکم به حاشیه میروند و ما باید سعی کنیم این مسیر را بیشتر به این سمت هل دهیم. کسانی که در جریان اصلاحات غیرانقلابی هستند از مبانی دورند، در حالیکه در جریان اصولگرا ،غیرانقلابیها بیشتر در شیوههای عملکردی نسبت به انقلابیگری دور تلقی میشوند؛ البته شاید در اصولگرایی کسانی کلا نگاهشان انحرافی باشد و چه بسا خود را بهعنوان اصولگرا نشناسند و اصولگرایان نیز آنها را اصولگرا ندانند. ممکن است افراد و چهرههایی باشند که خودشان را به آن طرف پیوند بزنند اما به مفهوم جریان اصولگرایی نیست.
در کل دو طیف به حاشیه رفته شده در جریان اصولگرایی و جریان اصلاحطلبی به هم نزدیک نمیشوند چون یکی عدم انطباقش با انقلابیگری در مبانی است و دیگری عدمانطباقش در شیوههای عملکردی است؛ بنابراین به نظر نمیآید این دو به هم نزدیک شوند.
به نظر شما تقسیم فضای سیاسی به انقلابی و غیرانقلابی وقتی انجام میشود کسانی که در طیف غیرانقلابی قرار میگیرند به مثابه ضدانقلاب هستند؟
خیر، مسلما ما یک غیرانقلابی، یک ضد انقلاب و یک برانداز داریم. غیرانقلابی کسی است که باورمندیاش به مبانی و اصول انقلاب کم است یا اصلا چنین باوری ندارد اما ضدانقلاب کسی است که صرفا در مقام فکر با اصول حاکم بر انقلاب اسلامی تعارض و تقابل دارد و بهدنبال پیادهسازی فکر و ایده خود نمیرود. برانداز کسی است که تقابل و تعارض با اصول حاکم بر انقلاب اسلامی را به مرحله عمل میآورد.
آیا غیرانقلابیهای دو جناح در آینده کلا از صحنه سیاسی کشور حذف میشوند یا خیر میتوانند فعالیت کنند؟
به نظرم میرسد که مبانی سیره سیاسی حضرت رسول (ص) را نگاه کنیم، میبینیم ایشان افراد غیرمعتقد به حکومت اسلامی را چند دسته میکنند. افرادی را که به سمت براندازی و اقدام میروند، تقابل با آنها میشود. با افرادی که تفکراتی دارند و این تفکراتشان در تقابل با حکومت اسلامی است تا مادامیکه تفکراتشان به سمت براندازی و تضعیف عملی و جدی نظام پیش نرود در حدود خودش اجازه فعالیت پیدا میکنند، نه به این مفهوم که اجازه مسئولیت به آنها داده شود. عدهای هم هستند که طرز تفکر غیرانقلابی دارند که اینها میتوانند فعالیتشان را بهطور طبیعی انجام دهند.
سیره حضرت رسول هم این بود، حتی گروههای منافق یعنی کسانی که نفاق در رفتار آنها مشهود بود تا دست به عمل نمیزدند و سازماندهی شده اقدام نمیکردند همیشه تسامح شد اما وقتی آنها شروع به اقدام کردند و مسجد ضرار را ساختند بهشدت با آنها برخورد شد و کوچکترین تسامحی هم با آنها صورت نگرفت. به نظر میرسد آن مسیری که باید جمهوری اسلامی طی کند این مسیر است.
اوایل دهه 80 شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی با محوریت آقای ناطقنوری شکل گرفت اما بعد از توفیق در شورای شهر دوم تهران و مجلس هفتم، هنگام انتخابات ریاستجمهوری سال 84 دچار انشقاق شد و سپس به کار خود پایان داد به نظر شما تقسیم بندی به انقلابی و غیرانقلابی آرایش جدید در سیاست ایجاد میکند؟
خیر، آن تجربهای بود که معادلات آرایش سیاسی آن زمان با آرایش سیاسی پسا احمدینژاد فرق دارد. دولت آقای احمدینژاد کلا در معادلات جریانات مختلف چه اصولگرایی و چه اصلاحطلبی تغییرات اساسی ایجاد کرد. حتی معتقدم فتنه 88 نیز در این آرایش و معادلات جریانات سیاسی تغییرات اساسی ایجاد کرد؛ بنابراین معادلات امروزش هم با آن معادلات قابل مقایسه نیست یک شرایط جدیدی را داریم و همانطور که عرض کردم پیشبینی خودم این است که ما هر چه جلو رویم و تجربه بیشتر شود، دو طیف انقلابی و غیرانقلابی را در درون جریانهای سیاسی خواهیم داشت که غیرانقلابیها رفتهرفته کمرنگ خواهند شد.
از جناح اصولگرا چه کسانی را جزو غیر انقلابیون میدانید. آیا آقای لاریجانی و طیف اطراف او جزو انقلابیون محسوب میشوند؟
من اصلا در جریان اصولگرایی نمیتوانم طیف مشخصی را بهعنوان غیرانقلابی بگویم. شاید گاهی چهره یا جریانی ممکن است رفتارهایی داشته باشد که با شاخصهای انقلابیگری انطباق نداشته باشد اما اینکه بخواهیم یک جریانی را به آن سمت هدایتش کنیم و چنین مفهومی برایش به کار ببریم نمیتوان نام برد مخصوصا آنکه در همه جریان اصولگرایی اکثر قریب به اتفاق در مبانی با انقلابیگری تعارض ندارند بلکه گاهی در شیوه عملکرد به عدم انطباقهایی با شاخصهای انقلابیگری برخورد میکنیم. بهطور مشخص درباره آقای لاریجانی و طیف اطرافشان هم مخالف هستم که اینها جریان غیرانقلابی تلقی میشوند به عبارتی حتی آنها را نزدیک به جریان غیرانقلابی هم نمیدانم. شاید در عملکرد نقدهایی به آنها وارد باشد اما در مبانی به نظر نمیآید که بشود آنها را نزدیک به جریان غیرانقلابی تعریف کرد.
طیف آقای لاریجانی در دهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی با ائتلاف امید یکی شدند؟
این سیاستورزی است. شاید من این سیاستورزی را نپسندم و قبول نداشته باشم اما سطح بحث ما الان سیاستورزی جریان اصولگرا یا اصلاحطلبی نیست. بحث درباره انقلابیگری و غیرانقلابیگری سطحی بالاتر از سطح یادشده است. در سطح بالاتر اینکه بروند با گروه دیگر از یک جریانی لابی کنند و به جمعبندی برسند ممکن است از جهات دیگری با آن مخالف باشم اما ارتباطی ندارد که اینها از خطقرمزهای انقلابیگری گذشتند، مخصوصا تاکید میکنم در فرمایشی که خود آقا در مرقد امام داشتند که این موضع انقلابیگری درجه دارد این نیست که خیلی ساده و راحت کسی را که یک ذره احساس شود زاویه گرفته را کلا حکم غیرانقلابی به او داد.
ارسال نظر