تا آن روز سرد پاییزی هرگز گذرش به دادگاه نیفتاده بود. با این حال وقتی خود را روبهروی قاضی دادگاه خانواده دید و گفت: همسرم را طلاق نمیدهم. پیرمرد از همسرش دلخور بود و حتی سه دانگ از خانهاش را از دست داده بود اما باز هم ترجیح میداد زندگی کند تا اینکه با طلاق به زندگی مشترکشان پایان دهد.
روزنامه ایران: تا آن روز سرد پاییزی هرگز گذرش به دادگاه نیفتاده بود. با این حال وقتی خود را روبهروی قاضی دادگاه خانواده دید و گفت: همسرم را طلاق نمیدهم. پیرمرد از همسرش دلخور بود و حتی سه دانگ از خانهاش را از دست داده بود اما باز هم ترجیح میداد زندگی کند تا اینکه با طلاق به زندگی مشترکشان پایان دهد.
۷۲ سالی از خدا عمر گرفته بود و البته این ازدواج دومش بود. ۱۰ سال پیش که همسرش «عذرا» چشم از دنیا بست هنگام خاکسپاری با خودش عهد کرد تا آخر عمر به یاد همسرش بماند و تجدید فراش نکند البته تا سه سال روی عهدش استوار بود اما به خاطر اینکه بچهها رفته بودند دنبال زندگی شان او تنها مانده بود با یک خانه بزرگ قدیمی. بعد هم معلوم نشد تنهایی امانش را برید یا مهربانیهای «صفیه خانم» باعث شد تصمیمش را عوض کند و به فکر ازدواج مجدد بیفتد.
ازدواج کردن مرد ۶۵ ساله با زنی ۵۳ ساله مشکلات خاص خودش را داشت. فرزندان محمود به پدرشان میگفتند: «بیا با ما زندگی کن» و بچههای صفیه خانم هم میگفتند: «ازدواج کردن از شما گذشته است». نوههای محمودآقا معتقد بودند باید خانه ویلایی را خراب کرد و در آن برج ساخت. عروسهای زن هم نظرشان این بود که ازدواج آنها مایه آبروریزی است. با این حال محمود به یقین رسیده بود که صفیهخانم میتواند همدم خوبی برای روزگار پیریاش باشد. بنابراین آنها جلوی همه ایستادند و پس از برگزاری جشن کوچک خانوادگی زندگی مشترکشان را شروع کردند تا اینکه ماجرای سه دانگ از خانه پیش آمد.
در آن صبح پاییزی و در حالی که هفت سال و سه ماه و پنج روز از زندگی مشترک این زوج گذشته بود مرد به عنوان «خوانده» و زن به عنوان «خواهان» در شعبه ۲۶۸ دادگاه خانواده حاضر شده بودند. موضوع پرونده دادخواستی بود که «صفیه خانم»داشت.
قاضی «حسن عموزادی» اوراق پرونده را ورق زد و نگاهی به آنها انداخت. قاضی رسیدگی به درخواست طلاق یک زوج سالمند گرچه تازگی نداشت اما چندان هم عادی به نظر نمیرسید. با این حال رو به مرد گفت: پدر جان همسر شما دادخواست طلاق داده در این مورد برای ما توضیح میدهی؟
او هم عصایش را بلند کرد و گفت: «قدمت ازدواج ما به اندازه عمر این عصاست.» همان روزی که به خواستگاری ایشان رفتم این عصا را خریدم. درست هفت سال و نیم پیش بود. از انتخابم راضی بودم و به هر زحمتی که بود بچهها و نوهها را متقاعد کردیم به این وصلت رضایت بدهند. خدا را شکر در این هفت سال و خردهای زندگی خوبی داشتیم تا اینکه...
قاضی با لبخند به حرفهای پیرمرد گوش میکرد که یک دفعه همسرش به میان حرف هایش پرید و گفت: «تا اینکه بداخلاقیهای ایشان شروع شد.»
پیرمرد حرفهای او را قطع کرد و رو به قاضی گفت: من بداخلاقم؟! بعد بدون آنکه منتظر جواب از طرف قاضی یا همسرش بماند، ادامه داد: راستش در این هفت سال و خردهای این خانم همه جوره زحمتم را کشید و تر و خشکم کرد.
دستش هم درد نکند اما از وقتی سه دانگ خانه را به نامش کردم اخلاقش از اینرو به آن رو شد و بنای ناسازگاری گذاشت حالا هم آمده دادخواست طلاق داده.
قاضی عموزادی همان طور که روی برگه چیزی مینوشت رو به زن کرد و پرسید: شما این حرفها را تأیید میکنی؟
صفیه خانه هم از جا بلند شد وجواب داد: از وقتی همسر اولم فوت شد خواستگاران زیادی داشتم که بعضی از آنها ثروتمند بودند اما متانت و اخلاق ایشان را پسندیدم. وقتی هم پافشاریاش را دیدم راضی به ازدواج شدم. در این هفت سال هم کوچکترین کوتاهی نسبت به راحتی و سلامتیاش نداشتم اما از آنجا که سن و سال همسرم زیاد است نگران بودم که بعد از فوت ایشان نتوانم سرپناهی برای خودم تهیه کنم و زیر منت بچه هایم باشم. بنابراین خواهش کردم نیمی از خانه قدیمی را به نامم بزند اما از آن روز به بعد هر روز یک بهانه میآورد و با من بحث میکند. بنابراین به این نتیجه رسیدم که هر چه زودتر جدا شویم برای هر دوی ما بهتر است.
این بار نوبت پیرمرد بود که توضیح دهد. او به روزهای خوشی که در هفت سال گذشته داشتند اشاره کرد و از مهربانیهای همسرش در روزهای آشنایی و زندگی مشترکشان حرف زد. بعد رو به همسرش گفت: شما از روزی که خیالت بابت سه دانگ از خانه راحت شد دیگر به من توجه نمیکنی و به هر بهانهای از زیر مسئولیت هایت فرار میکنی. من شما را دوست داشتم و در مقابل بچه هایم ایستادم تا نیمی از آن خانه را به نامت کنم اما حالا آمدهای اینجا و میخواهی طلاق بگیری. خب هر کسی جای من باشد فکر میکند چشمت دنبال آن خانه بوده و...
اطلاعات داخل پرونده نشان میداد که مهریه زن 14 سکه بوده و ارزش ملک مورد نظر چند میلیارد تومان است. از طرفی پیرمرد اعتراضی به انتقال سه دانگ از ششدانگ خانه به همسرش نداشته با این حال به طلاق هم رضایت نمیداد. بحث زن و شوهر تا دقایقی ادامه یافت و در این میان هر کدام دیگری را به طمع کردن متهم میکردند.
سرانجام قاضی محاکمه پس از دقایقی گفتوگو آنها را به سازش دعوت کرد و خواست با هم صلح کنند. سپس زن و شوهر برای تصمیمگیری نهایی راهی خانه شدند تا درباره سرنوشت زندگی و آینده شان به تصمیم قطعی برسند.
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
زنه دیگه ازش بیشتر ازین نمیشه انتظار داشت
در واقع حماقت از پیرمرده بوده که خونشو به جای اینکه به بچه هاش بده که از پوست و خونشن داده به یک ضعیفه ای که فقط چشم به مالش بوده پس خوبش شده نوش جونش رو دست بزرگی خورده.....امیدوارم تمام مردان خائن و زن پرست که به بچه هاشون رحم نمیکنن چنین بلایی سرشون بیاد
پاسخ ها
بدون نام
انگار بد جوری این به قول خودت ضعیفه ها حالتو گرفتن که هنوز میسوزی و با ضعیفه گفتن خودتو خنک می کنی
دراكولا تا به تا
زنه ،شوهره رو به طمع چي متهم ميكرده؟!!!
بدون نام
بنظرم هر دوشون دچار سوظن شدن ... مرد فکر میکنه بعد از بنام کردن خونه خانمش بهش نمیرسه . از طرفی خانمه هم فکر میکنه شوهرش بعد بنام کردن خونه شوهرش بداخلاق شده ... امیدوارم بخیر بگذره ...
اسماعیل
همیشه پای یک زن در میان هست.خدایا این زنها را به راه راست هدایت کن.
بدون نام
این سه دانگ اشتباه محض
پیرمرد تو بچه هاتو ول کردی به زن دوم میبخشی؟
حالا زن اولت بود ها نه این
اینا فقط به بوی پول و مال فکر میکنن زن است دیگه ...
محملو
کاش ازدواج نکرده بود
ستاره
بنظرم خانمه میترسه آینده آواره بشه بهرحال بد نیست دو دانگ به اسم خانم بشه...... خواهشن به خانما توهین نکنید
بدون نام
من بااحترام بانظر0958 موافقم
هردوبه یک چیز فکر می کنند مرد معتقده قصدخانم ازابتدا همین بوده وخانم هم تصور می کنه که سه دانگ خانه که اقا به نامش کرده یک تعارف بوده
پدرومادر خوب من شماالگوی عزیزان امروزی باشید دودازکنده بلند میشه پدرخوب ومادرمهربان به همدیگه لبخندی بزنید وجلو ایوان خونه قدیمی که حتما باغچه ودارودرخت هم داره دوتا چای خوشرنگ تازه دم قند پهلو همدیگه رامهمون کنید حله به شیطون هم لعنت بفرستید سالیان سال زنده باشید ودرکنارهم
طوطی
سه دونگ خونه حق زنه بوده ،نرفته واسه تر رو خشک کردن پیرمرده که ،شوهرش بمیره بچه های شوهره میگن دستت درد نکنه حاج خانم حالا دیگه برو،بچه های خودشم دیگه مث قبل نمیشن براش…اما خب طلاق واسه چی بشین بساز زندگی کن ننه جان,,
پاسخ ها
بدون نام
دونگ نه دانگ
بدون نام
اصلا فرهنگ و روشنفکری از این آقایون میباره
اینا همونایی هستن که پاش بیفته میشن بهترین آدمای دنیا با فرهنگ و تمدن چندین هزار ساله
طوطی
دونگ زبان عامیانس،اما چشم دانگ ،امر دیگه ای نیست……؟؟؟؟
بی نام
مشگل اساسی نبوداعتماده وبس،
کامروا
اصولا ازدواج یک پیرمرد درصورتیکه ازنظر توانایی جسمی وعقلی اش پایین باشد نباید صورت گیرد .وخانواده ها باید دنبال پرستار باشند ونه همسر
دوست کامروا
ضمن تایید سخنان کامروا .درصورت تایید نشدن سلامت اخلاقی وعقلی فرد !.باید از پیرمرد متقاضی ازدواج وفاقد عقل کافی .یعنی اینکه از نظر عقلی پایین باشد باید تست ورزش وبادی بیلدینگ بگیرن وبتواند ۲۰۰ کیلو پرس بزند در ضمن وصد هشتاد درجه باز کند وزیر صد وهشتاد درجه قبول نیست .بتواند از سردرراحت داخل بیاید (نبود کلید خانه )وتوانایی این را داشته باشد سه روز متوالی بدون خوابیدن فک بزند (حرف بزند ) ویا بخندد و...سر آخر دادگاه نظر بدهد که صلاحیت ازدواج دارد یانه .
بدون نام
کامروا و دوستش که همیشه و همه جا حاضره برای تایید کامروا واقعا براتون متاسفم چرا باید زنه رو مقصر بدونیم اگه دنبال پول بوده ؟ وقتی بچه های یک شخص به خاطر پول حاضرن پدر خودشون رو بی عقل نشون بدن و دیوانه قلم دادش کنن کدوم انسانی در 60 سالگی دچار زوال عقل میشه
اصل اینه که پول پرستی تو ذات بعضی از آدمهاس زن و مرد هم نداره و همه مثل انگل دنبال اون بابای پول دار هستن تا خون تنش رو نمکن ول نمی کنن
نوش جونتون بابا های پیری که شریک زندگیتونو از دست دادین تا وقتی هستین از زندگیتون لذت ببرین ازدواج کنین زندگی کنین و نذارین این پسر های مفت خور دستشون به دارایی تون برسه بعد مرگ مهم نیست هر چی موند
کامروا
درجواب هم وطن عزیز (بدون نام ۱۶:۰۴ مورخ ۲۷ )وقتی بنده گفتم سلامتی عقلی وجسمی نه اینکه صرفابه خاطر دارایی هایش بود بلکه اول کنترل وهدایت فرزندان گذشته اش دوم احتمال تولد فرزندان از همسر جدیدش می باشد وپیرمردی که این توانایی ها رانداشته با تمام دارایی ها نمی تواند فرزندان خوبی راتحویل جامعه دهد وفقط لذت بردن از زندگی که ملاک نیست پس یک عمر بدبختی ویتیمی ونگهداری از بیمار ( یعنی همان پدری که درپیری ازدواج کرده )برای بچه های کوچک از همسر جدید وحتی خانمش چه چیزی نصیب آنها کرده است .(هرچند دربعضی جوامع خودفرزندان مشوق پدر برای ازدواج می شوند وتمام اتفاقات بعد رابه گردن می گیرن ولی درموقع امتحان وعمل فرزندان مشخص می شوندوفرزندان عادل وهواخواه تمام خانواده کم پیدا می شود )
سارا
آخه خانومه چطور دلش اومده این پیرمردو اینطوری بچزونه حتما دوسش داشته و براش قابل احترام بوده که 3 دانگ به نامش کرده حیف کاش خانومه قدر دان باشه و شاکر .
دشمن کامروا
من فکر کنم اینامشکلی ندارن و خیلی هم همدیگه را دوست دارن ،در عوض بچه های زنه دارن موش میدونن تو زندگی این دوتا که طلاق بگیرن و مادره سهم خونه را بگیره و اینا از راه برسن و سهم مادر بدبخت را بگیرن و به نوایی برسن.
بدون نام
متاسفم برات پیرزن طماع اصلاسه دانگ خونه سهمش نبودپیرمردبایدیه آپارتمان کوچک به نامش میکردنه حق بچه هاشو
خودساخته
سلام کامروا منظور شما اینه که اگه بچه دار شدن!! و بچه در سنین هفت و هشت سالگی به جای به جان بابایی جون قسم بخوره!!! باید بگه به ارواح بابایی جون!!!در اصلا نیت اصلیت اینه دیگه چون اینو یواش میگم (اگه بچه دار بشه چهار پنج ساله بچه چیزی نمیدونه یواش یواش از چهار پنج سادگی میره مهد شش سالگی دبستان!!! هشت و نه ساله دیگه پدره فوت شده و از کلاس سوم یا چهارم باید بگه بهتر ارواح بابایی جون!!! خوب دیگه پدر هم نداره!! جهت مثلاً تربیتی و آمد و رفت!!! پس پسره میشه یتیم خود سر و مادری گرامی کودکان هم میشه بیوه بگلر حالا دیگر جنسی جور شدهاند بیمه بگیر و یتیم خودسرانه و از همان جایی آینده آغاز شدهاست و کاملا واضح و آشکار و روشنفکری است) خلاصه ما خوبی!!! آنهایی بدن!!! ما با فرهنگیم!!! آنهایی فرهنگ ندارن!!! ما بودیم!!! آنها بلد نیستن!!! ما خوبیم!!! ماخوبیم!!! خوب! خوووووب!!!! ما خوبیم!!!
سینا یزد
چقدر این زن بی وجدان بوده یعنی اینه انسانیت
هموطن
خودساخته عزیز نظرات همیشه سازنده وعمیقه اما موندم در پاسخ کامروا کلمات خیلی مجهول داشت کمی واضح بنویس بحرحال این نظرها در اغلب خانه ها مرور میشه وبرداشت در جهت خودش با سپاس درضمن تحریریه محترم برترینها چیزهای مهمی دیروز صبح 27 /7 گفتم متاسفانه چاپ نشد امید وارم بانگرش بموضوع ها اگر سازنده هست چاپ کنید باسپاس قبلی
دنیای بی وفا
س به احتمال زیاد زنه میخواد خونه را بفروشه یه شاسی بلند بزاره زیر پا
رامین
حماقت کردی حاجی حالا باید توان تنهایی روبدی اعتماد به زن وای وای وای کل خانه رو ازت میگره طلاق بده خلاص تا بچهها ت غیدتو نزدن اصلا واسه تر خشک کردنت پرستار بگیر خیالت هم راحته
نظر کاربران
کاش طلاقش بده ...
زنه دیگه ازش بیشتر ازین نمیشه انتظار داشت
در واقع حماقت از پیرمرده بوده که خونشو به جای اینکه به بچه هاش بده که از پوست و خونشن داده به یک ضعیفه ای که فقط چشم به مالش بوده پس خوبش شده نوش جونش رو دست بزرگی خورده.....امیدوارم تمام مردان خائن و زن پرست که به بچه هاشون رحم نمیکنن چنین بلایی سرشون بیاد
پاسخ ها
انگار بد جوری این به قول خودت ضعیفه ها حالتو گرفتن که هنوز میسوزی و با ضعیفه گفتن خودتو خنک می کنی
زنه ،شوهره رو به طمع چي متهم ميكرده؟!!!
بنظرم هر دوشون دچار سوظن شدن ... مرد فکر میکنه بعد از بنام کردن خونه خانمش بهش نمیرسه . از طرفی خانمه هم فکر میکنه شوهرش بعد بنام کردن خونه شوهرش بداخلاق شده ... امیدوارم بخیر بگذره ...
همیشه پای یک زن در میان هست.خدایا این زنها را به راه راست هدایت کن.
این سه دانگ اشتباه محض
پیرمرد تو بچه هاتو ول کردی به زن دوم میبخشی؟
حالا زن اولت بود ها نه این
اینا فقط به بوی پول و مال فکر میکنن زن است دیگه ...
کاش ازدواج نکرده بود
بنظرم خانمه میترسه آینده آواره بشه بهرحال بد نیست دو دانگ به اسم خانم بشه...... خواهشن به خانما توهین نکنید
من بااحترام بانظر0958 موافقم
هردوبه یک چیز فکر می کنند مرد معتقده قصدخانم ازابتدا همین بوده وخانم هم تصور می کنه که سه دانگ خانه که اقا به نامش کرده یک تعارف بوده
پدرومادر خوب من شماالگوی عزیزان امروزی باشید دودازکنده بلند میشه پدرخوب ومادرمهربان به همدیگه لبخندی بزنید وجلو ایوان خونه قدیمی که حتما باغچه ودارودرخت هم داره دوتا چای خوشرنگ تازه دم قند پهلو همدیگه رامهمون کنید حله به شیطون هم لعنت بفرستید سالیان سال زنده باشید ودرکنارهم
سه دونگ خونه حق زنه بوده ،نرفته واسه تر رو خشک کردن پیرمرده که ،شوهرش بمیره بچه های شوهره میگن دستت درد نکنه حاج خانم حالا دیگه برو،بچه های خودشم دیگه مث قبل نمیشن براش…اما خب طلاق واسه چی بشین بساز زندگی کن ننه جان,,
پاسخ ها
دونگ نه دانگ
اصلا فرهنگ و روشنفکری از این آقایون میباره
اینا همونایی هستن که پاش بیفته میشن بهترین آدمای دنیا با فرهنگ و تمدن چندین هزار ساله
دونگ زبان عامیانس،اما چشم دانگ ،امر دیگه ای نیست……؟؟؟؟
مشگل اساسی نبوداعتماده وبس،
اصولا ازدواج یک پیرمرد درصورتیکه ازنظر توانایی جسمی وعقلی اش پایین باشد نباید صورت گیرد .وخانواده ها باید دنبال پرستار باشند ونه همسر
ضمن تایید سخنان کامروا .درصورت تایید نشدن سلامت اخلاقی وعقلی فرد !.باید از پیرمرد متقاضی ازدواج وفاقد عقل کافی .یعنی اینکه از نظر عقلی پایین باشد باید تست ورزش وبادی بیلدینگ بگیرن وبتواند ۲۰۰ کیلو پرس بزند در ضمن وصد هشتاد درجه باز کند وزیر صد وهشتاد درجه قبول نیست .بتواند از سردرراحت داخل بیاید (نبود کلید خانه )وتوانایی این را داشته باشد سه روز متوالی بدون خوابیدن فک بزند (حرف بزند ) ویا بخندد و...سر آخر دادگاه نظر بدهد که صلاحیت ازدواج دارد یانه .
کامروا و دوستش که همیشه و همه جا حاضره برای تایید کامروا واقعا براتون متاسفم چرا باید زنه رو مقصر بدونیم اگه دنبال پول بوده ؟ وقتی بچه های یک شخص به خاطر پول حاضرن پدر خودشون رو بی عقل نشون بدن و دیوانه قلم دادش کنن کدوم انسانی در 60 سالگی دچار زوال عقل میشه
اصل اینه که پول پرستی تو ذات بعضی از آدمهاس زن و مرد هم نداره و همه مثل انگل دنبال اون بابای پول دار هستن تا خون تنش رو نمکن ول نمی کنن
نوش جونتون بابا های پیری که شریک زندگیتونو از دست دادین تا وقتی هستین از زندگیتون لذت ببرین ازدواج کنین زندگی کنین و نذارین این پسر های مفت خور دستشون به دارایی تون برسه بعد مرگ مهم نیست هر چی موند
درجواب هم وطن عزیز (بدون نام ۱۶:۰۴ مورخ ۲۷ )وقتی بنده گفتم سلامتی عقلی وجسمی نه اینکه صرفابه خاطر دارایی هایش بود بلکه اول کنترل وهدایت فرزندان گذشته اش دوم احتمال تولد فرزندان از همسر جدیدش می باشد وپیرمردی که این توانایی ها رانداشته با تمام دارایی ها نمی تواند فرزندان خوبی راتحویل جامعه دهد وفقط لذت بردن از زندگی که ملاک نیست پس یک عمر بدبختی ویتیمی ونگهداری از بیمار ( یعنی همان پدری که درپیری ازدواج کرده )برای بچه های کوچک از همسر جدید وحتی خانمش چه چیزی نصیب آنها کرده است .(هرچند دربعضی جوامع خودفرزندان مشوق پدر برای ازدواج می شوند وتمام اتفاقات بعد رابه گردن می گیرن ولی درموقع امتحان وعمل فرزندان مشخص می شوندوفرزندان عادل وهواخواه تمام خانواده کم پیدا می شود )
آخه خانومه چطور دلش اومده این پیرمردو اینطوری بچزونه حتما دوسش داشته و براش قابل احترام بوده که 3 دانگ به نامش کرده حیف کاش خانومه قدر دان باشه و شاکر .
من فکر کنم اینامشکلی ندارن و خیلی هم همدیگه را دوست دارن ،در عوض بچه های زنه دارن موش میدونن تو زندگی این دوتا که طلاق بگیرن و مادره سهم خونه را بگیره و اینا از راه برسن و سهم مادر بدبخت را بگیرن و به نوایی برسن.
متاسفم برات پیرزن طماع اصلاسه دانگ خونه سهمش نبودپیرمردبایدیه آپارتمان کوچک به نامش میکردنه حق بچه هاشو
سلام کامروا منظور شما اینه که اگه بچه دار شدن!! و بچه در سنین هفت و هشت سالگی به جای به جان بابایی جون قسم بخوره!!! باید بگه به ارواح بابایی جون!!!در اصلا نیت اصلیت اینه دیگه چون اینو یواش میگم (اگه بچه دار بشه چهار پنج ساله بچه چیزی نمیدونه یواش یواش از چهار پنج سادگی میره مهد شش سالگی دبستان!!! هشت و نه ساله دیگه پدره فوت شده و از کلاس سوم یا چهارم باید بگه بهتر ارواح بابایی جون!!! خوب دیگه پدر هم نداره!! جهت مثلاً تربیتی و آمد و رفت!!! پس پسره میشه یتیم خود سر و مادری گرامی کودکان هم میشه بیوه بگلر حالا دیگر جنسی جور شدهاند بیمه بگیر و یتیم خودسرانه و از همان جایی آینده آغاز شدهاست و کاملا واضح و آشکار و روشنفکری است) خلاصه ما خوبی!!! آنهایی بدن!!! ما با فرهنگیم!!! آنهایی فرهنگ ندارن!!! ما بودیم!!! آنها بلد نیستن!!! ما خوبیم!!! ماخوبیم!!! خوب! خوووووب!!!! ما خوبیم!!!
چقدر این زن بی وجدان بوده یعنی اینه انسانیت
خودساخته عزیز نظرات همیشه سازنده وعمیقه اما موندم در پاسخ کامروا کلمات خیلی مجهول داشت کمی واضح بنویس بحرحال این نظرها در اغلب خانه ها مرور میشه وبرداشت در جهت خودش با سپاس درضمن تحریریه محترم برترینها چیزهای مهمی دیروز صبح 27 /7 گفتم متاسفانه چاپ نشد امید وارم بانگرش بموضوع ها اگر سازنده هست چاپ کنید باسپاس قبلی
س به احتمال زیاد زنه میخواد خونه را بفروشه یه شاسی بلند بزاره زیر پا
حماقت کردی حاجی حالا باید توان تنهایی روبدی اعتماد به زن وای وای وای کل خانه رو ازت میگره طلاق بده خلاص تا بچهها ت غیدتو نزدن اصلا واسه تر خشک کردنت پرستار بگیر خیالت هم راحته
پاسخ ها
قید آقا رامین نه غید