نقاشیهایی که مردم با دیدنشان گریه میکردند
اعتقاد نقاشان قهوهخانهای به آنچه روی پردهی نقاشی میآوردند و وفاداری آنها به روایتهایی که مردم سالها با آنها زندگی کردهاند، باعث بهوجود آمدن دورهی درخشانی در نقاشی مذهبی و حماسی ایران شد؛ دورهای که با درگذشت هنرمندان بنام این عرصه، افول کرده و به سمت فراموشی پیش میرود.
سالها پیش در دورهای که خبری از طبلهای بزرگ و دستههای عزاداری و هیأتهای امروزی نبود، مردم ایران روزهای محرم را با گوش دادن به صدای گرم نقالانی سپری میکردند که روایتهای یک پردهی بزرگ نقاشی را پیش چشم آنها بازگو میکردند. روایتهایی از روز عاشورا و شهادت امام حسین (ع) و یاران و خانوادهاش.
نقالان، پردههای نقاشی قهوهخانهای را که توسط نقاشانی از بین همان مردم کوچه و بازار نقاشی شده بود، در میدانها و گذرهای شهر نصب میکردند و قصه به قصه پیش میرفتند. آنها چنان روایتها را تاثیرگذار و جانسوز بر زبان جاری میکردند که گویی نقاشیهای روی پرده جان میگرفتند و برای همیشه در خاطرهی جمعی مردم جاودانه میشدند و اشک را به چشمشان میآوردند.
این نقاشیها که بخش مهمی از آنها راوی واقعهی عاشورا و نحوهی شهادت و سلحشوری سپاه امام حسین (ع) و شخص اباعبدالله بودند، توانستند بخش مهم و تاثیرگذاری را در نقاشی ایرانی رقم بزنند.
نقاشی قهوهخانهای شیوهای از نقاشی ایرانی است. این شیوه از اواخر دورهی قاجار تا اویل پهلوی، دوران اوج خود را تجربه کرد. علاقهی مردم به حضور در قهوهخانهها و گوش سپردن به مرثیهسرایی و روایت نقالان از داستانهای مذهبی و حماسی باعث شد نقاشانی از دل همان مردم دست به قلم شوند و روایتها را تصویری کنند تا آنچه گفته میشود، تاثیری چند برابر پیدا کند.
نقاشان قهوهخانهای از سادهترین المانها و رنگها و عناصر بصری در نقاشیهای خود استفاده کردند و شاید بهخاطر همین سادگی پردههای نقاشی آنها توانست بین عامهی مردم جای خود را پیدا کند.
بخش مهمی از نقاشیهای قهوهخانهای را روایتهای عاشورا و واقعهی کربلا تشکیل میدهد. نقاشان با استناد به مقتلها و تاریخ، گوشههای از سلحشوری امام حسین (ع) و یاران ایشان را در روز عاشورا به تصویر کشیدند. رنگهای تند و چهرههایی خشن برای سپاه دشمن و رنگهایی آرامشبخش و ملایم و چهرههایی معصومانه و آرام و زیبا برای جبههی حق، از مواردی بود که در نقاشیهای قهوهخانهای نمود پیدا کرد. هنرمندان روی یک پرده، چند اتفاق را پیاده میکردند و نقالان میتوانستند تا مدتها روی تصویرها حرف بزنند.
حسین قوللر آغاسی، محمد مدبر، عباس بلوکیفر، حسن اسماعیلزاده، حسین همدانی و محمد فراهانی از نقاشان بنام سبک نقاشی قهوهخانهای هستند. ویژگیای که این هنرمندان را نسبت به هنرمندان سایر شیوهها متمایز میکند، وارد کردن اعتقاداتشان به کار بود. آنها میدانستند که مخاطبشان مردم عادی کوچه و بازار هستند، به همین دلیل با تمام سادگی و آنچه در دل داشتند، به میدان آمدند و کار کردند.
هادی سیف - نویسنده و پژوهشگر هنر -دربارهی این هنر گفته است: «نقاش در پردههای مذهبی، هنرش و دلش را توأمان به یاری میطلبد و اعتقادات او سبب میشود، شکوه و جلال نقاشی و اجرای ذوق و استعدادشان دوچندان شود.»
سالهاست محرم که فرا میرسد، دیگر خبری از نقالها و پردههایشان نیست، حالا صداهای نامفهوم و گوشخراشی از ضبط ماشینها و بلندگوهای بزرگ هیأتها به گوش میرسد که کسی را هم به حالوهوای محرم و عزاداری امام حسین (ع) متصل نمیکند.
نقاشی قهوهخانهای با همهی تاثیری که نهتنها بر مردم این سرزمین، بلکه بر دنیا داشته، سالهاست که در مسیر افول و فراموشی است. کسی به این فکر نمیکند که گنجینهی خاطرات تصویری یک ملت را باید حفظ کرد تا گواهی برای نسلهایی باشد که بهدنبال حقیقت گذشته خود هستند. شاید آن روز دیر نرسد که بعد از ثبت این هنر بومی در کشوری بیگانه، حسرت زمان از دست رفته را بخوریم.
ارسال نظر