۳۷ سال پیش انقلاب ایران در گفتگو با حسین شاه حسینی
دقیقه ۹۰؛ شاه در فکر انحلال انقلابیون
حسین شاه حسینی معاون نخست وزیری و رییس سازمان تربیت بدنی دولت مهندس بازرگان از معدود بازماندگان جبهه ملی ایران است که در ۸۸ سالگی هنوز خاطرات روشنی نه فقط از انقلاب ۵۷ که از وقایع نهضت ملی در دهه ۱۳۲۰ دارد.
نکته مهم آن است که در دقایق ۹۰ نیز شاه دنبال تحقق پیاده کردن استراتژی انحلال گروه های مبارز در سیستم بود. گفتگو با شاه حسینی عصر یک روز سرد زمستانی در خانه گرم و قدیمی ایشان انجام گرفت. در میان پذیرایی صمیمانه و مهرآمیز این فعال سیاسی قدیمی که وقتی اسم مهندس سحابی را بر زبانه می آورد، بی اختیار متاثر می شد و از تنهایی و غربت سال های پایانی آن بزرگوار سخن می گفت.
- انقلاب سال ۱۳۵۷ را باید به عنوان یکی از نتایج تحولات ایران و اقدامات رزیم شاه بعد از کودتای ۲۸ مرداد ارزیابی کرد و باید تحولات و پویش هایی را که در این فاصله ۲۵ سال رخ داده در نظر گرفت و آن حرکتی را که در سال ۱۳۵۶ آغاز شد، باید در تداوم این تحولات بازخوانی کرد. نهضت روحانیت از سال ۱۳۴۱ آغاز شد.
شما در سال ۱۳۴۲ چه فعالیتی داشتید؟
- من در سال ۱۳۴۲ در جبهه ملی ایران فعال بودم. در آن زمان شاه جبهه ملی را به عناوین مختلف به شدت سرکوب و افکار جامعه را علیه جبهه ملی تحریک می کرد اما سازمان جبهه ملی به طور منظم کار می کرد و جناب آقای اللهیار صالح و بخشی از هیئت اجرایی جبهه ملی معتقد بودند که باید زمان را در نظر گرفت و با درک این موضوع و فشار حاکمیت باید فعالیت کرد.
در این زمان اعضای اصلی جبهه ملی در زندان بودند. من هم در سال ۱۳۴۲ در زندان بودم. در سال ۱۳۴۲ که حاکمیت متزلزل شد، نمایندگانی به زندان فرستاد. نماینده حاکمیت در این زمان آقای همایون صنعتی زاده بود که به زندان آمد و با هیئت رهبری جبهه ملی مذاکره کرد. در آن زمان در رأس هیئت رهبری جبهه ملی جناب آقای اللهیار صالح بود. این مذاکرات در قزل قلعه صورت گرفت. آقای صالح گفته بود که حتما باید بقیه اعضای جبهه ملی نیز در جریان باشند.
در آن زمان آقایان طالقانی و بازرگان هم که خودشان رهبری نهضت آزادی را بر عهده داشتند نیز در زندان بودند. آقای بازرگان در زندان قصر و آقای طالقانی در زندان قزل قلعه بود. دکتر سحابی نیز در زندان قصر بود. ایشان از کنگره جبهه ملی به عنوان عضو انتخاب شده بودند. هیئت اجرایی جبهه ملی در آن زمان در زندان قصر بود. حدود ۱۹ نفر از ۳۵ نفر از اعضای جبهه ملی در زندان قصر و بقیه در زندان قزل قلعه بودند.
شما در کدام زندان بودید؟
- من هم در آن زمان در زندان قزل قلعه بودم. مرحوم داریوش فروهر، اصغر پارسا، ابراهیم کریم آبادی، حسن میرمحمد صادقی و ... نیز آنجا بودند. چند نفر دیگر نیز بودند که عضو شورای مرکزی جبهه ملی نبودند اما از اعضای سازمان های جبهه ملی بودند؛ مثل مهندس خلیلی. آقایان صالح، سنجابی، صدیقی، کشاورز، صدر، زیرک زاده، بختیار و کاظمی در زندان قصر بودند. در زندان قصر مذاکراتی شده بود و در آن مذاکرات، شاه از طریق همایون صنعتی زاده با اعضای جبهه ملی پیشنهادهایی مطرح کرد.
در نتیجه این مذاکرات تصمیم گرفته شد که پیشنهاد شاه با تمام اعضای جبهه ملی که در زندان هستند، مطرح شود.
اصلا چرا شاه حاضر به انجام مذاکرات شده بود؟
- شاه گفته بود الان وضع مملکت بحرانی است و مسائل سیاسی و اقتصادی پدید آمده است و دولت های موجود نیز قادر نیستند این مسائل را حل کنند. به همین دلیل از جبهه ملی خواست حالا که داعیه آزادیخواهی و حمایت مردمی را دارند و می خواهند به نفع مردم فعالیت کنند، بیایند و زمام امور اجرایی را در دست بگیرند و مشکلات را حل کنند. در واقع شاه به این اعضا گفته بود که به شما اجازه داشتن کلوپ و انتشار روزنامه می دهم. در خیابان ولیعصر (پهلوی سابق) کوچه ای به اسم مشتاق بود. گفته بود که در این کوچه به شما فضا می دهیم تا در آنجا تشکیلات سازمانی تان را داشته باشید.
این پیشنهاد به این معنا بود که در مجلسی که ۲۴۰ نماینده دارد، تنها ۳۰ کرسی را مردم انتخاب کنند و بقیه توسط شخص اعلیحضرت انتخاب شوند! روزنامه ای را هم که خودشان می دادند، خودشان هر وقت اراده کنند، می توانند مانع از انتشار آن شوند. این در مورد کلوپ هم صدق می کرد.
- خیر. ابتدا مذاکرات رهبران جبهه ملی در زندان قصر به نتیجه نرسید. قرار شد ادامه مذاکرات در زندان قزل قلعه صورت بگیرد. یک روز ما را به اتاق بزرگی که دفتر زندان قزل قلعه بود دعوت کردند و آنجا با رهبران جبهه ملی یعنی آقایان صالح، صدیقی و سنجابی دیدار کردیم. تا آن زمان از چند و چون ماجرا خبری نداشتیم. خلاصه در این زندان سه روز متوالی مذاکرات جریان داشت. نماینده شاه یعنی آقای صنعتی زاده با دو سه نفر دیگر که ما جوان ترها نمی شناختیم می آمدند.
در نهایت مذاکرات درونی اعضای جبهه ملی به چه نتیجه ای رسید؟
- در نهایت مذاکرات به اینجا رسید که ما همه این مطالبی را که شما (نماینده شاه) می گویید، می پذیریم اما نیازی به کمک شاه و دستگاه نیست. یعنی خودمان در انتخابات شرکت می کنیم. کلوپ هم نمی خواهیم و خودمان امکاناتش را داریم. روزنامه را نیز خودمان می توانیم منتشر کنیم و شما فقط آن را توقف نکنید. بعد از انجام مذاکرات، نتایج را به شاه گفتند و این مطلب در روزنامه ها نیز منتشر شد و بحث در جامعه در گرفت که امکانش هست باز جبهه ملی و نهضت آزادی به عرصه عمومی بازگردند و به راحتی فعالیت کنند.
دربار هم این پیشنهاد جبهه ملی را پذیرفت؟
- یک روز همایون صنعتی زاده به زندان آمد و گفت اعلیحضرت با نظر اخیر شما موافق است اما یک شرط کلی گذاشته و آن این است که آقایان هر کار خواستند بکنند اما باید لیدرشیپی من را بپذیرند و اگر بخواهند در مورد من اقدام دیگر صورت دهند، من نمی پذیرم. سه روز فرصت دارند تا اعضا و رهبر جبهه ملی روی این حرف شاه مطالعه کنند. نتیجه مذاکرات درونی اعضای جبهه ملی این شد که ما به هیچ وجه آمادگی پذیرش این کار را نداریم.
چرا؟
- دلیلش آن بود که ماموران ساواک گزارش دقیقی از وقایع زندان داشتند و می دانستند که ما شدیدا با پیشنهادهای شاه مخالف بودیم. این همزمان با نخستین حرکت های روحانیون بیرون از زندان علیه رژیم بود.
موضع نهضت آزادی ایران در این میان چه بود؟
- اعضای نهضت آزادی بر مبنای برنامه هایی که داشتند فعالیت و البته با علی امینی مذاکره می کردند. ایشان تا حدی علی امینی را قبول داشتند. در جبهه ملی اما در این زمینه توافق نظر کامل نبود. چند نفر از افراد کادر بالا مذاکره با امینی را قبول داشتند اما بقیه افراد جبهه علی امینی را قبول نداشتند.
حتی برخی از اعضای نهضت آزادی با علی امینی رفت و آمد داشتند، مثلا عروسی آقای بسته نگار در باغ امینی برگزار شد و امینی خودش در این عروسی شرکت کرده بود. امینی از طریق میرزا خلیل کمره ای که املاح خانم فخرالدوله را نمایندگی می کرد با آقای طالقانی ارتباط گرفت.
- وقتی این افراد آزاد شدند، به تدریج دستگیری ها بیشتر شد زیرا همزمان با این دستگیری ها ناآرامی هایی در جنوب کشور در میان عشایر شیراز مثل حیات داودی ها و محمدخان ضرغام و شاخه ای از ممسنی ها پدید آمد که به حرکت جنوب معروف شد. روسای این عشایر را نیز گرفتند. با بالا گرفتن بحران، هرگونه فعالیت جبهه ملی نیز ممنوع شد و حتی به ایشان اجازه کنفرانس مطبوعاتی ندادند. این امر باعث فاصله افتادن میان تحصیلکردگان جبهه ملی و بازار تهران و کادرهای فعال شد.
واکنش جبهه ملی به دستگیری ها چگونه بود؟
- بعد از دستگیری ها باز فعالیت ها در زندان آغاز شد. یک دسته در زندان قصر و گروهی نیز در زندان قزل قلعه بودند. قصری ها با مرحوم عزت الله سحابی و آقای علی بابایی توافق کردند که در قبال مسائل عشایر جنوب از یکسو و سرکوب طرفداران آیت الله خمینی در میدان توپخانه بیانیه ای صادر بکنند.
دکتر سحابی که فرد بسیار متشرعی بود، برای تجدید وضو به کنار این حوض آمده بود. وقتی جورابش را در آورده بود، بدون این که متوجه شود نامه روی زمین افتاده بود. او متوجه نشده بود اما استوار زمانی از زندانبانان، کاغذ اعلامیه را پیدا کرد و آن را به اطلاع مقامات بالاتر رساند.
استوار ساقی معروف به ملایمت بود. خلاصه بعد از این ماجرا جای دکتر سحابی و مهندس بازرگان را تغییر دادند. بعد از آن باز اعضای نهضت آزادی در زندان ماندند اما اعضای جبهه ملی را به تدریج آزاد کردند اما محاکمه تندی علیه مهندس بازرگان برگزار کردند.
وقتی از زندان آزاد شدید چه تصمیمی گرفتید؟
- بعد از مدتی که ما از زندان آزاد شدیم شاه به آمریکا رفت و با آنها قول و قرارهایی بست. باز فشارها زیادتر شد. بعد از آن قرار شد هر کدام از آقایان مطابق آیین نامه فعالیت کنند. در آن زمان سازمان ادارات جبهه ملی را آقای علی اردلان اداره می کرد.
رابطه شما با سایر گروه های مبارز و مردم چگونه بود؟
- شورای مرکزی جبهه ملی به ما که سازمان ها را اداره می کردیم گفت که خودتان وضعیت را اداره کنید. ما هم عضو شورا بودیم، جلسات رسمی ماهانه برگزار می کردیم. در این دوره به تحلیل مسائل سیاسی روز می پرداختیم و به ما اجازه داده شد که با گروه های دیگر و مردم ارتباط داشته باشیم.
در میان روحانیون هم شاخص ترین چهره ای که ما با او ارتباط داشتیم، آقای طالقانی بود. البته در میان خود روحانیون هم برخی با آیت الله طالقانی مخالف بودند اما در کل نظرات ایشان مورد وثوق عموم بود. از میان روحانیون متجدد دیگری که فعال بودند، مثل آقایان شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی، آیت الله مطهری، دکتر بهشتی و دکتر مفتح، گلزاده غفوری و مناقبی نیز با جبهه ملی ارتباط داشتند؛ تحصیلکرده هایی که تمایلات سیاسی و ملی نیز داشتند.
این ارتباطات چه نتیجه ای دربر داشت؟
- این ارتباط با عناصر روحانیون به تدریج به تشکیل «اتحاد نیروها» در سال ۱۳۵۶ منجر شد. یعنی روحانیون از طرف آیت الله خمینی با ما اعضای جبهه ملی در ارتباط بوده و نیز اعلامیه هایی منتشر می کردیم.
از اعضای اصلی جبهه ملی چه کسانی در «اتحاد نیروها» حضور داشتند؟
- در اتحاد نیروها دکتر سنجابی و دکتر بختیار حضور داشتند اما اللهیار صالح و دکتر صدیقی همکاری نکردند. اتحاد نیروها را داریوش فروهر به راه انداخت. در این اتحاد نیروها غیر از افرادی که گفتم علاوه بر من، آقایان علی اردلان، حاج محمود مانیان، قاسم لباسچی، ابوالقاسم قاسمی و علی اشرف خان منوچهری حضور داشتند. البته از حزب ایران در این «اتحاد نیروها» کسی شرکت نکرد.
چرا اعضای حزب ایران نیامدند؟
- دلیل این که نیامدند این بود که ایشان بیشتر با طبقات روشنفکر ارتباط داشتند. خود تشکیلات حزب ایران هم چندان گسترش یافته نبود. اعضای ایشان ملی بودند اما اهل مبارزات خیابانی و مخفی نبودند. به قول معروف تکنوکرات های تحصیل کرده سیاسی بودند، مثل مهندسی حسیبی یا مهندس حق شناس یا مهندس زیرک زاده.
در اتحاد نیروها دیگر بحث از جبهه ملی و روحانیت و ... نبود و به اسم اتحاد نیروها اعلامیه منتشر می شد و اگر هم قرار بود در جایی حاضر شویم، به اسم اتحاد نیروها بود اما به آنجا که می رفتیم، همه می دانستند که ما از جبهه ملی هستیم. بنابراین، این واحدهای ملی که با روحانیت سنخیت بیشتری داشتند، با ایشان همکاری می کردند. این ارتباط ادامه داشت تا این که مسئله کاندیدا شدن جبهه ملی مطرح شد.
معمولا یکی از بحث های مهمی که در مورد وقایع منتهی به انقلاب می شود موضوع مذاکرات شاه و دکتر صدیقی و نپذیرفتن سمت نخست وزیری از جانب ایشان است. اگر ممکن است در این مورد هم توضیح دهید.
- زمانی که شاه برای لیدرشیپی پیام داده بود، دکتر غلامحسین صدیقی در زندان بود. در آنجا بحث هایی میان اعضای جبهه ملی رخ داد. دکتر صدیقی اعتقاد عجیبی داشت که باید حتما با قدرت در برابر شاه ظاهر شویم و هر جا احساس کردیم که با او مخالف هستیم، نظرمان را صریحا بیان کنیم.
دکتر صدیقی فرد تحصیل کرده آرام، محترم و متشخصی بود و از نظر فرهنگی بسیار مورد احترام و وثوق بود و اهل دروغ و تزویر و ریا نبود. به خاطر همین ویژگی های مثبت بدنه جبهه ملی و بخش تحصیلکرده آن، او را قبول داشتم. ما بخش های خرده پای جبهه، او را قبول نداشتیم زیرا تاریخ و سابقه نداشتند.
ایشان به من خیلی علاقه داشت و وقتی نزد شاه رفت، خیلی دلم سوخت که چرا پیش شاه رفت. اما دکتر صدیقی به این طریق می خواست شاه را متقاعد کند که آن قضیه لیدرشیپی از بین برود و معتقد بود اگر این شرط برقرار باشد و شاه در کشور بماند، می توان شرایط را کنترل کرد چون احساس می کرد طبقه تحصیلکرده، طبقه دانشگاهی و طبقه نظامی از او حمایت می کنند.
آیا این تصور دکتر صدیقی را درست ارزیابی می کنید؟
- بله. به نظرم درست فکر می کرد چون انسان بسیار تحصیلکرده و معتبری بود. زمانی که ایشان بعد از کودتای ۱۳۳۲ در زندان شاه بود، در تهران کنگره بوعلی سینا برگزار می شد. جالب است که رییس کنگره خود دکتر صدیقی بود و مهمان های کنگره نیز به اعتبار ایشان آمده بودند. یکی از دانشمندان روس روز اول سراغ دکتر صدیقی را گرفت. در ابتدا علی اصغر حکمت نقش دکتر صدیقی را بازی کرد اما اما بعدا وقتی فهمیدند که دکتر صدیقی زندان است، دیگر در جلسه شرکت نکرده بودند!
- معتقد بود اگر شاه برود، ارتش تمکین نمی کند و کودتا می کند.
به هر حال می دانیم که شاه پیشنهاد دکتر صدیقی را نپذیرفت و مذاکرات با دکتر صدیقی به نتیجه نرسید و در نهایت شاه پیشنهادش را به بختیار داد؟
- بله. بختیار پیشنهاد شاه را پذیرفت اما جبهه ملی از بختیار حمایت نکرد زیرا به دکتر صدیقی اعتماد داشت اما به دکتر بختیار آن اعتماد را نداشت. دلیل این هم که او را نپذیرفت این بود که می گفتند خلاف تشکیلات عمل کرده است. بختیار بدون اطلاع ما که عضو سازمانش بودیم این تصمیم را گرفته بود و خودسری کرده بود. من شخصا معتقدم که دکتر بختیار عامل خیانت نبود و قصد خیانت نیز نداشت. خودخواهی و شکست هایی که در طول زندگی خورده بود و همچنین در دوران زندان که با ما بود، باعث شده بود که چنین کند.
چرا جبهه ملی با بختیار همکاری نکرد؟
- دیگر نمی شد با بختیار همکاری کرد. او برخلاف تشکیلات عمل کرده بود. این در همان زمانی بود که داریوش فروهر و سنجابی به پاریس رفته بودند و با آیت الله خمینی مذاکره کرده بودند. دکتر صدیقی وقتی از پیش شاه برگشته بود، خیلی صریح به مهندس بازرگان گفته بود که شاه پیشنهادهایی داده است و از ایشان خواسته بود که در کابینه احتمالی که می خواهد تشکیل دهد، از ایشان دعوت کند اما مهندس بازرگان هم خیلی صریح گفته بود که من و آقای دکتر سنجابی به آیت الله خمینی قول داده ایم در هیچ کابینه ای شرکت نکنیم.
دکتر صدیقی هم نمی توانست از این نیروها استفاده کند بنابراین پشت پرده مذاکراتی میان اعضا شده بود و نمی شد با بختیار کار کرد. اگر این کار را می کردیم، جامعه از ما می گذشت. وقایع به سمتی پیش رفته بود که دیگر نمی شد کاری کرد. ضمن آن که پشتوانه خارجی هم نداشت.
به نظر شما آیا اصلا امکان جلوگیری از انقلاب بود یا اصلا شاه چنین چیزی را می خواست؟
- خیر، این را هم توجه کنید که شاه در شرایط بحرانی چنین پیشنهادهایی داده بود و اصولا به تقسیم قدرت اعتقادی نداشت. در سال ۱۳۴۲ هم در جلساتی که در منزل امیر اسدالله اعلم تشکیل می شد و از اعضای تشکیلات شورای جبهه ملی دکتر صدیقی و دکتر آذر حضور داشتند، دکتر صدیقی به علم گفته بود که شاه الان در بحران است که این حرف ها را می زند. در سال ۵۷ هم باز می گوید من می خواهم رییس ستاد ارتش انتخاب کنم. یعنی حاضر نبود نیروی نظامی را در اختیار نخست وزیر بگذارد. این همان مشکلی است که دکتر مصدق نیز با آن مواجه بود.
به خصوص که آیت الله خمینی در پاریس مذاکراتش را با همه نیروها کرده بود و دیگر راهی برای بختیار نمانده بود. همچنین باید تاکید کرد که جامعه خارجی به نتیجه رسیده بود که در ایران باید کسی بر سر کار باشد که جلوی کمونیسم بایستد. به همین خاطر با نیروهای مذهبی تعامل بهتری داشتند. این کاری نبود که از عهده دکتر بختیار و دکتر صدیقی و دکتر سنجابی برآید.
ارسال نظر