آسیبشناسی تعیین سقف دریافتی برای مدیران
در ماه های گذشته بحث حقوق و دستمزدهای خارج از قاعده در دولت، مساله روز جامعه و رسانهها شده است و توجه عموم مردم را به خود جلب کرده است.
این اقدام دولت از چند زاویه قابل بررسی است. اگر بخواهیم دیدی مثبت به این مصوبه داشته باشیم باید گفت این مصوبه همه شاغلان در بخش عمومی را مشمول یک قانون کرده است، ازاینرو در حالت خوشبینانه منجر به قاعدهمندی پرداختها خواهد شد و تبعیضهای نابجا را کاهش خواهد داد. لیکن برای تحلیل ریشهای این امر، نخست باید نگاهی آسیبشناسانه به رویداد فیشهای حقوقی داشته باشیم و ریشههای شکلگیری این مشکل را بررسی کنیم. سوال این است که آیا آنچه باعث این آسیب در بخش عمومی شده است، نبود سقف برای پرداختها است؟
اگر به این موضوع به شکلی عمیقتر نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که یکی از آسیبهایی که در حال حاضر گریبان بخش عمومی در ایران را گرفته است، نبود شفافیت و به تبع آن پاسخگویی است؛ چرا که بیتوجهی به این دو مقوله مهم در بخش عمومی، پنهانکاری و قانونگریزی را تشویق خواهد کرد و تا زمانی که امکان پنهانکاری و قانونگریزی وجود داشته باشد هیچ مصوبهای جوابگو نخواهد بود چرا که مدیران بخشهای گوناگون به سبب تسلطی که بر امور پیدا خواهند کرد به راحتی راههای دور زدن قوانین را خواهند یافت.
در این خصوص باید به این نکته توجه داشت که در صورتی که دولت هدف خود را افزایش شفافیت در بخش عمومی قرار دهد، و مکانیسمهای پاسخگویی را تقویت کند به یقین فشار افکار عمومی به مدیران اجازه نخواهد داد تا فراتر از قوانین و مقررات عمل کنند.
لیکن نکته دیگر حساسیتهای عموم مردم به دریافتیهای مدیران است. از جمله مسائلی که همواره دغدغه کارشناسان مالیه عمومی بوده است ایجاد توازن میان عدالت و کارایی است. در این راستا باید به این نکته توجه داشت که عموم مردم در بیشتر اوقات دغدغه عدالت را دارند چرا که کارایی برای آنها ملموس نیست و هنگامی متوجه نبود کارایی در سیستم اقتصادی خواهند شد که نتایج آن بر ادراک آنها از عدالت خدشه وارد کند.
در این راستا باید به این نکته توجه کرد که مصوبهها و دستورالعملهایی که بدین صورت تدوین میشود عامل لیاقت در دریافت دستمزد را نادیده میگیرد و در بسیاری از اوقات میتواند از عوامل کاهنده انگیزه مدیران و کارکنان فعال در هر یک از این بخشها باشد.
در اینجا لازم است این نکته تبیین شود که آنچه در سطرهای بالا به آن اشاره شد به معنای موافقت نگارنده با دریافتهای بیقاعده و به اصطلاح امروزین، حقوقهای نجومی نیست. آنچه ما بیش از همیشه به آن نیاز داریم انضباط اقتصادی در اقتصاد بخش عمومی است چرا که در طول این سالها درآمدهای نفتی و شیوه هزینهکرد آن، مدیران بخش عمومی را به سمت بیانضباطی اقتصادی سوق داده است. از اینرو انتظار میرود که کل مجموعه حاکمیت در ایجاد انضباط اقتصادی و شفافیت و پاسخگویی مصمم شود چرا که با توجه به ساختار نهادی در ایران این امر از عهده قوه مجریه به تنهایی خارج است.
دستیابی به این امر نیاز به تغییر شیوه بودجهنویسی و حرکت به سمت بودجهریزی بر مبنای عملکرد دارد چرا که در صورتی که خروجیهای سازمان مبنای بودجه سازمان قرار گیرد و عملکرد مدیران در راستای دستیابی به خروجیهای تعیینشده مبنای حقوق و دستمزد آنها باشد، و شاخصهای سنجش این امر نیز عینی شده و گزارشهای عملکردی برای عموم مردم در دسترس باشد، علاوه بر مزایایی که برای اقتصاد و جامعه در پی خواهد داشت، حساسیت افکار عمومی به دریافتیها را نیز کاهش خواهد داد. امروزه افکار عمومی شاهد خروجیهای مثبتی از دستگاههای بخش عمومی نیست و تحولات مورد انتظار را مشاهده نمیکند.
این امر به نوبه خود حساسیت به دریافتیها را افزایش میدهد به بیان دیگر این سوال برای مردم مطرح است که این دریافتی در ازای چه بوده است؟ کدام خروجی سازمانی که مدیر متولیان حقوق نجومی دریافت داشته است، مشکلی از مشکلات جامعه را حل کرده است. در واقع بهزعم این نگارنده بیتوجهی مدیران بخش عمومی به کارایی اقتصادی و علائم و آثار شدید این ناکاراییها بر زندگی مردم، آنها را به مباحث عدالتخواهانه حساس کرده است و در صورتی که آثار ناشی از کارایی اقتصادی در جامعه نمایان شود، به خودی خود مباحث عدالت نیز در بلندمدت کمرنگ خواهد شد.
از الزامات دستیابی به کارایی اقتصادی حرکت از سمت بودجه نفتی به بودجه مبتنی بر مالیات است چرا که تا زمانی که مالیات تبدیل به منبع اصیل و واقعی درآمد دولت نشود، دغدغه کارایی و انضباط اقتصادی و پرداختهای مبتنی بر عملکرد نیز وجود نخواهد داشت و تنها در این صورت است که دولتها خود را ملزم به رعایت خواست مردم در ارائه خدمات و فاصله گرفتن از بیانضباطیهای اقتصادی میدانند.
لیکن بهزعم نگارنده مشکلی که ما در حال حاضر با آن مواجه هستیم فرار دولتمردان از راهکارهای ریشهای و زیربنایی و صرفاً توجه به مسکنهای کوتاهمدت با هدف اقناع افکار عمومی است.
به طور قطع دولتمردان به دلیل دغدغه کسب رای در دورههای بعد نمیتوانند نسبت به اقدامات کوتاهمدت بیتوجه باشند لیکن گرچه این دغدغه تا حدی قابل درک است اما رها کردن هرگونه اقدام بلندمدت هیچ توجیهی نخواهد داشت.
بدین معنا که انتظار میرود تا در کنار سیاستهایی با هدف اقناع افکار عمومی، گامهایی نیز در راستای بهبود انضباط اقتصادی و شفافیت در بلندمدت برداشته شود که متاسفانه هیچگونه نشانی از تغییرات زیربنایی در نظم موجود مشاهده نمیشود.
با توجه به این امر امید میرود که مجموعه حاکمیت در راستای تغییر نهادهای مستحکم کنونی به اجماع لازم دست یابد و مشکل را به صورت ریشهای و اساسی رفع کند چرا که مصوبههای اینچنینی به تنهایی مشکلی را حل نخواهد کرد.
ارسال نظر