چاقوکشی در جشن عروسی
من همیشه یک قبضه چاقو به همراه داشتم. آن شب هم که به عنوان میهمان به یک مجلس عروسی دعوت شده بودم، چاقویم را با خودم برده بودم.
او که خود را «امیر» معرفی می کرد نگاهش را به پابندهای آهنینش دوخت و با بیان این که طرف های مقابلمان فقط می خواستند دعوا را شروع کنند به تشریح زندگی اش پرداخت و گفت: در روستای تیمورآباد از توابع مشهد به دنیا آمدم و ۲ خواهر و ۳ برادر دارم که تنها من و خواهر بزرگم ازدواج کرده ایم. دوران ابتدایی و راهنمایی را در روستا گذراندم و سپس برای ادامه تحصیل به شهرک رضوی رفتم.
اما نتوانستم ادامه تحصیل بدهم پدرم کشاورز بود و از راه کشاورزی امرار معاش می کرد این بود که من هم در کنار پدرم مشغول کار شدم و با یک دستگاه تراکتور مخارج زندگی را تأمین می کردم تا این که برای گذراندن خدمت سربازی عازم بیرجند شدم و ادامه دوران خدمتم را در نیک شهر سپری کردم. پس از آن هم دوباره به روستا بازگشتم و به کار کشاورزی مشغول شدم تا این که پدرم در یک سفر زیارتی به عتبات عالیات با مردی همسفر شده بود که همین آشنایی به ارتباط بیشتر آن ها پس از سفر انجامید. در همین حال به پیشنهاد پدرم از دختر آن مرد خواستگاری کردم که حدود یک سال و نیم قبل مراسم عقدکنان ما برگزار شد و یک ماه قبل نیز زندگی زیر یک سقف را با همسرم شروع کردیم ولی هیچ گاه به سوی کارهای خلاف و یا مصرف مشروبات الکلی کشیده نشدم. این در حالی بود که طی روزهای گذشته با خودروی وانت نیسان بارکشی می کردم و چون گاهی خربزه بار می زدم یک قبضه چاقو همیشه همراهم بود.
آن شب نیز به جشن عروسی رفته بودم و چاقویم نیز همراهم بود که ناگهان به خاطر کینه قدیمی نزاعی بین بستگان من و طرف مقابل شروع شد چرا که سال گذشته یکی از بستگانم با ضربه چاقو جوانی از طرف مقابل را مجروح کرده بود. آن شب دعوا با یک بهانه دیگر آغاز شد و تعدادی از میهمانان مجلس عروسی با یکدیگر درگیر شدیم. وقتی نزاع با چوب و چماق و چاقو ادامه یافت من که در میان میهمانان نشسته بودم به طرفداری از نزدیکانم چاقو را بیرون کشیدم و به سوی طرف های مقابل حمله ور شدم اما در اثنای درگیری، فردی چاقو را از دست من گرفت.
این در حالی بود که دیدم نوجوان ۱۶ ساله ای به نام رضا که پسر یکی از طرف های مقابل ما بود خون آلود روی زمین افتاده است. پس از آن مجلس عروسی را ترک کردم و به مشهد آمدم . مدتی بعد نیز توسط کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی دستگیر شدم...
نظر کاربران
خربزه میفروخته و چاقو داشته بعد برای عروسی چاقوی خربزه فروشیشو برده خب تو که وسط عروسی نمیخواستی خربزه بفروشی چرا باید چاقو همرات باشه زن بیچاره یک ماه بعد عروسیش باید شوهرش به خاطر قتل یک بچه 16 ساله بره زندان این مردا واقعا مغز تو کله شون هست ؟
پاسخ ها
مردا اگر مغز تو کله شون بود که با زنا ازدواج نمیکردن ! خوب معلومه که نیست
واقعا عباس آقا احتمالا تقصر زنش بوده تو همون یه ماه کاری کرده که بیچاره دست به جنایت بزنه و اعدام بشه
سلام آبجی مینا
خبرهایی را نخون که باعث تنفرت نسبت به مردها بشه من شما را بعنوان مشاوری قوی و خواهری دلسوز می دانم
آخرش هم باید از شهرمون برات یه خواستگار خوب بفرستم تا بیایی نزدیک ما زندگی کنی
آخه حیف دختری مثل شماست که ازدواج نکنه و مامان مینا نشه
نمی دونم چرا مردها جواهر شناس نیستند
دوست دارم یه عالمه
ارادتمندم
پریسا
پاسخ ها
اینهمه کانال و شبکه های اینترنتی وجود داره اونوقت شما خواننده ها ، اومدین اینجا رو کردین چت روم ؟؟؟ راجع به خبر نظر بدین بابا
مردم دیونه شدن انگار خوب حالا بمون تا فامیلت بیاد نجاتت بده!