چشم طمع به جایگاه «پدران معنوی» سیاست
تاریخ کشورمان در ادوار مختلف پدران سیاسی مختلف را به خود دیده است. پدران معنوی، پدرسالارها و پدربزرگهای سیاسی، کلماتی که هر یک پیام خاصی را در میان سیاستمداران مخابره میکنند.
پدران عالم سیاست نقش و جایگاهشان در کلمه پسوندشان نهفته است. از پدرانی با پسوند معنوی که برای ریش سفیدی و حل مشکل وارد گود میشوند تا پدرخواندههایی که برای سهمخواهی دستورالعمل صادر میکنند.
فرقی نمیکند که سیاستمداران در دسته بندی راست جای گرفته باشند یا چپ، هر کدام با میل خود و براساس مقتضیات زمان ممکن است روزی عبای پدر معنوی را بر دوش فردی قرار داده و روزی هم این جایگاه را به پدر دیگری بسپارند.
اما در مورد پدرسالارها، پدربزرگها و پدرسالارهای سیاسی موضوع کمی فرق دارد. این پدران چندان بارمعنایی مثبتی را با اسم خود «یدک» نمیکشند. در واقع هر چقدر که پدران معنوی به معنای راهگشا و سنگر امن جناحهای سیاسی شناخته میشوند، پدرخواندهها گاها نگاههایی پر تردید را همراه خود می بینند.
روزگاری که عصای مهدوی کنی تکیه گاه اصولگرایان بود و عبای موسوی خوئینی ها خیمه وحدت اصلاح طلبان
تجربه سیاسی کشور، نشان داده است که هر جناح و گروهی در بحبوحه اتفاقات سیاسی، مردی را میخواهد که میان دار باشد، مردی که تمام افراد یک برند سیاسی با تکیه بر او در گذرگاههای مهم دنیای سیاست قدم بگذارند.
حضور پدران معنوی نسخه یکسانی است که برای گعدههای اصولگرا و اصلاح طلب پیچیده میشود، نسخهای که با هدف وحدت در زیر بیرق یک پدر معنوی توصیه میشود.
میتوان موسوی خوئینیها، محمد خاتمی و یا حتی این روزها هاشمی رفسنجانی را به عنوان پدران معنوی جبهه اصلاحات در مقاطع مختلف معرفی کرد.
موسوی خوئینیها که نامش در تاریخ سیاسی کشورمان با تسخیر لانه جاسوسی گره خورده است، روزگاری به عنوان پدر معنوی دانشجویان تسخیرکننده لانه جاسوسی و چپهای جوان شناختهمیشد.
او جزو چهرههایی بود که در کنار کروبی معتقد به جدایی از جامعه روحانیت مبارز و ایجاد مجمع روحانیون به عنوان یک تشکل روحانی اصلاح طلب بود. این پدر معنوی اصلاح طلبان در دهه ۶۰ و ۷۰ در بحبوحه انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ نیز وارد میدان شد تا کارزار رقابت را برای حضور یک چهره اصلاح طلب به نام «سیدمحمد خاتمی» مهیا کند.
اما نقش آفرینی موسوی خوئینیها در قامت پدر معنوی جریان اصلاحات در نقطهای از تاریخ یعنی ۱۸ تیر سال ۷۸ و با توقیف روزنامهاش به نام«سلام» متوقف شد. پس از سال ۷۸ موسوی خوئینی در هالهای از سکوت سیاسی فرو رفت و او را با گوشه نشینی سیاسی کشاند. گرچه این روزها باز هم نام خوئینی ها بر سر زبان ها افتاده است، مردی که می گوید در پشت صحنه تحرکات اصلاح طلبان حضور دارد و گویا قرار است باز هم بر صندلی رهبری معنوی چپ گرایان تکیه کند.
سیدمحمد خاتمی، که بعد از حضور در پاستور توانست لیدری جریان اصلاحات را هم در دست بگیرد، به نوعی پدرمعنوی اصلاح گرایان هم شده است. رئیس دولت اصلاحات که به دلیل اتفاقات سال ۸۸ با برخی محدودیتها مواجه شد اما باز هم در طی این سالها خصوصا در ریاست جمهوری ۹۲ و انتخابات مجلس دهم نشان داد هنوز می تواند از جایگاه یک لیدر و پدر معنوی مهره چینی نیروهای اصلاح طلب را عهده دار باشد.
هاشمی رفسنجانی، مردی که عضویت در جامعه روحانیت مبارز او را به اصولگرایان نزدیک می کند اما مشی سیاسی اش او را همراه اصلاح طلبان کرده است.
در ارودگاه راست نیز تکیه بر عصای مردانی همچون ناطقنوری، عسگراولادی، مهدوی کنی و موحدی کرمانی موجبات بلوغ سیاسی اصولگرایان را مهیا کرده است. البته ناگفته نماند که سالهای اخیر شاهد ظهور بروز پدر معنوی در زیر شاخه اصولگرایی نیز بودهایم. ایت الله مصباح که در جمع اصولگرایان نوظهوری همچون طیف پایداری به عنوان خیمهای برای وحدت وارد میدان شد.
ناطق نوری، عضو جامعه روحانیت مبارز؛ شیخی از دامن اصولگرایی که در دهه ۷۰ و تا پیش از انتخابات ۸۴ در قامت مسیریاب جناح راست در صحنه حضور داشت. او در انتخابات سال ۷۶ به عنوان رقیب انتخاباتی خاتمی وارد میدان شد، اما با شکست در برابر رئیس دولت اصلاحات گفت که برای همیشه عطای سیاست را به لقای بخشیده است و از رقابتهای انتخاباتی کناره گرفت و به پشت صحنه سیاسی اصولگرایان پیوست.
حضور شیخ نور در صحنه گردانیهای اصولگرایان چندان دوام نیاورد. چه آنکه در بزنگاه انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴، زمانی که او خواهان معرفی علی لاریجانی، به عنوان کاندیدای اصولگرایان در انتخابات ریاست جمهوری شد، با مانعی به نام مخالفت اصولگرایان تازه پا به سیاست گذاشته مواجه شد.تا حرف شیخ بر زمین مانده و از هر گوشه و کنار جریان راست یک کاندیدا به صحنه بیاید.
نکتهای که برای آغاز دلخوری ناطق نوری از هم کیشان سیاسی اش کفایت میکرد، اضافه شدن اتفاقات مناظرههای سال ۸۸ و سکوت اصولگرایان در برابر اتهاماتی که به ناطق نوری و فرزندانش وارد شده، دست به دست هم داد تا شیخی که روزگاری با عنوان پدرمعنوی اصولگرایی شناخته میشد، از صندلی خود خداحافظی کند و با فاصله گرفتن از اصولگرایان به اعتدالیون سپهر سیاست کشور نزدیک شود.
عسگر اولادی و آیت الله مهدوی کنی مردانی که سالها در قامت ریش سفیدان اصولگرایی میاندار بودند. بزرگانی که تفرقه افکنی نواصولگرایان در انتخابات ۹۲ موجب خون دل خوردن آنها و سکوت پیشه کردنشان شد. پدرانی که با فوتشان زعامت اردوگاه اصولگرایان را با دغدغهای جدی مواجه کردند.
آیت الله موحدی کرمانی؛ روحانی که حضور مستمری را در جامعه روحانیت مبارز داشته است. او که جز موسسین این تشکل سیاسی اصولگرایان است، با وجود فراز و نشیبهای بسیار، در هیچ برههای از این تشکل روی نگرداند. موحدی کرمانی در روزگاری که با فوت آیت الله مهدوی کنی، نبود رئیس جامعه روحانیت را با مشکل مواجه کرده بود، ریاست این تشکل را برعهده گرفت تا پس از آیت مهدوی در قامت پدر معنوی اصولگرایان ظاهر شود.
و اما آیت الله پایداری ها؛ همان آیت الله مصباح که برخی حضور او در قامت پدرمعنوی طیف پایداری را یک عاملی برای سر به راه کردن اصولگرایان تندرو میدانستند، اما حرکت و مشی سیاسی اصولگرایان نوظهور در انتخابات مجلس دهم و ریاست جمهوری یازدهم، چندان با این تحلیل موافق نیفتاد. گویی بیرقی که آیت الله مصباح بلند کرده است این روزها جایی برای گرد هم آمدن تندروهای اصولگرا و کم توجهی به اصولگرایان سنتی مبدل شد.
ورود ناخوانده پدران به بازی سیاست
همانطور که جناحهای مختلف در سپهر سیاست، از حضور پدران معنوی فیض سیاسی کافی بردهاند، در آن روی سکه فضای سیاسی کشورمان هستند پدرانی که میخواهند با اجبار عبای پدران معنوی را بر تن کرده و خود را در این قد و قامت معرفی کنند.
پدربزرگها یا پدرسالارهای سیاسی، اصطلاحهایی هستند که گاهی از جناح رقیب به بزرگان جناح سیاسی دیگر نسبت داده میشود و گاهی نیز از زبان مردان سیاسی همچون عارف و لاریجانی به منظور گله گذاری از پشت پرده فشارهای سیاسی بیان میشود.
علی لاریجانی جز اولین کسانی بود که پس از شکل گیری مجلس دهم، در جلسهای با حضور اهالی جدید خانه ملت از تلاش نیروهای سیاسی بیرون از بهارستان برای خط دهی به نمایندگان مجلس به انتقاد پرداخت و طعنهای هم به حضور پدربزرگهای سیاسی زد.
او در میان منتخبانی که با بلیت مردم، به صندلیهای سبز مجلس دست یافته بودند، گفت« شما افراد نخبه هستید. پس چه نیازی به پدربزرگهای سیاسی بیرون داریم که به ما چیز یاد بدهند. شما افراد بالغ هستید و امروز در صحنه ایران مهم آن است که به این نتیجه برسیم که انقلاب حرکت ریشهای و مبنایی است و روحیه انقلابی لازم است.»
در واقع این طعنه لاریجانی به صحبتهایی بود که در اوایل مجلس دهم مبنی بر تشکیل مجلس در سایه به میان آمده بود، نکتهای که اینگونه با موضع گیری صریح رئیس مجلس و انتقادش از برنامهریزی چهرههای سیاسی در خارج از مجلس همراه شد. اتفاقی که علی لاریجانی آن را دخالت پدربزرگهای سیاسی توصیف کرد.
اما موضعگیری در برابر سیاستمداران در سایهای که با اجبار میخواهند دست برتر را در اوامر سیاسی داشته باشند، تنها محدود به لاریجانی فیلسوف سیاستمدار نشد.
محمدرضا عارف نفر اول لیست امید در انتخابات مجلس دهم نیز از جمله مردان سیاستمداری بود که در واکامی موانع رسیدن به ائتلاف به حضور پدرسالارهای سیاسی اشاره کرد و گفت:«این ائتلاف به مذاق برخی خوش نیامده بود که متاسفانه این افراد ناراحت از ائتلاف فقط رقیبان ما نیستند بلکه درون جبهه هم هستند. چون عدهای به دنبال پدرسالاری هستند و این مشکل ما در حرکت جبههای است.»
در کنار این موضعگیریها در برابر فشارهای سیاسی پشت پرده و کنایه زدن با القاب منفی چون پدرسالارها یا پدرخواندههای سیاسی، هستند افرادی که از واهمه این برچسب خوردن، سریع دست به واکنش میزنند، تا جایی که محمدرضا باهنر زمانی که از او در مورد منظور لاریجانی در رابطه با پدربزرگهای سیاسی سئوال شد، با این پاسخ که«مقصودشان حتما من نبودم. چون من جزو پدربزرگها نیستم.» با تأکید بسیار خود را از دایره این قبیل نامگذاریهای سیاسی خارج کرد تا مبادا این برچسب منفی سیاسی با نامش عجین شود.
در واقع تاریخ سیاسی کشور ما یک پیام ثابت را در تمام دورهها مخابره کرده است، پیامی که میگوید عرصه سیاست همانقدر که در بزنگاههای سیاسی نیازمند و وابسته به تکیه بر عصای پدران معنوی خود بوده و هست، از شنیدن و عمل کردن به اوامر پدرهایی با قد و قامت پدرخواندگی و پدرسالاری دوری میکند.
نظر کاربران
درود بر احمدی نژاد