گربه سیاه سینمای ایران در تلویزیون
حمید فرخنژاد که میهمان برنامه «هفت» - جمعه شب ۱۷ آذر- بود در خصوص سینما و بازیگری و حاشیه و متن آن سخن گفت.
او که به مناسبت اکران فیلم «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» در برنامه «هفت» حضور یافته بود، در پاسخ به این سئوال که با چه هدفی وارد سینما شدید گفت: « من در سال ۱۳۶۸ وارد دانشکده هنرهای زیبا شدم تا کارگردانی تئاتر بخوانم. از همان آغاز با خسرو سینایی آشنا شدم و با کسوت دستیار او در اکثر کارهای مستندش شرکت داشتم. از اول هم با نیت کارگردانی آمده بودم و در کنار آقای سینایی چیزهای زیادی یاد گرفتم.
این روند ادامه داشت تا به فیلم «عروس آتش» در سال ۷۹ رسیدیم. در طی این ۹ سالی که گذشته بود من انواع و اقسام کارها را تجربه کرده بودم. از دستیاری کارگردان گرفته تا مدیریت تولید و ... فیلمنامه «عروس آتش» را هم به طور مشترک و بعد از تحقیق بسیار نوشتیم تا رسیدیم به شخصیتی به نام «فرحان». راستش هر چقدر گشتیم تا بازیگری را بیابیم که پیچیدگی های شخصیت «فرحان» را درک کند و برای این نقش مناسب باشد، پیدا نکردیم. این شد که آقای سینایی به من پیشنهاد دادند که نقش «فرحان» را خودم بازی کنم. بهرحال بازی انجام و دیده شد.»
او ادامه داد: «یک سال بعد از «عروس آتش» من «سفر سرخ» را کارگردانی کردم که حاشیههای زیادی با خود به همراه داشت و بههرحال دیده نشد. به این ترتیب من در کسوت بازیگر در سینمای ایران به راه خودم ادامه دادم تا رسیدیم به «ارتفاع پست».
بازیگر فیلم «چهارشنبه سوری» در پاسخ به این سئوال محمود گبرلو که آیا اصغر فرهادی باعث آشنایی شما با ابراهیم حاتمیکیا شد؟ اظهار داشت: «من و اصغر فرهادی از دانشکده؛ یعنی از سال ۱۳۷۰ رفیق و همکلاسی بودیم.
بیشک خود اصغر هم در شکلگیری این آشنایی بیتاثیر نبود، خصوصا آن که فیلمنامه «ارتفاع پست» را هم اصغر نوشته بود، ولی قبل از آن حاتمیکیا برای سریال «خاک سرخ» نقشی را به من پیشنهاد داده بود که من آن نقش را نپذیرفتم. از آن خوشم نیامد و بعد از آن با خودم فکر کردم حاتمیکیای نامدار به من بینام و نشان دیگر پیشنهاد کاری نمیدهد، ولی بههرحال این نقش به من پیشنهاد شد و من آن را بازی کردم و از آن به بعد کار بازیگری برای من خیلی جدی شد.»
فرخنژاد، اظهار داشت: «معمولا در سینمای ما این طور رسم است که وقتی کار اول را خوب بازی میکنی، میگویند شانسی بوده و از کار دوم ـ اگر آن را خوب بازی کنی ـ به بعد است که تو را جدی میگیرند. بههرحال «ارتفاع پست» هم خیلی حرفهای اکران شد و در نتیجه بازی من دیده شد.»
گبرلو نیز در ادامه حرفهای فرخنژاد گفت: «ولی فیلمهایی مثل «به رنگ ارغوان» یا «آتشکار» شما دیده نشد و مدتی توقیف بود.»
فرخ نژاد پاسخ داد: «یک مدتی من گربه سیاه سینمای ایران شده بودم؛ چون هر فیلمی که کار میکردم تا چند سال اکران نمیشد. تا این که بعد از چهار، پنج سال ناگهان فیلمهای من در جشنواره فیلم فجر اکران شد و بعضیها به من گفتند پرکارترین بازیگر سینمای ایران که این درست نبود. این اتفاق برآیند انباشت فیلمهایی بود که از اکران آن جلوگیری میشد.»
او سپس در خصوص حضورش در بعضی از فیلمهای عامهپسند گفت: «نمیدانم، تغییر این مسیر جبری است یا نه؟ ولی سینمای امروز ما با هشت سال پیش خیلی تفاوت کرده است. خیلی از آدمهای سازنده سینمای ما الان قهر هستند. در نتیجه فیلمنامههای ضعیفتری نوشته و کار میشوند. ما هم جزئی از یک کل هستیم. در واقع ما تصمیم گیرنده نیستیم. از طرف دیگر تعارف که نداریم، بهرحال زندگی خرج دارد.»
فرخنژاد گفت:«من سعی کردم این کار را انجام دهم و از سنت بازیگرکشی در سینمای ایران فرار کنم.» گبرلو پرسید:«منظورتان از سنت بازیگرکشی چیست؟» و فرخنژاد پاسخ داد: «در سینمای ما به دلیل این که خیلی از فیلمنامهها ضعف پرداخت شخصیت دارند، دست اندرکاران سعی میکنند با تکیه بر حافظه تماشاگر آن ضعف را بپوشانند. من همیشه سعی کردم از این اتفاق فرار کنم و به تیپ تبدیل نشوم. بعد از «عروس آتش» و «ارتفاع پست» نقش «زینال» فیلم «دوئل» به من پیشنهاد شد.
اما من با خودم فکر کردم دو فیلم قبلی را در نقش یک مرد جنوبی بازی کردهام و اگر کار سومم هم باز همین باشد، تبدیل میشوم به بازیگری که نقش شخصیتهای جنوبی را بازی میکند. به خاطر همین قبول نکردم و رفتم سراغ یک فیلم شهری که اتفاقا خیلی هم موفق نبود. خب من اینجا یک اشتباه معقول حرفهای کردم برای این که از تیپ جنوبی فرار کنم. تا امروز هم در ژانرهای مختلفی بازی کردهام. از ژانر کودک گرفته تا جنگی و هنری و خانوادگی
. یعنی همیشه دنبال این بودم که به تیپ تبدیل نشوم ولی از یک جایی به بعد شرایطی بر آدم محاط میشود که تو دیگر باید به شناخته شدن در بین عامه مردم هم فکر کنی. یعنی زمانی که به قابلیتهای تو پی برده شده و موقعیتت به عنوان یک بازیگر حرفه ای تقریبا تثبیت شده است.»
این بازیگر افزود:« اما امروز اتفاقی افتاده که خیلی از آدم های بزرگ ما در سینما کار نمیکنند. این یعنی بضاعت سینمای ما کم شده است. وقتی آن بزرگان نباشند سطح کار پایین میآید.»
یک زمانی ۹-۸ فیلم خوب و ۱۵-۱۰ فیلم متوسط در بین ۸۰-۷۰ فیلمی داشتیم که در یکسال تولید میشد،اما حالا چطور؟ بعد هم ما باید این واقعیت را قبول کنیم که بسیاری از فیلمهای تجاری ما متاسفانه سطح پایینی دارند، اما از سوی دیگر عمده فیلمهای ارزشمند ما هم مخاطب ندارد. تعارف نداریم. فروش ضعیف این فیلمها، اکرانهای عجیب و غریبی که برای آنها میگذارند و باقی عوامل باعث شده، این فیلمها مخاطب نداشته باشند. و تو به عنوان یک بازیگر مجبوری تعادل را در کارنامه کاری حفظ کنی.
یعنی گاهی اوقات در فیلمهایی بازی کنی که میدانی تماشاگر دارد. در خیلی از فیلمها میبینی که یک بازیگر از اول تا آخر فیلم حضور دارد، اما هیچ اثری از او در عکسها یا تبلیغات فیلم نیست و برعکس یک بازیگر فقط در چند پلان بازی دارد، اما در تمام تبلیغات روی او تاکید میشود.»
با رسیدن حرفهای فرخنژاد به این جا گبرلو گفت:« در فیلم «شکلات داغ» دقیقا این اتفاق برای شما افتاد. شما حضور کوتاهی داشتید اما در تمام تبلیغات فیلم،عکس شما بود.» و فرخنژاد اظهار داشت: «این یکی از دلایل اعتراض من به این فیلم بود. هنگامی که من قرارداد این فیلم را میبستم دو شرط گذاشتم. نخست این که دستمزدم در این فیلم ـ اگر ریا نباشد ـ به یک موسسه خیریه تعلق بگیرد و دوم این که از من هیچ عکس یا اثری در تبلیغات نباشد. فقط در تیتراژ بنویسند «با تشکر» از فلانی. ولی بهرحال این اتفاق نیفتاد و این به نظرم گول زدن مخاطب است.»
او افزود: «بههرحال در طی روند کاری تو به عنوان یک بازیگر یاد میگیری در عین این که از تیپ بودن فرار میکنی، عزیز دل منتقدها و مردم هم باشی.»
گبرلو به میان سخن او آمد و گفت: «ولی الان منتقدان و مردم شما را دوست دارند، اما به خاطر همان فیلمهای فاخری که بازی کردهاید.»
و فرخنژاد پاسخ داد: «من قربان مردم و منتقدان بروم. ولی شما میدانید که «گشت ارشاد» چقدر فروخت؟ به نظر شما «گشت ارشاد» در چه سطحی بود؟»
گبرلو از پاسخ دادن به این سئوال طفره رفت و فرخنژاد ادامه داد: «خواهش میکنم جواب بدهید. بهرحال ۵۰-۴۰ میلیون آدم تماشاگر این برنامه هستند که همه با هم رفیقیم! «گشت ارشاد» یک میلیارد و ۸۰۰ هزارتومان فروخت. یعنی چند نفر آدم آن را دیدهاند؟ ولی مثلا « به رنگ ارغوان» را چند نفر دیدند؟»
گبرلو گفت: اما «چهارشنبه سوری» هم یک میلیارد فروش داشت؟
و فرخنژاد اظهار داشت: «فکر نکنم. مگر این که فروش شهرستان هم در نظر بگیریم. بهرحال این واقعیت تلخ وجود دارد که باید سیاست کاری داشته باشی، بدین معنا که در کارنامه کاریات فیلم عامهپسند هم وجود داشته باشد. چون ما که تصمیم گیرنده نیستیم. این مردم هستند که انتخاب میکنند. حالا این هوشیاری توست که در بین همان فیلمهای عامه پسند هم فیلمهایی را انتخاب کنی که خیلی سطح پایینی نداشته باشد.»
مجری برنامه باز سئوال کرد: «چرا دیگر تله فیلم بازی نمیکنید؟» و او جواب داد: «چون فیلمنامه خوب پیشنهاد نشده است. کیفیت بیخودی به دست نمیآید. تعارف نداریم. آدمهایی میآیند با بودجه کم. به تبع آن دستاندرکاران درجه دو هم مشغول کار میشوند. من ترس بزرگی از تلویزیون دارم. پرمخاطبترین تئاتر ما را نهایتا ۲۰ هزار نفر میبینند. پرمخاطبترین فیلم سینمایی را ۶۰۰ هزار نفر اما یک برنامه تلویزیونی را حداقل ۴۰-۳۰ میلیون نفر میبینند. این خطرناکتر است. چون در همان ابعاد که دیده میشوی، ممکن است اگر اشتباه کنی در همان ابعاد هم منهدم شوی.
ولی متاسفانه تلویزیون این روزها وجاهت روزنامه را پیدا کرده و سینما وجاهت کتاب را. مدیران تلویزیون میگویند طیف بیننده ما از روستاهای دورافتاده تا مردم مرفه شهرهای مختلف را در بر میگیرد و این فضای کار ما را محدود میکند، اما این نوع نگاه خوب نیست. اتفاقا به خاطر همین مسئله باید خیلی حساستر باشیم و بیشتر مایه بگذاریم.»
در اینجا گبرلو در خصوص موضوع جایزه نگرفتن فرخنژاد از جشنواره فجر سخن گفت و این بازیگر با گفتن این که دیگر به این موضوع فکر نمیکنم، اظهار داشت: «هیچ کس از تشویق شدن بدش نمیآید، ولی در جشنواره فجر ملاکهای انتخاب سینمایی نیستند. همیشه ملاکهای دیگری تاثیر میگذارند. یا مثلا بحثهای سیاسی را لحاظ میکنند و بر اساس سابقه یک فرد به او جایزه میدهند.
من هشت دوره است که کاندید بازیگری میشوم، ولی جایزه نمیگیرم. الان واقعا دیگر به آن فکر نمیکنم و از دوستان دست اندرکار جشنواره فجر هم معذرت میخواهم، اما باید بگویم چهرهای از جشنواره ساطع شده که به خاطر اعمال نظرهای غیرسینمایی چهره درخشانی نیست.»
سپس گبرلو به نقش «دریا قلی سورانی» که در فیلم «شب واقعه» فرخنژاد آن را بازی کرده بود، اشاره کرد و همین باعث شد تا فرخنژاد بگوید: «این حرفی که میخواهم بگویم نخستین بار است که در برابر دوربین به زبان میآورم، ولی در آن دوره از طرف جشنواره با من تماس گرفتند و گفتند به خاطر این نقش، قرار است شما سیمرغ بگیرید. ما در آبادان قهرمانی داریم به اسم سرهنگ کهتری.
یک روز که با شهرام اسدی در آبادان بودیم صحنه فیلمبرداری روی یک پل بود. من به شهرام اسدی گفتم «ببین چقدر آدم اینجا جان دادهاند و اینجا چقدر جای مقدسی است. اگر من به خاطر این فیلم جایزه بگیرم آن را به سرهنگ کهتری تقدیم میکنم که فرمانده ارتش بود و عراقیها را اینجا سرکوب کرد.»
بههرحال آن ماجرا اتفاق افتاد و به من زنگ زدند و گفتند برای مراسم و جایزه حضور داشته باش، من به آن عزیزی که زنگ زده بود، گفتم لطف کنید سرهنگ کهتری را بیاورید چون میخواهم به عنوان یک ایرانی و یک آبادانی با تقدیم این جایزه، از او تقدیر کنم. روز اختتامیه من ایستادم جلوی در سالن برج میلاد و دیدم که این عزیز را از مشهد به مراسم آوردهاند. بعد هم ایشان را در ردیف اول نشاندند.
من هم متنی را آماده کرده بودم که بخوانم، اسم کامل این جانباز بازنشسته ارتش را هم پرسیدم. اما در لحظه آخر دیدم اسم کس دیگری به عنوان برگزیده خوانده شد. این خیلی زشت است. ارزش آن آدم خیلی بالا است و من واقعا نمیدانم چه بگویم...بهتر است یک لیوان آب بخورم.»
سپس گبرلو مجری برنامه «هفت» از او پرسید چطور شد که با روح الله حجازی کارگردان فیلم «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» کار کردید؟ و فرخنژاد گفت: «بعد از گذشت همه این سالها من خیلی زود آدمها را اسکن میکنم. آقای حجازی را که دیدم خیلی زود فهمیدم که این آدم آمده تا سینماگر شود. در کار هم خیلی متقاعد شدم و خوشحال بودم که دارم در این فیلم بازی میکنم. به نظرم بین کارهای من، «زندگی خصوصی...» جزو فیلمهای آبرومند پرونده کاریام باشد.»
او در خصوص نقش «محسن» در فیلم «زندگی خصوصی...» اظهار داشت: «این محسن مهراد آدمی است که از یک اقتدار تو خالی برخوردار است. میخواهد یک سری تغییرات در زندگیاش ایجاد کند که چون به آن ایمان ندارد شروع به شک کردن میکند. و اتفاقا فیلم در راستای تقویت وجاهت فرهنگی خرده فرهنگها است. بعضی وقتها ما در کشورهای دیگر یک کارهایی میکنیم که از خود آدمهای آن کشور، این کارها سر نمیزند. این، به خاطر نوعی کم آوردن است. و این فیلم هم به سراغ همین کم آوردن رفته است.»
فرخنژاد همچنین در خصوص نپذیرفتن نقش «ابوسفیان» در فیلم «محمد (ص)» گفت: «نشد. وقتی ما به آنجا رفتیم نتوانستند زمانبندی درستی به ما بدهند و من هم گفتم ممکن است در زمانی که مد نظر شما است، من سر کار دیگری باشم و به خاطر همین نشد که در این فیلم بازی کنم.»
او سرانجام به عنوان سخن آخر گفت: «امیدوارم این مسائل پیش آمده برای سینما حل شود. سینما برای این مملکت خیلی آبرو کسب کرده است. در خارج از ایران خیلیها سعی میکنند چهره سیاهی از ایران نشان دهند، ولی وقتی یک فیلم با برگزیده شدنش باعث کسب آبرو برای ما میشود، این معادلات را به هم میزند. نباید با سینما چنین برخوردی کنیم. این کار را با سینما نکنید.
هر کس هر جا هست این سخن مرا به خودش بگیرد. این اختلاف بین فیلها باعث میشود که چمنها له شوند. در این دعواها خانواده سینما ضرر میکنند. الان امارات متحده عربی کرور کرور پول خرج میکند تا یک وجاهت اینچنینی از طریق سینما برای خودش به دست بیاورد. ما این وجاهت را داریم اما قدرش را نمیدانیم.»
نظر کاربران
کارش بیسته 20
ایشون بازیگر بسیار مستعد و توانمندی هستن...