خانم وکیل در بن بست زندگی!
قاضی، در حالی که پرونده زرد رنگ را باز میکرد، به زن جوان گفت: «پس موکلت کجاست؟» زن به آرامی جواب داد: «موکلی در کار نیست...» قاضی همان لحظه نگاهی به صفحه اول پرونده انداخت و بلافاصله حرفش را قطع کرد: «یعنی چه؟ این دادخواست که مربوط به خود شماست!»
دادخواست طلاق توافقی مربوط به خانم وکیلی میشد که بارها در شعبه ۲۶۸ دادگاه خانواده حضور پیدا کرده بود. نه تنها در این شعبه بلکه در تمام شعبههای مجتمع قضایی ونک و دهها شعبه دیگر فقط با لباس رسمی و در جایگاه وکیل دیده شده بود. اما این بار زن جوان لباس وکالت بر تن نداشت و قرار بود از حقوق خودش دفاع کند. ماجرای وکیل شبیه ضرب المثل آن خیاطی بود که عاقبت در کوزه افتاد.
قاضی «حسن عموزادی» پس از شنیدن نخستین حرفهای زن، در حالی که به فکر فرورفته بود، شروع به بازخوانی پرونده زیر دستش کرد. زن جوان نیز همان جا مقابل میز قاضی ایستاده و به بیرون از اتاق زُل زده بود. شش سال از ازدواجش گذشته بود و او در این مدت حداقل بارها در راهروهای دادگاهها بالا و پایین رفته بود. شاید هیچ وقت به این موضوع فکر نکرده بود که ممکن است روزی خودش در دادگاه حضور یابد و درخواست طلاق کند.
چند دقیقه بعد قاضی پرسید: «همسرت کجاست؟» وکیل که از رشته افکارش جدا شده بود، پاسخ داد: «همین جاست» و بعد از اتاق خارج شد و با همسرش بازگشت. مردی که به عنوان همسرش به قاضی معرفی کرد؛ جوانی بود بلند قامت، عینکی، با لباس ساده و کیف چرمی به دست. هر دو آرام، متین و کم حرف بودند.
حالا قاضی از آن حس بُهت و حیرت بیرون آمده و طبق عادت معمولش سعی کرد با شوخی و لبخند موضوع را بررسی کند، بنابراین رو به زن گفت: «ظاهراً که ایشان ایرادی ندارد... پس مشکل تان چیست؟ نکند خدای ناخواسته خلافی مرتکب شده؟!»زن جواب داد: «نه. خلافی مرتکب نشده، موضوع این است که از نظر اخلاق و رفتار با هم اختلاف داریم.»
قاضی همانطور که به پشتی صندلیاش تکیه میداد، گفت: «همین؟... این کار را نکنید... من با اجازهتان این پرونده را کنار میگذارم»
زن دوباره گفت: «فقط این نیست. خانواده همسرم هم در جدایی ما مؤثرند.»
قاضی در حالی که لبخند میزد به مرد جوان نگاهی انداخت و سپس رو به زن گفت: «طبق نوشتههای دادخواست شما، شغل ایشان هم مهندس است. تیپ و قیافهاش هم که خوب است. خب دیگر چه میخواهی؟ حیف نیست زوج به این خوبی زندگیشان را به هم بزنند؟ به نظرم دارید کفران نعمت میکنید؟»
بعد رو به همسر خانم وکیل ادامه داد: «ماجرای خانواده دیگر چیست؟ به نظرم مشکل مالی هم نباید داشته باشید؟»
مرد جوان که تا آن لحظه سکوت کرده بود، پاسخ داد: «من مادر پیری دارم که باید به او هم رسیدگی کنم. این موضوع را از ابتدای زندگی گفته بودم. خدا را شکر هیچ کدام مشکل مالی نداریم. اما مسأله این است که ما برای هم ساخته نشدهایم و خیلی زود بر سر هر موضوعی با هم اختلاف پیدا میکنیم و...»
قاضی باوجود شنیدن تمامی این حرفها باز هم تمایلی به صدور رأی جدایی زن و شوهر جوان نداشت. او بر حسب تجربه و تخصص خود متوجه شده بود که اختلاف عمیق و بزرگی در زندگی مشترک زن و شوهر جوان نیست. اما بر اساس دادخواست آنها باید به آن پرونده رسیدگی میکرد. قاضی عموزادی سعی کرد با بیان مشکلات مهمی که در پروندههای مختلف دیده و مسائلی که زن وکیل در مناقشات خانوادگی مشاهده کرده آنها را به ادامه زندگی مشترک ترغیب کند. با این حال زن و شوهر جوان با احترام، خواسته خود را برای جاری شدن طلاق توافقی تکرار کردند.
این زن و شوهر شش سال پیش به واسطه یکی از دوستان مشترک با هم آشنا شده بودند. هر دو به فعالیتهای هنری علاقه داشتند و این باعث شده بود تا دوران نامزدی و حتی روزهای نخست زندگی مشترک را در سالنهای سینما و تئاتر، کافی شاپ یا نمایشگاههای هنری بگذرانند. اما بتدریج گرفتاریهای کاری مانع از آن شده بود روزها و ساعتهای بیشتری را با هم سپری کنند. حتی یک سالی میشد با هم مسافرت نرفته بودند و حتی رغبتی برای خرید لباسهای جدید نداشتند.
ظاهراً زندگی مشترکشان بیروح شده و حوصله هیچ کاری را نداشتند. با این حال هر دو در پیشگاه قاضی، بارها تأکید کردند که همدیگر را دوست دارند و برای هم احترام قائل اند. مرد حتی گفت؛ بارها به هم فرصت دادهاند و در نهایت به این نتیجه رسیدهاند راهشان را از هم جدا کنند. شش سال پیش آنها از دو راه مختلف در یک مسیر همراه شده و قرار گذاشته بودند تا انتهای در کنار هم باشند. اما حالا به پایان راه رسیده بودند.
نظر کاربران
وقتی هر دو میخوان جدا بشن ...
با سلام به همه، علی حان عزیز.، این دو نفر یا زوج جوان قصد جدا شدن و قطع شدن زندگی مشترک ندارند این هم یک نوع بروز علاقه و تب عشق است هر دوی زن و مرد جوان از اینکه با مشغله کاری که دارند کمتر به یکدیگر میرسند و حالا اون تب عشق و علاقه وافری که نسبت به هم دارند ایجوری سر در آورده است!!! دعا کن علی عزیز که هرچه زودتر بتوانند از کار و مشغله بکاهند و جای خالی یکدیگر را با محبت بیشتر پر کنند و به گرمی نسبت به هم دریغ نورزند انشاءالله
اینها از بس دنبال پول هستند دیگه زندگی تو سرشون دررفته اگر زندگی را دوست دارند باید کارشون راکمتر وبه زندگی اهمیت بیشتری بدند وضمناافرین به این قاضی
خب قاضی کار خاصی نمیتونه بکنه تنها کاری که از دستش برمیاد اینه که طلاق رو کمی به تعویق بندازه در واقع خود این دو هستن که اگه همون جور که میگن به هم هنوز علاقه دارن راهی پیدا کنن که دوباره به هم نزدیک بشن فکر می کنم باید بیشتر برای همدیگه زمان بذارن حیفه انقد راحت یه زندگی از هم پاشیده بشه ولی اگه واقعا امکانش براشون وجود نداشته باشه بهتره قبل از این که کارشون به جاهای باریک بکشه از هم جدا بشن
سینا ار یزد ؛قربونت اینکه شما هم حرفهای بنده را تکرار میفرمایید پس راحت بفرمایید :اینکه میرزا میگه درسته، هاوااله
احسن به مینا مینا خانم وآقا میرزا دوستان عزیزگلم من از جرو بعث اصلا خوشم نمیاد زندگی این دو نفر بخاطر کار زیاد خوب میخوام پیوند بخوره وآدم معتاد دیگه خوب نمیشه آدم دزد دست از دزدی بر نمیداره اینکه من خلاف کارها رو جرم سنگین دوست دارم
سینا جون منکه گفتم دونفر فردا پس فردا میفرستیمشون به خونه خودشون، ما که حقایق را میگیم، اگه کسی هم بد باشه کاری نداریم و دلخور هم نمیشیم به هیچکه توهین هم نمیکنیم، زن و مرد، پسر،دختر برامون یکسانه و فرقی ندارن، پس چرا درگیری و لجبازی؟ آدمی راحته! انسان بودن مهمه!!؟؟؟ بنده قصدم اینه که انسانیت بیشتر خودشو نشون بده تا آدمیت؟؟ هیچ مشکل و کاری جز مردن نیست که راه حل نداشته باشه!؟ برای همه مون، اگه اجازه بفرمایین
تفاهم ندارن .همه جدایی ها ک با جنگ و دعوا نباید باشه
سارا خانم، میرزا که هستن همه براشون موفقیت آرزو میکنیم دشمنمون که نیستن یه خورده برا همدیگه عشوه اومدن اینا کلاسشون بالاتر از بالاست به این راحتی هرگز به هم دیگه توهین نمیکنن اگه هم زیاد زیاد ناراحت بشن، میگن، من دیگه با تو قهرم، این جمله نهایت توهین، تهمت،تعبیض،تنفر،تهصب،تحقیر،تعارض،توبیخ، ترسوندن،تضعیف تودهنی،... وتهدید شون نسبت به یکدیگه است خیلی خیلی نازنینن، حیفه جداشن
دوهمسر جوان از گروه افراد تحصیل کرده و دانشگاهی هموطنمون هستن و سخت ترین کلمه دیگه دوسم نداری را بجای اکثر (ت)های منفی مثل تحقیر، تبعیض، توبیخ،تنبیه،تهمت،تنفر،ترجمان،تودهنی،تضعیف،تمایز،تثبیت،به استثناء تشویق، ترغیب،در گفتمان دو نفره خود بکار نمی برند تا چه رسد در جمع چند نفر، ماها کمتر زن و مردی را سراغ داریم کن در هنگام عصبانیت تمام باز از بکار بردن کلمات توهین آمیز خودداری کنند؟ حال که دورادور از گفتمان این زوج جوان اون هم در دادگاه و لبه تیغ جدایی باز هم حرمت یکدیگر را محترم میشمارند، گوییم برایت خموطنان کلاس آموزش گفتمان دایر نموده چرا ما برای باهم بودنشان خوشحال نباشیم با اینکه مطمئن نیستم که اینجا داستان حقیقی یا تخیل شخصی نویسنده آن است اما لذت بردم امیدوارم شما هم برده باشید و برای باهم بودنشان را آرزو کنبم،
من خانم وکیل دوست دارم
بیا زن من بشو عزیزم
همین که بچه ندارن خیلی خوبه اگه جدا بشن واسه هیچ کس ضرر نداره
به شما خانم دوست داشتنی! شما زن دوست شوهر وکیل هستی؟ تقاضای شما مورد دارد، اولا زن دوست کدامیک هستید؟دوم که زن دوست را نمیشه گرفت؟ نامردیه در ضمن تقاضای شما و منظورتون شوهر است؟ مگه نگفتی زن دوست کدامیک هستی و این مورد هم جور نمیشه چون شوهر داری؟ اگه درخواست طلاق بدی خودم وکیل شما میشم اما باید مهر و جهاز و نفقه ات را ببخشی و پس از آن اگه حامله نباشی در جراید یک شوهر خوب براتون آرزو می کنم ولی حیفه شما که زن دوست وکیل هستی به طلاق و ازدواج مجدد فکر کنی؟؟؟ برو زن دوست هرکه هستی با شوهرت عذرخواهی کن و به زندگی خود ادامه بده.،
اگه خانم وکیل بچه نداشته باشه زیاد خواستگار داره
چون مردها زن را به خاطر در آمدش دوست دارند
من هم کارمندم شوهرم به خاطر حقوقم خیلی دوستم داررررره
سلام همکار محترم وکیل
خیلی چرت وپرت گفتی من که متوجه نشدم شما خودت متوجه شدی؟؟؟؟
با سلام :خانم :زن دوست :هرکه هستی؟متعه نیسی؟چون اگر متعه باشی کارشما خانم.
زن دوست هر کسی باشی بالاخره متوجه میشن و زود تر مطلقه میشی! اما بخدا. زن دوست. هرکه باشی گناه داره!!؟؟ از شوهرت بچه داری؟؟چندتا؟ دختر یا پسر؟خدا برای خودت و شوهرت حفظ کنه، خانم :زن دوست :آدم مثل خواهر آدمه '! موندم مگه میشه دوتایی شوهر کنی؟ یا اصلن شوهر نداری؟ یه وقتی زن دوست اون بودی؟ خدا بخت ترا هم باز کنه،
آفرین به رضوان انشاءالله تنتون سالم باشه ودر آمد خوب فقط نری دنبال پول محبت شوهر یادت بره
آقا سینا
سلام
لطفا یه حرف راست بزن اگه زن کارمند داشته باشی به او محبت نمی کنی!
پول محبت میاره
دیگه چیزهای دیگه باطله وبیهوده