مردن بهتر از اسارت به دست داعش است
کارل ایوانز که در سوریه علیه داعش می جنگید زمانی هویتش توسط خانواده فاش شد که در این جنگ جان خود را از دست داد.
کشاورز ۲۲ ساله انگلیسی که به سوریه رفته بود و علیه داعش مبارزه می کرد زمانی هویتش توسط خانواده اش فاش شد که در این جنگ جان خود را از دست داد. نشریه آبزرور نوارهای صوتی یک مصاحبه منتشر نشده از ایوانز را که مربوط به چند ماه پس از حضور او در سوریه است به دست آورده است. ایوانز در این مصاحبه با تاکید بر خطری که هر روز جانش را تهدید می کند به صراحت از مشکلات زندگی در خط مقدم جنگ می گوید و توضیح می دهد که چرا تصمیم گرفته تا زندگی خود را در راه یک جنگ خارجی قربانی کند. دلایلی که ایوانز برای این تصمیم خود عنوان می کند اغلب کاملا شخصی هستند. او در جایی می گوید: «به خانه که برگردی نگرانی های زیادی خواهی داشت. نگرانی درباره ماشین، پول، مسائل اجتماعی؛ اما اینجا این چیزها اصلا مهم نیستند. اینجا شما فقط یک هدف دارید که هدف دیگران هم هست: شکست دادن داعش.»
ایوانز می گوید که اگر شرایط سخت زندگی در اینجا (سوریه) از حد بگذرد می تواند آزادنه به خانه بازگردد برخلاف نیروهای خارجی که برای داعش می جنگند و اگر تصمیم بگیرند میدان جنگ را ترک کنند، اعدام می شوند. دقیقا همین ترس از کشته شدن پس از فرار بود که باعث شد خدیجه سلطان، یکی از سه دختر نوجوانی که از شرق لندن به سوریه سفر کرده بودند در حمله هوایی نیروهای روسیه کشته شوند. این ترس باعث شد که او با وجود سرخوردگی شدید از شهر رقه فرار نکند. ایوانز در بخشی از مصاحبه خود در پایگاه نظامی در مناطق تحت کنترل کردهای سوریه می گوید: «من همیشه می توانم اینجا را ترک کنم و به خانه بروم اما می خواهم تا جایی که می توانم اینجا بمانم.»
ایوانز می گوید که ایده پیوستن به نیروهایی که با داعش مبارزه می کند در ساعات طولانی که روی زمین کار می کرد در ذهنش شکل گرفت. او نگران تقویت این گروه تروریستی بوده است. ایوانز می گوید: «پشت تراکتور نشسته بودم و ساعات زیادی به این مساله فکر می کردم و به اخبار رادیو گوش می دادم. این تصمیمی نبود که ناگهان گرفته باشم. من می دانستم که افرادی برای کمک به اینجا (سوریه) می آیند. احساس می کردم این درست نیست من خانه بمانم و زندگی راحتی داشته باشم، وقتی که می توانستم اینجا باشم و کمک کنم.»
ایوانز که برآمده از یک خانواده نظامی بود پیش از این که همسنگران خود در سوریه را بشناسد دشمن خود را شناخته بود. او می گوید: «من قبل از این که کردها را بشناسم اخبار مربوط به داعشی ها را دنبال می کردم. من حتی نمی دانستم که کردها وجود دارند. وقتی برای اولین بار درباره کردها شنیدم حدود یک سال قبل بود، زمانی که به دنبال راهی برای آمدن به سوریه بودم.»
ایوانز در جستجوهای خود برای یافتن راهی برای رسیدن به سوریه در فیس بوک به صفحه ای برمی خورد که متعلق به کردهای شمال سوریه بوده است. این کشاورز جوان انگلیسی حدود هفت الی هشت ماه خطرات چنین تصمیمی را می سنجد. گفته شده که او بر اثر اصابت گلوله یک داعشی در جریان پیشروی به سوی شهر منبج کشته شده است. ایوانز جایی در این مصاحبه می گوید: «پیش از آمدن به اینجا زمان داشتم که در این باره فکر کنم و خود را برای چنین کاری آماده کنم. کاملا روشن است که نمی خواهم بمیرم اما اگر در جریان مبارزه این اتفاق بیفتد آن وقت ...» ایوانز در اینجا سکوت می کند. به نظر می رسد که او بیشتر از این که از مرگ بترسد از اسیر شدن به دست داعشی ها می ترسد. او در این باره می گوید: «خوب اره! من از داعش می ترسم اما واقعا از مردن نمی ترسم.»
ایوانز سفر بسیار دشوار و پیچیده ای به سوریه داشته است. او می گوید: «من از لندن به دوسلدورف آلمان پرواز کردم. از دوسلدورف به برلین و از برلین به استانبول. بعد به یک اردوگاه نظامی رفتم تا یک دوره کوتاه آموزشی را بگذارنم. آنجا فقط اصول اولیه و خیلی ابتدایی نظامی را به شما آموزش می دهند و سه هفته بعد در خط مقدم جنگ بودم.»
ایوانز در این مصاحبه از دلتنگی برای خانه به رغم رفتار سخاوتمندانه و دوستانه کردها می گوید. او می گوید: «برای چیزهای خیلی ساده دلم تنگ شده است و بیشتر از همه غذا. سه وعده غذای گرم در روز، نه این که مجبور باشی هفت روز هفته مرتب نان بخوری. غذاهای کردی خوب هستند اما ما در خط مقدم جنگ هستیم و شما نمی توانید اینجا از سر تفنن و با حوصله آشپزی کنید.»
به گفته ایوانز، در نبود برق، بیشترین زمان فراغت آنان صرف خوابیدن، گفت وگو و گاهی هم بازی هایی چون بیسبال می شود. او در پایان آخرین نوار مصاحبه خود می گوید: «کردها به تسلیحات و حمایت هوایی بیشتری نیاز دارند. اما بیشتر از همه، نیازمند افراد داوطلب هستند. آنها می توانند از کمک شما به خوبی استفاده کنند.»
نظر کاربران
عجب آدمی است