امریکای واقعی متفاوت از امریکای آرمانی
شادی حمید می نویسد: اگر چه کنوانسیون ملی حزب دموکرات بویژه در شب اول شگفت انگیز بود، اما به نظر می رسید که از کشوری دیگر مخابره می شود.
تماشای کنوانسیون ملی حزب تا حدی ناامید کننده بود، زیرا بیننده را به این نتیجه می رساند که ما با دو آمریکا مواجهیم. آمریکایی که در کنوانسیون ملی حزب دموکرات از آن سخن رانده می شد، متفاوت از چیزی است که این روزها می بینیم.
از آن طرف به نظر می رسد که حزب جمهوری خواه تحت هدایت دونالد ترامپ در حال حرکت به سوی یک حزب ناسونالیستی با دیدگاه نژادپرستانه است. در یک سیستم دو حزبی امکان عدم تاثیرگذاری رویکرد حزب جمهوری خواه بر حزب دموکرات وجود ندارد. زیرا هر طرف در صدد است که خود را مقابل حزب دیگر معرفی کند.
اگر چه کنوانسیون ملی حزب دموکرات به ویژه در شب اول شگفت انگیز بود، اما به نظر می رسید که از کشوری دیگر مخابره می شود. این کنوانسیون یک نسخه آرمانی از آمریکایی رو به افول بود. آمریکایی که دیگر خودش نیست.
احساس طرفداران ترامپ هنگام مشاهده این کنوانسیون نیز قابل پیش بینی است. آنها خود را جدای از دعاویی می بینند که در این کنوانسیون مطرح شد، مثل این که آنها شاهد کشوری هستند که از آنها عبور کرده است. یک طرف سیاستمداران و دلیگیت های دموکراتی وجود دارند که تنوع رنگ و عقاید را جشن می گیرند و تاکیدشان بر تنوع به گونه ای است که دیگران را سفیدپوستان خشمگینی تلقی می کنند که با کمبودهای زیادی مواجه هستند و وظیفه تغییر سرنوشتشان به عهده خودشان است.
بسیار آشکار است که آمریکایی که در کنوانسیون ملی حزب می بینیم، با آمریکایی که در مناطق روستایی ویرجینیا می بینیم، متفاوت است. لیبرال ها معمولا از این گلایه دارند که رای دهندگان طبقه کارگر معمولا علیه منافع اقتصادی خود رای می دهند. اما می توان اظهار کرد که این ادعا اشتباه و کاملا بر عکس است. چرا روستائیان به ترامپ رای ندهند؟ هیلاری کلینتون وعده تغییر در روند ۸ ساله گذشته را نداده، بلکه اعلام کرده است که راه اوباما را- حداقل در عرصه سیاست داخلی- ادامه می دهد. سوالی که مطرح می شود این است که چرا روستاییان با وجود نارضایتی از شرایط اجتماعی و اقتصادی طی ۸ سال اخیر و مواجهه با رکود باید به کسی رای دهند که دوران ریاست جمهوری وی به شرایط فعلی بسیار شبیه خواهد بود؟ روستائیان با تماشای کنوانسیون ملی حزب دموکرات احساس نمی کنند که حرف های آنها به نمایندگی در حزب مطرح می شود.
عمده دموکرات ها در این انتخابات به هیلاری کلینتون رای می دهند، زیرا این رای جزئی از هویت آنها است. لیبرال ها و دموکرات ها آن اندازه که جزئی از یک آمریکای جدید هستند که به شکلی دیگر می نگرند و حاضر نیستند و به پشت سر خود نگاه کنند، جزئی از یک حزب نیستند. بیش از یک حزب، یک سبک زندگی و یک فرهنگ با نهادها و رسانه های خاص خودش است که دموکرات ها را ترغیب به رای دادن به هیلاری کلینتون می کند.
جای تعجب دارد که با وجود اینکه آمریکایی ها خود را متعلق به هویت های مختلف می بینند، مسیحیت کمترین تاثیر را در مقایسه با مولفه های سنتی ملی گرایی و نژادی روی هویت آنها داشته است.
شاید از نظر تئوریک، نقطه فوق مثبت قلمداد شود، اما در مقام عمل تحلیل آن قدری پیچیده است. همه کشورها به دنبال مجموعه ای از هنجارهای وحدت ساز هستند تا بتوانند به وسیله آن شهروندان را به یکدیگر پیوند داده و کنار هم حفظ کنند. ناسیونالیسم به عنوان یک ایده وحدت ساز از دور خارج شده، زیرا درک ما از آمریکا هم اکنون عوض شده است. مسیحیت میانه رو هم دیگر کارکرد وحدت ساز ندارد. در این فضا عملا دست کشور خالی است و مولفه ای برای ایجاد وحدت باقی نمی ماند.
در اینجا باز بحث اجتماع گرایی فراحزبی به میان می آید. سخن گفتن از حس تعلق به یک اجتماع در طیف سنتی چپ و راست غیر ممکن است. برخی معتقدند که سخنان سناتور کری بوکر در کنوانسیون و صحبت از فضیلت مدنی دوست داشتن بر تساهل، واجد تم اجتماع گرایی بود.
این که این اختلافات تشدید شود یا به عکس کمتر شود، بستگی به این دارد که چه کسی در انتخابات نوامبر پیروز شود. به همین ترتیب این که چه کسی بازنده این انتخابات باشد هم بسیار مهم است.
ارسال نظر