آزارجنسی دختر ۱۹ ساله برای ازدواج اجباری!
سميه دختر ١٩ ساله‌اي است كه در گفت‌وگو با پليس اعلام كرده با رضايت پدر و مادرش مورد آزار پسردايي‌اش قرار گرفته است. او زندگي‌اش را تعريف كرده و گفته: ١٦ ساله بودم كه مادرم گفت پسردايي‌ام به خواستگاري‌ام آمده.
خبرگزاری میزان: سميه دختر ١٩ ساله‌اي است كه در گفت‌وگو با پليس اعلام كرده با رضايت پدر و مادرش مورد آزار پسردايي‌اش قرار گرفته است. او زندگي‌اش را تعريف كرده و گفته: ١٦ ساله بودم كه مادرم گفت پسردايي‌ام به خواستگاري‌ام آمده.
از شنيدن اين خبر ناراحت شدم چون پسر همسايه‌مان به خواستگاري‌ام آمده بود و او را دوست داشتم اما خانواده‌ام به دلايلي كه براي من غيرمنطقي بود او را رد كرده بودند. همه‌چيز از روزي شروع شد كه پسردايي‌ام با خانواده‌اش به خانه‌مان آمدند.
آن روز پسردايي‌ام با اطلاع پدر و مادرم به اتاقم آمد و به من تعرض كرد. من در جواب اعتراض به اين حركت از خانه فرار كردم و به خانه مصطفي رفتم. اما خانواده او هم من را طرد كردند و مجبور شدم به خانه خودمان بروم. وقتي به خانه برگشتم پدرم كتكم زد و مادرم سرزنشم كرد. تصميم گرفتم خودكشي كنم. مقداري قرص را با شكر مخلوط كردم و مي‌خواستم بخورم اما پدرم به موقع متوجه شد و ليوان را از دستم گرفت.
بعد از مدتي مجبور شدم با پسردايي‌ام ازدواج كنم. از ازدواج با او يك بچه معلول به دنيا آوردم. از زندگي خسته شده بودم تا اينكه يك روز به خانه پدري‌ام رفتم و مصطفي را ديدم. شماره‌هاي‌مان را به هم داديم و رابطه‌مان شروع شد.
قرار شد با هم فرار كنيم. با هم به خانه‌اي در شهر گرگان رفتيم. چند ماه آنجا زندگي مي‌كرديم تا اينكه يك روز صبح از خواب بيدار شدم و ديدم كه مصطفي نيست. ناگهان در اتاق باز شد و چند مرد وارد شدند و براي چند روز به من تعرض كردند. بعد از همه اين اتفاق‌ها تصميم گرفتم خودم را به نيروي انتظامي معرفي كنم.
از شنيدن اين خبر ناراحت شدم چون پسر همسايه‌مان به خواستگاري‌ام آمده بود و او را دوست داشتم اما خانواده‌ام به دلايلي كه براي من غيرمنطقي بود او را رد كرده بودند. همه‌چيز از روزي شروع شد كه پسردايي‌ام با خانواده‌اش به خانه‌مان آمدند.
آن روز پسردايي‌ام با اطلاع پدر و مادرم به اتاقم آمد و به من تعرض كرد. من در جواب اعتراض به اين حركت از خانه فرار كردم و به خانه مصطفي رفتم. اما خانواده او هم من را طرد كردند و مجبور شدم به خانه خودمان بروم. وقتي به خانه برگشتم پدرم كتكم زد و مادرم سرزنشم كرد. تصميم گرفتم خودكشي كنم. مقداري قرص را با شكر مخلوط كردم و مي‌خواستم بخورم اما پدرم به موقع متوجه شد و ليوان را از دستم گرفت.
بعد از مدتي مجبور شدم با پسردايي‌ام ازدواج كنم. از ازدواج با او يك بچه معلول به دنيا آوردم. از زندگي خسته شده بودم تا اينكه يك روز به خانه پدري‌ام رفتم و مصطفي را ديدم. شماره‌هاي‌مان را به هم داديم و رابطه‌مان شروع شد.
قرار شد با هم فرار كنيم. با هم به خانه‌اي در شهر گرگان رفتيم. چند ماه آنجا زندگي مي‌كرديم تا اينكه يك روز صبح از خواب بيدار شدم و ديدم كه مصطفي نيست. ناگهان در اتاق باز شد و چند مرد وارد شدند و براي چند روز به من تعرض كردند. بعد از همه اين اتفاق‌ها تصميم گرفتم خودم را به نيروي انتظامي معرفي كنم.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
نظر کاربران
آقا داستان می بافی؟
چرا هر چرت و پرتی رو میزاری توی سایت........
پس بقیه داستان کجاس؟
این دختره حقش بود. حالا گیریم ب زور شوهرت دادن. خب بهتر نبود میموندی باشوهرت و زندگی میکردی؟؟؟ بارفتن با مصطفی هم ب شوهرت خیانت کردی هم چندین نفربهت تجاوز کردن هم زندگیتو نابود کردی بیچاره ی ....، دختر اینجوری زیاد دیدم
پدر و مادر نالایق این بلا رو سرش آوردن
خاک تو سر همچین پدر و مادری
پاسخ ها
خاک همه عالم
خدایی از خودت دراورده بودی؟؟؟(((((((((:
خداوندا خودت شاهدی که فسادو منکرات حتی بین خانواده ها چقدر زیاد شده خداوندا خودت شاهدی که چه جنایتهای روی می دهد وباز شاهدی چه پولهای حیف ومیل شده که اکنون صدا ش در اومده بار خدایادیدگان مارا باظهور اقا روشن بگردان تا ایشان لطفی کنند تا زمین از همه ی کارهای زشت وزننده که دل پاکان را می ازاد پاک شود به امید ظهورش ومورد این کارها زشت وزننده پناه ببریم به پرودگار
پاسخ ها
اللهم عجل لولیک الفرج
مردم کوفه هم امام حسینو دعوت کردن...
بیاید دعا کنیم اون موقع گول نخوریم
هم خودش هم خانوادش هم پسر داییش هم همسایه اش
کلهم تو فاز بودن مثل اینکه اساسی
چه ماجرای بیخودی اکر داستان هم بود پر از عیب بود
منکه سردرنیاوردم چی به چی شد هرکدوم عزیزان متوجه شدن توضیح مختصری بدن ممنون میشم
شبیه سریالهای ترکیست یعنی چی همش تعرض تعرض
خدایا به مردا مون کمی غیرت عطا کن بد جوری دچار فقر غیرت شدن اینها اون مردانی نیستن که زمانی تکیه گاه زن و فرزند بودند
اون بی نامی که گفته حتی اگه به زور شوهرت دادن بازم میموندی و زندگی میکردی با کدوم منطقی این حرف رو میزنی چطور میشه در کنار پست فطرتی که با تجاوز وارد زندگیت شده زندگی کنی چرا انقد بی انصاف هستین و چرا تا این حد زن ها رو کم ارزش فرض می کنن . وجدانت رو قاضی کن ببین دو باره میتونی همون حرف رو تکرار کنی
اگر من قاضی دادگاه این دختر بودم در صورت اثبات این خبر تصمیمات زیر رو می گرفتم:
1- والدین اونرو به 13سال زندان بدون رفت و برگشت بدلیل همکاری با متجاوزگر که پسر دایی ایشون بوده و اجبار اون به ازدواج با مرد غیر دلخواه اون
2- پرداخت جریمه نقدی 60 ملیونی برای پدر و مادر دختره تا دیگه ازین غلطا نکنن
3- 15 سال زندان برای پسر متجاوزگر که پسر دایی ایشون بوده و پرداخت 50 ملیون جریمه نقدی
4-اعدام متجاوزگران به دختره که بعد از فرار پسر به اون تعرض کردن
شعار من اینست : برخورد شدیدتر و محکمتر مساوی با هدالت بیشتر و آسایش بیشتر...........
همش تقصیر پدر و مادر این دختر بوده که اجازه تعرض به پسر دایی این دختر بیچاره رو دادن
دختره بیچاره حق داشته
مردشور ننه باباشو ببرن.البته داستان الکی بود
سایتمون داستان تخیلی کم داشت که بحمدالله جاپیدا کرد برا خودش
مگه میشه که پدرومادری اجازه بدن کسی به دخترشون تعرض کنه ..مگه مسخره بازیه .
خخخخخ
خدا نکشت داستان بافته
کلا همگی خراب بودن. از این خانواده ها زیادند. مطمئنا خیلی چیزا توی خبر آورده نشده. چرا؟؟؟؟؟
چرا پدرومادر اینجوری
راست و دروغ اش با خداست
واقعاکه متاسفم واسه اول همچین پدرومادری دوم برای دختره دنیا جدیدااینجوری شده که زن شوهردارهم باهربی سروپایی میریزن روهم والابه خدا
واییییی چه چرت مگه همچین چیزی امکان داره