مک کارتیسم؛ آزادی آمریکایی، فدای ترس از سرخ ها
دوران مک کارتیسم هنوز بر ذهن آمریکاییان سنگینی می کند. آثار ناگوار تصفیه های دامنه دار آن روزگار بر هنرمندان، نویسندگان، اندیشمندان و سینماگران آمریکایی چندان عمیق و گسترده شد که برخی اعتقاد دارند هنوز این آثار زدوده نشده است.
مترجم: دوران مک کارتیسم هنوز بر ذهن آمریکاییان سنگینی می کند. آثار ناگوار تصفیه های دامنه دار آن روزگار بر هنرمندان، نویسندگان، اندیشمندان و سینماگران آمریکایی چندان عمیق و گسترده شد که برخی اعتقاد دارند هنوز این آثار زدوده نشده است. کتاب ها و فیلم های فراوانی در این زمینه تهیه شده است و هنوز هم می شود. فیلم «ترومبو»، با ماجراهای نویسنده ای به نام والتر ترومبو، سال 1916 توانست جوایزی به دست بیاورد.
در جنگ جهانی دوم، وقتی امریکا به متفقین پیوست و سرنوشت جنگ با نابودی نازیسم دگرگون شد، روابط میان اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا، به ویژه در زمینه های هنری و ادبی، گسترده شد. ناچار عقاید کمونیستی در فضاهای کارگری، خدماتی و حتی هنری آمریکا هم هوادارانی یافت. درواقع اوایل دهه 40 و اوایل دهه 50 هواداری از اندیشه سوسیالیسم و کمونیسم یک گرایش قوی برای همه روشنفکران دنیا بود.
تدارک و پخش «حالا ببین» از شبکه سی بی اس حاصل تجربه های پیشین مارو از بمباران لندن بود. مارو در سال ۱۹۴۰، یعنی سالی که به نبرد برلین معروف شد، از لندن هر روز در ساعت ۳ و ۴۵ دقیقه و ۱۲ و ۱۵ دقیقه صبح در برنامه«زنده» برای شنوندگان آمریکایی گزارش می فرستاد. در این ساعت ها (به وقت محلی) مردم آمریکا اغلب می توانستند حتی صدای انفجار بمب های آلمانی را در لندن بشنوند. این شیوه همیشگی گزارش های مارو از بلیتز (بمباران لندن) بود.
توان بسیار گزارشگری ادوارد مارو را از دلایل ورود آمریکا به جنگ دوم دانسته اند. اما جنگ که تمام شد، او با تهیه کننده جوانی به نام فرد فرندلی همراه شد تا در زمینه تازه ای برنامه بسازند؛ با این نام: «حالا ببین».
حالا ببین در سال ۱۹۵۱ پخش شد؛ یعنی وقتی که روند ضد کمونیسم داشت آمریکا را از پا می انداخت این بازی بگیر و ببند را سناتور جوزف مک کارتی برای نمایش مبارزه با چپ گرایان و همفکران آنان در بدنه دولت، دانشگاه ها، هالیوود و رسانه ها راه انداخت. آزار و تعقیب او متوجه آزادی خواهان سنتی در سطوح پایینی کارگزاران دولتی شد. مارو در قلبش به زادی های مدنی حرمت می گذاشت. بنابراین در نهاد خود از مک کارتی و آن شورای سمج او نفرت داشت که می خواست کل حقوق اساسی آمریکا را درباره آزادی بیان زیر خاک ببرند.
درگیری مارو با روند مک کارتیسم در برنامه حالا ببین مدت ها ادامه یافت. از میان آن همه برنامه، جان پیلجر سه برنامه را بازنوشته است. از میان سه متن از کارهای مارو، اولی گزارشی تصویری از او در روز ۲۷ اکتبر ۱۹۴۷ از نشست شورای عملیات ضدآمریکایی علیه کارکنان هالیوود است. دومی (نهم ژوئن ۱۹۴۷) به این موضوع می پردازد: چگونه ترس از خیانت و براندازی، جامعه و سنت مردم سالاری آمریکا را محو کرد. سومی مربوط به سال ۱۹۵۴ می شود که گزیده ای از مجموع برنامه های حالا ببین درباره مک کارتی است. ادوارد مارو در دوران معروف به روزگار طلایی رادیو در شبکه سی بی اس کار می کرد. از سال ۱۹۳۷ مارو و همکارش ویلیام شایرر شکلی از برنامه های ابتکاری را تدارک دیدند که به «حضور» معروف شد. اینک بخش اول از سه گانه منتخب مربوط به جریان مک کارتیسم:
مک کارتی آمریکا را تهدید می کند
بد نیست چند دقیقه درباره بازجویی کارکنان هالیوود در واشنگتن بگویم. روزنامه نگاران و گزارشگران ما راهی را می پیمایند که پیش از این در اتریش، آلمان و ایتالیا همکارانشان تجربه کرده اند و مردم آن کشورها هنوز از آنان خاطره هایی تازه دارند. آن همکاران اکنون یا مرده اند یا به تبعید تن داده اند چون به این روند تن نداده اند که حکومت کشورشان حق دارد به همه فرمان دهد چه بگویند، بنویسند، بخوانند یا حتی فکر کنند.
ما اگر نشانه ای از تهدید به آزادی های فردی ببینیم که گزارشگری را در خارج از کشور بدون دلیل زیر فشار قرار می دهند یا به طور ضمنی روزنامه نگاران هموطن تهدید شوند، باید به این بیندیشیم که امروز در واشنگتن چه خبر است؟ به یقین نمی خواهیم از تولیدات هالیوود دفاع کنیم. بیشتر این کارها احساسات من را بر نمی انگیزد و مجبور نیستم آن ها را تماشا کنم. این نظر اما به محکوم شناختن بازجویی های شورای بررسی کنگره آمریکا ربطی ندارد.
این شورا بی تردید بخشی از مجموعه حکومت ماست که از گذشته راه را برای قانونی کردن چنین شیوه هایی باز کرده است. به هر حال، در مجموع شورای کنگره خود را دلمشغول کارهایی کرده است که هر آمریکایی، هر شرکت یا هر اتحادیه ای کرده اند یا نکرده اند و از آن مهم تر وارسی این نکته که هر کس چه فکری در سر دارد. به نظر می آید باید فیلم ها را براساس اثرگذاری آن ها، روزنامه ها را براساس آنچه به چاپ می سپارند و رادیوها را از نظر صداهایی که بهگوش مردم می رسانند، بررسی کرد.
حکومت یا اشخاص از دیدگاه قانون کشوری حق ندارند گرایش شخصی آدم ها را زیر ذره بین بازجویی بگذراند. وقتی بانکداران، صاحبان شرکت های نفتی یا راه آهن را از آمدن به پای میز بازجویی کنگره معاف می دانند، پیداست که کارکنان و حقوق بگیران آنان هم لازم نیست از عقاید شخصی خود دفاع کنند. وقتی یک نظامی در برابر دادگاه نظامی قرار می گیرد، او را با شاهدانی رو در رو می کنند و حق دارد مشورت کند و در برابر پرسش های قاضی قرار بگیرد. اعتبار او را به عنوان یک نظامی و آینده خدمتی او را نمی توان پایمال کرد؛ مگر جرمی غیرقابل بخشش، از نظر قانون، مرتکب شده باشد.
به نظر من، قرار گرفتن در برابر شورای تحقیق ممکن است تمامی اطلاعات مهم، حیاتی و شخصی متهم را برملا کند. اکنون بیشتر می خواهیم به رویدادهای جاری بپردازیم. گروهی از مردم را به کمونیست بودن یا پیروی از آموزه های کمونیسم متهم می کنند. افترازنندگان از قوانین مربوط به مجازات افترا و توهین معافند. پیامد رد این اتهام ها اصرار بازجو تا وقتی است که متهم محکوم شناخته شود، انتظار است که این بازجویی ها به نوعی القای ترس و ملاحظه در برابر پذیرش اتهام های شورا بیانجامد.
در نتیجه، صنعت سینما که در گذشته به سبب برملا کردن ناسازی های آشکار و جدی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه آبرویی به دست آورده بود، زیر فشار قرار می گیرد. برای نمونه، دیروز ویلیام وایلر که هرگز آشوب طلب نبوده است، به من می گفت: «به من اجازه ادامه ساخت فیلم «بهترین سال های عمر ما» را به شیوه ای که از یک سال پیش آغاز کرده ام، نمی دهند.»
نمونه مهم در این بازجویی ها مربوط به دو فیلم می شود: «ماموریت در مسکو» و «آهنگ روسیه». من کارشناس سینما نیستم. با این حال، رویدادهای جنگی همزمان با نمایش این دو فیلم، فراموش ناشدنی است. وقتی فیلم ماموریت در مسکو را نشان دادند، جنگی سنگین در تونس درگرفت. ارتش آمریکا و فرانسه را عقب راندند. استالین اعلام کرد که گشایش جبهه دوم نزدیک است.
در جزایر سلیمان و گینه نو جنگی خونین درگرفت و ژنرال مک آرتور گفت که ژاپن استرالیا را تهدید می کند. همان زمان ارتش اعلام کرد که پدران آمریکایی هم باید داوطلب جنگ شوند و کتاب وندل ویلکی با نام «یک جهان» انتشار یافت. نیز وقتی فیلم «آهنگ روسیه» اکران شد، در ایتالیا جنگ سختی درگرفت، ناو آمریکایی بزرگ «میسوری» را به آن انداختند و روزنامه روسی «پراودا» انتشارش را آغاز کرد.
در همان شماره اول [این روزنامه] مطلبی درباره گفت و گوهای صلح میان بریتانیا و آلمان انتشار یافت که باعث شد تمام نسخه های روزنامه را جمع کنند. مهم تر این که در همین دوران بلندپایگانی در لندن و واشنگتن دچار این هراس بودند که مبادا روسیه با آلمان، پنهانی و جداگانه، صلح کند.
تصور کنید اگر این فیلم ها در آن زمان و در آن فضا خرابکارانه بودند، شورای بازجویی کنگره چه بر سر تهیه کنندگانش می آورد یا چه بر سر خبرنگارانی می آمد که گزارش های مربوط به دلیرانه جنگیدن سربازان روسی و تلفات ترسناک آنان را گزارش کرده بودند؟ به همین ترتیب اگر قرار بود ادامه دهیم، شبکه های خبری و روزنامه هایی که آن گزارش ها را منتشر کرده بودند باید تعقیب و محکوم شوند.
برخی نهادهای رسمی حکومتی مثل وزارت امور خارجه و کمیسیون انرژی اتمی اکنون با معمایی پیچیده رو به رو شده اند. این نهادها را مجبور کرده اند بودن دیدن نشانه ای از خلاف در کارمندان خود و بدون رعایت حقوق آزادی های اساسی، آنان را زیر پوشش امنیتی قرار دهند. انجام این کار به در پیش گرفتن معیارهای قابل دفاع امنیتی نیاز دارد. چنین رفتاری را با ابزارهای رسانه ای نمی توان به اجرا گذاشت. گویا در این زمینه دو انتخاب وجود دارد: یا به هوشمندی، داوری درست، تعادل و زیرکی مردم آمریکا باور داشته باشیم یا عقیده داشته باشیم که حکومت باید در برابر مردم کار تحقیق و بررسی، ترساندن مردم و سرانجام وضع قوانین را برعهده بگیرد. گزینش هر یک از این دو مورد آسان است.
در یک جامعه مردم سالار به یقین حق داشتن نظر متفاوت، یا صریح تر حق اشتباه کردن، حقی اساسی و پایه است. این حقی است که حکومت های تمرکزگرا خیلی زود آن را نادیده می گیرند. دوست دارم بگویم که تعقیب امروزی کمونیست ها هیچ شباهتی به کوشش مشابه پس از جنگ اول جهانی ندارد. آن رونده، آن قدر که می دانیم،کوششی گذرا بود.
آنان که آن زمان هوادار مکتب کمونیسم بودند، روی نقشه جهان جایی را نمی توانستند بیایند که در آن حکومتی قوی، ماندگار، مسلط و روی پا با اصول عقیدتی آنان شکل گرفته باشد. حالا وضع متفاوت است. می توان فرض کرد این بحران داخلی و این سوءظن که برگزیدگان را شکار می کند (حالا شما هر اسمی می خواهید، [روی آن] بگذارید) قرار است ادامه دار باشد و بماند.
این روند ممکن است بسیاری از ما مردم را وادارد هم در تاریخ و هم اصولی که قانون اساسی ما روی آن بنا شده است، سیری بکنیم. این اصول را با میل آموخته ایم و پذیرفته ایم که برمبنای آن، این سرزمین تاکنون آماده پذیرش کسانی بوده است که به آن پناه آورده اند. وقتی در این زمینه گفت و گو می کنیم، شاید جمله ای را از گفته های نامعروف آدولف هیتلر به یاد آوریم که پیش از رسیدن به قدرت بر زبان آورده است: «بزرگ ترین قدرت حکومت های تمرکزگرا این است که می تواند مردم ترس زده را به اطاعت وادارد.»
از برنامه ۲۷ اکتبر ۱۹۴۷
اکنون نظر یک گزارشگر را در مورد موضوعی بشنوید که در چند هفته اخیر به چشم و گوش ما حمله برده است؛ حرف هایی درباره خرابکاری، خیانت و کوشش های براندازانه. آقای ترومن در نشست مطبوعاتی امروز هم حرف هایی زد که مثل همیشه برای تیترشدن مناسب بود. البته این هم هست که برخی از این تیترها چنان انفجاری بود که گویا از یک توپ بزرگ و دورزن آلمانی شلیک شده بودند و من چنین فکر کردم که وضع پیش آمده در آمریکا را باید دقیق و خونسردانه نگریست. شاید ما با شتاب به عصری تازه پرت شده ایم. از سیاستمداران، نظامیان، استادان و دولتمردان بسیار نظر می شنویم. آقای ترومن می گوید این روزگار بحرانی ادامه خواهدیافت. [او] می گوید این، روندی گذرا و رویکردی روانی و آشفتگی احساسی و ناشی از دوران پس از جنگ نیست.
درگیری با اتحاد شوروی اکنون به یک مشکل پیچیده و تازه مبدل شده است. عادلانه نیست که این برخورد را با رویارویی دو کشور پس از پایان جنگ اول جهانی مقایسه کنیم زیرا در آن زمان افکار کمونیستی را یک قدرت جهانی پشتیبانی تقویت نمی کرد. اکنون مثل آن زمان نیست. طبیعت امنیتی و زیرزمینی فعالیت های کمونیستی هم باعث ترس و هم سوءظن می شود. اخلاق عمومی مردم آمریکا احساس تفاوت با همسایگان و در ضمن بدبینی در زمینه انگیزه ها، خرده گیری از روش زندگی و اعتقاد سیاسی آنان است. اما این که همسایگان را خائن فرض کنیم، آنان را همدست قدرت ها و پیرو عقاید بیگانگان بدانیم، رویه ای است که گویا این روزها بیشتر از هر زمان دیگر در تاریخ این ملت همه گیر شده است.
خطر خرابکاری و نفوذ کمونیست ها را نمی توان از پایه منکر شد. در این که آمریکا به روشی قانونی و منطبق با قانون اساسی برای پاسداری از کشور نیاز دارد، تردیدی وجود ندارد. این حساسیت جاری اما از هر سو به ما هجوم آورده است، نباید چشم ما را روی این واقعیت بسته نگه دارد که از آغاز تاریخ تمام قبیله ها و دولت ها از روش های خرابکاری، تبلیغ و نفوذ بهره برده اند. چینی ها دو قرن پیش از میلاد مسیح شیوه ها و فنون این عملیات را مفصل شرح داده اند که تا امروز هم اعتبار دارد.
اگر قرار باشد این روند همین طور دامنه دار ادامه یابد، باید مثل زمان جنگ مراقب روحیه جهبه داخلی باشیم. ترس از عناصر ناشناخته و ترس از ضعیف ماندن نباید چشم ما را روی این واقعیت ببندد که این کشور امروز صاحب مجموعه ای قوی ترین نیروها در دنیاست. ممکن است آمریکا به نظر تمدنی مکانیکی و مادی گرا بیاید؛ با مردمی که منتقدان می گویند تیتر روزنامه خوان هستند. واقعیت اما این است که کمونیسم در این کشور کمتر از هر جای دیگر دنیا امکان حضور دارد.
ما بهترین کالاهای مصرفی را تولید می کنیم و در مقایسه با بقیه دنیا زندگی مجلل تری داریم. ما همچنین مردمی شتاب زده مشتاق یافتن راه حل های فوری هستیم. بیشتر اوقات کم تحملیم و مشتاق عمل کردن. فکر می کنم اگر با دفاع از آزادی های خود و حفظ آن ها از این تب عرق کنیم، کاری کرده ایم؛ آن هم در روزگار جت و تلویزیون و این همه دستاوردهای علمی که ادعای آن ها را داریم. باید به اصول آگاهی عمومی، میراث سنت ها و قدرت خود تکیه کنیم.
باید از حق استقلال فردی در داوری امور پاسداری کنیم. این حق را نمی توان در شرایط رواج تیترهای احساساتی یا برنامه های رادیوی و تلویزیونی غیرمسئولانه حفظ کرد. تا جایی که من می دانم، تاکنون اما هیچ کس در این کشور تحت تاثیر این ها آزادی خود را از دست نداده است. گاهی از یاد می بریم عواملی که این کشور را ساخته اند، بزرگی سرزمین یا تنوع نژادها و عناصر دیگر نیست بلکه عامل مهم، قوانینی است که ما تحت حمایت آن زندگی می کنیم. با برخورداری از چنین حمایتی حق داریم باور کنیم هر قانون نامطلوبی را می توان و باید منسوخ کرد. با استثناهایی معدود، کسی را نمی توان بی دلیل متهم شناخت، مگر آن که قرینه ها و شواهدی وجود داشته باشد.
برابر این حقوق پایه نمی توان پیروان کمونیسم را پنهانی توقیف یا تعقیب کرد، آن هم به این بهانه که در دادگاه علنی ممکن است نکته هایی علیه امنیت کشور فاش شود. به نظر می رسد در یک سری از پرونده ها دولت دست به تعقیب کسانی زده و این کار با حقوق مردم و مقررات همخوانی نداشته است. شاید اکنون به قوانین دیگری نیاز داشته باشیم که من چندان مطمئن نیستم. رقت انگیز است که این روزها، بیش از پیش، به هم بدگمان شده ایم.
جای افسوس دارد که به اشخاص یا سازمان هایی این حق را داده اند که کسانی را متهم به عضویت در تشکیلاتی کنند که آن تشکیلات را نمی شناسند. چنین روندی اگر سرعت بگیرد، شاید به ترس گسترده و عمومی منجر شود و حق آزادی ابراز عقیده را پایمال کند. از آن جا که دولت و اشخاص هنوز نمی توانند خارج از اصول قانونی برای شهروندان مجازات هایی در نظر بگیرند، مردم ابزارهایی در دست دارند که با آن می توانند از آزادی های فردی و امنیت کشور خود دفاع کنند.
در تاریک ترین روزهای جنگ در انگلستان عبارتی را بارها به شنوندگان یادآور شدم که هم برای اسب و هم برای انسان کاربرد دارد. آن عبارت، «آرام باش» بود. علی رغم نشانه های راهنما، هیجان روحی و سوءظن، به نظر من، چندان بد کار نکرده ایم. دست کم به نقطه ای هنوز نرسیده ایم که به طور مطلق ترسناک باشد؛ یعنی به جایی نرسیده ایم که این پند ویلیام راجرز شامل حال ما شود: «طوری زندگی کن که مجبور نباشی طوطی خانگی را از ترس شایعات ارزان بفروشی!»
نظر کاربران
بله واقعا همینطوره.آزادی بیان اگه از بین بره . علاوه بر مطرح کردن قدرت مخالف .تظاهر به وجود میاد تظاهر دروغ و عدم اعتماد عمومی و سوظن و در نتیجه ٬امنیت جامعه سقوط میکنه که ترسهای ایجاد شده در اثر عدم آزادی بیان و کمبود امنیت چه شخصی و عمومی جامعه با عدم رشد تمرکز گرا و شکننده میشه .