پایان یک دوران در اروپا
رأي انگليسيها به خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا بدون شك زلزله و سونامي بزرگي است كه در عرصههاي سياسي-اقتصادي غرب رخ داده ...
عبدالرحيمزاده در روزنامه جوان نوشت: رأي انگليسيها به خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا بدون شك زلزله و سونامي بزرگي است كه در عرصههاي سياسي-اقتصادي غرب رخ داده ...
رأي انگليسيها به خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا بدون شك زلزله و سونامي بزرگي است كه در عرصههاي سياسي-اقتصادي غرب رخ داده و از همان ابتدا وقوعش نظريهپردازان سياسي غرب را به فكر فرو برده كه چرا اين اتفاق افتاد. وقتي كه ديويد كامرون، نخست وزير بريتانيا سه سال قبل وعده برگزاري همهپرسي خروج از بريتانيا را داد، همين نظريهپردازان كمترين توجهي به احتمال رأي خروج نميدادند و بيشتر از ديد مانور سياسي كامرون براي رسيدن به پيروزي در انتخابات پارلماني ۲۰۱۴ به موضوع نگاه ميكردند و هيچ شانسي براي خروج بريتانيا در نظر نميگرفتند. همهپرسي ۲۳ ژوئن همه آن تحليلها را نقش برآب كرد و نشان داد در زيربافت جامعه سياسي اروپا عنصري قدرتمند قرار دارد كه ميتواند تمام محاسبات اين نظريهپردازان را به هم زند و نقش تعيينكنندهاي در عرصه سياسي غرب ايفا كند. اين عنصر نام ديرآشناي مليگرايي يا همان ناسيوناليسم غربي را دارد كه در سدههاي قبل اين قاره را به كام جنگ و خونريزي ميكشاند و حالا به نظر ميرسد چندين دهه بعد از جنگ جهاني دوباره سر برآورده تا رؤياي اروپاي بعد جنگ را به چالش بكشاند.
استفان والت، استاد روابط بينالملل در دانشگاه هاروارد يكي از اين نظريهپردازان است كه مقاله اخير خود در تارنماي فارين پاليسي را با توجه به رأي خروج انگليسيها از اتحاديه اروپا نوشته اما با چشمانداز كليتر از اين موضوع كه به فروپاشي نظام جهاني ليبرال ميپردازد. او در اين مقاله نگاهي مياندازد به دهه ۹۰ يا سالهاي ابتدايي بعد جنگ سرد كه از آن به عنوان دوران طلايي ليبراليسم ياد ميكند. غرب و در رأس آن امريكا در آن سالها خود را يكهتاز عرصه بينالملل ميديد چرا كه بعد شكست نازيسم در جنگ جهاني دوم، توانسته بودند كمونيسم و بلوك شرق را به زانو درآورند و اين فرصت ايجاد شده بود كه نظام ليبراليستي خود را تنها نسخه باقيمانده و باثبات براي كل جهان بدانند.
اين نسخه در اتحاديه اروپا به حدي از يك تركيب متحد كشورهايي رسيده بود كه ديگر جنگ بين خود را به فراموشي سپرده بودند و به نظر ميرسيد نظامي از نهادهاي دموكراتيك، بازاري مشترك، حاكميت قانون و مرزهاي باز بين خود را ايجاد كردهاند. والت اين نظام را در برابر امريكا قرار ميدهد كه قدرت مدني، civil power، توانسته معادلي در برابر قدرت سخت، hard power، امريكا باشد. اين خوشبيني كه خود را در نظام متحد اروپايي متبلور ميديد طي ۵/۱ دهه از قرن جديد رو به ضعف رفته و ديگر نظام ليبراليستي را نه تنها براي كل جهان نسخه يك و تنها نميداند بلكه معلوم نيست بتواند در غرب هم نسخهاي پايدار باشد. همهپرسي ۲۳ ژوئن بريتانيا و بروز شخصي مثل دونالد ترامپ در بالاترين عرصه انتخاباتي امريكا دو نشانه قابل توجه از اين موضوع هستند كه حالا خوشبيني دهه ۹۰ به نظام ليبراليستي را به سوي بدبيني از ثبات و پايداري اين نظام كشانده است. ۲۳ ژوئن اتحاديه برآمده از نظام ليبراليستي با وجود نهادها و امتيازات اقتصادي و سياسي آن را زير سؤال برده و نشان داده اين اتحاديه نميتواند در مسير خود به رؤياي اروپاي متحد دست يابد.
اروپايي يكپارچه كه بر اساس چنين نظامي شكل گرفته است در واقع ۲۳ ژوئن بر اساس عنصري شكل گرفت كه نهفته در خميرمايه هويت فرهنگي اروپايي است. اين عنصر مليگرايي است كه والت آن را با مؤلفههاي هويت ملي، دشمني تاريخي، نشانهاي سرزميني و ارزشهاي فرهنگي سنتي توصيف ميكند كه به نظر وي، اكثر مردم به آن بيش از آزادي مورد نظر ليبرالها توجه دارند و همين عنصر هم در ۲۳ ژوئن تعيينكننده بود. نبايد فراموش كرد كه مهمترين موضوع در كمپينهاي تبليغاتي موضوع مهاجرت بود كه موافقان خروج با انگشت گذاشتن بر اين موضوع سعي در تحريك احساسات مليگرايانه داشتند و البته نتيجه هم گرفتند.
بيجهت نيست كه دونالد ترامپ از معدود كساني بود كه در ميان چهره غمگين سياستمداران امريكايي با خوشرويي به استقبال ۲۳ ژوئن رفت چرا كه او هم با شعارها و سخنان تند و تيزش در مورد مهاجران توانست رأيدهندگان جمهوريخواه را به سوي خود جلب كند و تمام رقباي نامآشنا در حزب جمهوريخواه را به كناري بزند و يكهتاز نامحبوب در اين حزب باشد. ۲۳ ژوئن و يكهتازي ترامپ در ميان جمهوريخواهان نشان داد نظام ليبراليستي با تمام خوشبينيهاي دهه ۹۰ حالا از پاشنه آشيل غربي رنج ميكشد و اين پاشنه چيزي جز مليگرايي و احساسات آتشين آن در غرب نيست كه در گذشته شعلههاي جنگ را در غرب شعلهور ميكرد و حالاساز جدايي را كوك كرده است.
ارسال نظر