گزارشی از مصائب زنان چایکار گیلان
چیدن درد؛ هر وعده ٥٠ هزار تومان!
شهلا مانند بسیاری دیگر از زنان چایکار روزهای ابری را دوست دارد. روزهایی که آفتاب کمتر دستها را میسوزاند. تا کودک بود در دامپروری پدرش در ماسال کار کرده و بعد هم که ازدواج کرد، شوهرش او را به روستای نرکه آورد و در مزرعه چای مشغول شد.
آفتاب، آفتاب بهاری نه به دستها و صورت که به سرشانهها رحم نمیکند. برگهای سبز چای زیر تیغ آفتاب میدرخشد. هوا لبریز از بوی خوش چای است؛ بویی که زنهای روستا در ساعتهای کار سخت از یاد میبرند. کار سخت است در این مزارع دلربا وقتی آفتاب همیشگی است، مگر وقتهایی که باران باشد و هوا ابری.
کار در مزرعه برای زنان این منطقه از کودکی شروع میشود. برای دختربچهها بازی با کار همراه است و این رسم کشاورزی و چایچینی است. هرچند حالا دیگر وضع فرق کرده. بچهها کمتر به باغ میآیند. شهلا دست فاطمه را فشار میدهد که شلوغ نکند. فاطمه تازه شش سالش تمام شده. میپرسم فاطمه را هم به باغ میبرید برای چیدن چای؛ با لهجه ماسالی میگوید: «نه تنها فاطمه که دو خواهر دیگرش را هم برای کار در باغ مجبور نکردم. اینها جواناند. شغل من را که دوست ندارند و الان مثل قدیمها نیست. ما را از بچگی میبردند در زمین. دختر بزرگم دیپلم آرایشگری گرفته. باید برایش مغازه اجاره کنیم. پول نداریم. با کارگری که نمیشود مغازه اجاره کرد. الان از صبح زود تا غروب که در زمین کار میکنیم، فقط ٤٠ تا ٥٠هزار تومن دستمزدمان است». دخترها نامزد کردهاند و پسرم هم حالا دیگر شغل خانوادگی را دوست ندارد. میخواهد ماشین بخرد و برود شهر.
زخمهای کاریِ داس چای اول بهار را چیدهاند. دو هفتهای است که مردها چایهای چیده شده را جمع کردهاند و به کارخانه بردهاند. حالا نوبت چیدن چای دوم است و تا پاییز یکبار دیگر هم این برگهای سبز چیده خواهد شد. سراسر تپههای بیش از ١٤٠ روستای شهرستان املش را مزارع چای پوشاندهاند و به ارتفاعات هم رسیدهاند و در بلندی کوهها هم میشود تپههای چای را دید. محمد میگوید سوار جیپ روسیام شوید تا تپههای آنطرف رانکوه را نشانتان بدهم. محمد از کودکی در باغ چای کار میکرده و حالا هم در کارخانه چای مشغول به کار است و مانند اغلب مردان تجربه کار در بیرون از باغ چای را دارد. کارخانههایی که حالا تعدادشان بیشتر و بیشتر شده. محمد میگوید همین روستای البرز حداقل هفت کارخانه چای دارد. این در حالی است که بزرگترین کارخانه چایسازی کشور در روستای «جیر گوابر» و نخستين کارخانه تمام اتوماتیک چایسازی در روستای «جور کاسر» املش فعالیت دارد.
محمد فرمان جیپ روسی خاکیرنگ را میچرخاند و مزارع را پشت سر میگذارد. قیچی مخصوص چایچینیاش را هم روی وسایل دیگرش پشت ماشین گذاشته. این قیچیها حالا سالهاست که جایگزین داس شده و کمتر به دستها آسیب میزند.
بخش بزرگی از درآمد ساکنان روستای البرز یا همان حاجیآباد املش از کشت چای است. تنها کارخانه میکای سیاه کشور که کار آن تولید پودر میکا برای مصرف در حفاری شرکت ملی نفت است هم در این منطقه قرار دارد. رقیه خانم احسانی از درمانگاه آمده. برای پا دردها و کمردردهای مزمنش به دکتر میرود. پنجاه سالگی را رد کرده و میگوید هنوز هم کار میکند: «خانه پدر که بودم کار میکردم؛ از سیزده سالگی. بعد خانه شوهر هم که آمدم کار کردیم و حالا هم که سالها گذشته همچنان کار میکنم. البته هیچوقت در باغ مردم کار نکردیم و همیشه سر باغ خودمان بودیم؛ اما چه فایده نه قیمت چای مشخص است و نه پولی به موقع میدهند که به زخم زندگی بزنیم.
بیماری کارگران چای پاییز بود. پاییز پارسال. وقت چیدن آخرین محصول، وقت بارانهای مکرر و رعدوبرقهای دهشتناک. فضه لطفی چای میچید که برق صاعقه به تنش نشست. ٤٧ساله بود و ساکن روستای ورکوره از توابع بخش رانکوه املش. نمیدانست به وقت رعدوبرق نباید در زمین کار کند. مانند خیلی چیزهای دیگر که آموزشی برای آنها ندیده بود و مانند بسیاری دیگر از زنان که در زمین کار میکنند. مشکلات زنان چایکار یکی دو تا نیست، همانطور که گودرز خردادپور، معاون بهبود تولیدات سازمان چای کشور هم گفته به جز عوامل فیزیکی، عوامل شیمیایی، ارگونومیک و عوامل زیانآور تجهیزات و ایمنی هم دردهای زنان چایکار را دامن میزند.
از دردهای مزمن کمر و پا و سوختگی زیر آفتاب که بگذریم، ویروسها، قارچها، باکتریها، انگلها و مخمرها، شایعترین عفونت قارچی است که در لای انگشتان دست و پایشان بروز میکند که به «بیماری کارگران چای» معروف است. همچنین آلرژی نیز در این دسته از بیماریها قرار میگیرد. با این وجود آموزش خاصی برای مهار این مشکلات وجود ندارد. برای زنانی که در کارخانه مشغول به کارند - تعدادشان به نسبت زنان شاغل در باغها بسیار کمتر است - تا حدودی وضع بهتر است که علت آن هم تکالیفی است که در فصل چهار قانون حفاظت و بهداشت کار وجود دارد.
به همین ترتیب کار معاینه کارگران کارخانههای چای باید هر سال از سوی کارفرما انجام شود. وسایل حفاظت فردی مانند لباس و گوشی ضدصدا، ماسک تنفسی، کفش ایمنی، دستکش و کلاه هم باید در اختیار کارگران قرار بگیرد که اگر کارفرما این موارد را رعایت نکند، به او اخطار مهلتدار داده میشود و در صورت تخلف دوباره، به مراجع قضائی معرفی میشود. اگرچه در بخش صنعت میتوان ابزار حفاظتی را در اختیار زنان قرار داد، اما در بخش زراعت سازوکار آن فراهم نیست.
کار نظارت بر زنان چایکار برعهده سازمان بهداشت است که این نظارت در خانههای بهداشت انجام میشود و آنطور که احمد هدی؛ کارشناس بهداشت حرفهای معاونت بهداشتی دانشگاه علومپزشکی گیلان میگوید: «صددرصد روستاییان پرونده سلامت دارند. وقتی زنان چایکار به خانههای بهداشت رجوع کنند، هم آموزش لازم را میگیرند و هم سلامتیشان توسط پزشک خانواده بررسی میشود.
زنان ارتباط گستردهای با خانههای بهداشت دارند و مجری آموزشها، خانههای بهداشت، بهورزان و پزشکان خانواده هستند.» چند سال قبل هم آموزشهایی داده شد تا زنان چایکار عوامل زیانآور شغل خود و بیماریهای ناشی از آن را بشناسند، همچنین وسایل حفاظت فردی لازم به آنها آموزش داده شود اما این وسایل در اختیارشان قرار نمیگیرد، بلکه به آنها گفته میشود که شما باید از این وسایل حفاظت فردی استفاده کنید. در اختیار قرار دادن این وسایل با کارفرما یا خود فرد است.
زندگی برای کارگرهای باغ متفاوت است. اغلب آنها نامی از خانه بهداشت نشنیدهاند. بیمههایشان هم در دست کارفرماست. میگویند پیگیری آموزشهای صورتگرفته درخصوص بهداشت کار برعهده خود زنان چایکار است. زنان چایکار اما اغلب چیزی درخصوص آموزشها و بهداشت نشنیدهاند. تحقیقی که سال گذشته از ۴۰۵ زن چایکار انجام گرفت هم همین را میگوید، این زنان که ۳۱۱ نفرشان متاهل و ۹۴ نفر مجرد بودند و هر نفر میانگین ۳ فرزند داشتند.
از لحاظ آشنایی با زبان انگلیسی قریببه اتفاق هیچ آشنایی با زبان انگلیسی نداشتند (۹۷درصد) و تنها ۳درصد آنان با زبان خارجه آشنایی مختصر تا متوسط داشتند، درحالیکه بروشور بسیاری از داروها و سموم کشاورزی به زبان انگلیسی است. در این تحقیق به مهمترین عوارضی که چایکاران هنگام کار در باغ چای تجربه کردهاند هم اشاره شده که به ترتیب کمردرد (۹۴٫۵درصد)، درد زانو (۶۸٫۴درصد)، احساس خستگی شدید (۴۷٫۲درصد)، گرمازدگی (۴۴٫۶درصد)، گردندرد (۲۴٫۲درصد)، دردهای استخوانی عضلانی (۲۳٫۲درصد)، عوارض چشمی (۲۲٫۳درصد) و واریس (۱۱٫۱درصد) بوده است.
فصل چای هم که تمام شود، کار برای زنان تمام نمیشود. باید به باغ برسند که علفهای هرز نابودش نکند. باران و آفتاب باید بهموقع باشند که محصول خوب شود. تمام اینها که باشد، پول به موقع به دستشان نمیرسد و هنوز معوقات چند سال قبل را طلبکارند. شهلا، شیر گاوها را دوشیده، سطل را میگذارد کنار طویله و راه میافتد سمت باغ چای و زیر لب میگوید «کاش صاحب باغ دلش بسوزه و بیمه شیم. آدم از روز بعدش خبر نداره»
نظر کاربران
مقاله خیلی عالی و تلنگری به مسولین