جنایت در کوچه پس کوچه های تهران...
دست نوشته های یک خبرنگار جنایی از محلات مختلف تهران که قتل و جنایت بر آنها در یک سال اخیر سایه افکنده است؛ از پنت هاوس نشین ها تا جگرکی های پاسگاه...
قاتل فراری پیرزن در محله قلعه مرغی
ساعت نه صبح هشت اردیبهشت ماه سال جاری بود که خبر قتل زن میانسالی در محله قلعه مرغی از سوی ماموران کلانتری ابوذر به بازپرس کشیک قتل اعلام شد. به محله می رویم. از افراد محل که تحقیق می کنم می فهمم فامیل های این پیرزن همگی در همین اطراف زندگی می کنند. جزو مناطق افغان نشین نیست. با هر فردی از بچه تا بزرگ صحبت می کنم اصل ماجرا را می داند. زیاد از خانواده پیرزن نمی دانند و فقط یادشان است که یکی از افراد آشنا پس از حمله با چاقویی به پیرزن از محل فراری می شود.
گلوی پیرزن بریده شده بود. یک خانه سه طبقه است که خانواده در طبقه دومش زندگی می کنند. زنگ خانه ها را می زنم. تنها یکی از همسایه ها جوابم را می دهد و می گوید شناخت زیادی نداشته است. این منطقه جزو مناطقی است که از چند سال پیش جرم خیز بوده است. با این حال عقایدشان کمی نسبت به گذشته تعدیل شده است.
سی ام دی ماه سال گذشته بود که ماموران کلانتری ۱۰۲ تهرانپارس در جریان یک نزاع مرگبار در ساختمانی در بلوار صبا قرار گرفتند. پس از حضور در محل مشخص شد دو مرد زخمی در ساختمان افتاده اند و هر دو نفر به بیمارستان منتقل شدند خیلی زود مشخص شد یکی از دو مرد زخمی فوت کرده است. فردی که از نزاع جان سالم به در برده بود به هوش آمد و پرده از حقیقت ماجرا برداشت. آنها برای خرید سکه های عتیقه به آن ساختمان نیمه کاره رفته بودند که متوجه شدند عتیقه فروش ها به نیت سرقت، آنها را به ساختمان کشانده اند و سریعا قصد فرار کردند و پس از آن در نزاع با افغان های عتیقه فروش مضروب شدند و روی زمین افتادند.
عتیقه فروش های دروغگو نیز پس از بستن دست و پای هر دو نفر از محل متواری شدند اما این همه ماجرا نبود. در تحقیقات پلیسی مشخص شد این سارقان سریالی یک نفر دیگر را هم در جریان سرقت های شان پیش از این کشته بودند. سرقت های شان از تعداد انگشت های دست خارج می شد. از این محل زیاد سر در نمی آورید. نبش خیابان است و همسایه ها کاری به کار هم ندارند.
زمانی که به داخل ساختمان رفته بودم صاحبخانه سر رسید و مرا از آنجا بیرون کرد. عتیقه فروش های دروغگو به عمد اینگونه مکان های خلوت و نیمه ساخته را انتخاب می کردند تا اینکه بالاخره در سومین جنایت ناموفق خود در نهم اسفند ماه پارسال دستگیر شدند.
خودکشی پیرمردی در تهرانسر
اواسط فروردین ماه سال جاری بود که تلفن کشیک پایتخت زنگ خورد و یک مورد کشف جسد توسط ماموران نیروی انتظامی ۱۵۰ تهرانسر به قاضی کشیک اعلام شد. هنوز هوا تاریک نشده بود. از افراد حاضر در محل کسی نتوانست جسد را شناسایی کند تا اینکه بالاخره مردی از راه رسید و پیرمرد را که چشمانش با رکابی زیرپوشی بسته شده بود شناخت. این مرد ادعا می کرد داماد پیرمرد است که به این روز و حال افتاده است.
سریعا پس از حضور تیم جنایی در محل مشخص شد علت مرگ پرتاب شدن از بالای ساختمان بوده است. در کلانتری از داماد این خانواده پرسش شد و مشخص شد پیرمرد سرطان مغز استخوان داشته و چند بار قبل از این نیز سعی کرده بود خودش را بکشد و حتی دست به اعتصاب غذا نیز زده بود. تحقیقات در همان مراحل اولیه با ثابت شدن خودکشی پیرمرد تمام شد و پرونده مرگ مرموز مرد ۶۵ ساله بسته شد. پس از حضور در محل دریافتم که افراد محل همگی از خودکشی پیرمرد باخبر هستند. البته هیچ کس نمی دانست پیرمرد سرطان داشته است و حتی یکی فکر می کرد از پنجره افتاده است. افراد این محل از نوع آدم های بلاتکلیف در میانه سنت و مدرنیته بودند.
خیلی ها اسم محله معروف پاسگاه را شنیده اند و می دانند جگرکی های اتوبان کجا هستند. اوایل آذر ماه سال گذشته بود که مردی از همین محل به کلانتری رف۵ت و مفقودی پسر خود را به آنها اعلام کرد. او می گفت یک شب پسرش از خانه خارج شده و دیگر بازنگشته است.
پرونده در دست بازپرس کشیک قرار گرفت و به دستور ایشان ماموران اداره یازده ماموریت یافتند که مفقودی این پسر را در دستور کار خود قرار دهند که به زودی با بررسی موشکافانه تماس های پسر مفقود مشخص شد او توسط یکی از دوستانش به قتل رسیده است. عجیب ترین قتل آن منطقه بود. یکی از افراد صنف جگرکی ها دوست خودش را به مغازه دعوت کرده و با نقشه ای او را به قتل رسانده بود. قبل از اینکه به این قتل دست بزند یک چاه هم در مغازه کنده بود تا جسد را در چاه حبس کند.
هنوز هم در این گردنه ورودی به تهران که یک پل روگذر روی آن به اسلام شهر می رود مردانی مانند هانی کرده و مجید بازلی ها سر می کنند و از همین محله است که اسم در کرده اند. جزو جرم خیزهاست و از طرفی هم عجیب ترین پرونده های قتل در این منطقه رخ داده است. مورد آخر آن یکی بود در اوایل بهمن ماه سال گذشته که مردی با نقاب در خانه یک زوج جوان کمین کرده بود و پس از کشتن همسر زوج جوان از محل حادثه گریخته بود و هنوز هم که هنوز است معمای این قتل حل نشده است.
این یکی جزو سخت ترین ماموریت های کاری بود. پس از ساعت ها گشتن بالاخره توانستم برج A۳ بام تهران را پیدا کنم. آدرس را اشتباهی رفته بودم و باید از گردنه قبلی می پیچیدم. ساعت ۹ صبح بود که تلفن کشیک پایتخت زنگ خورد و قتل مردی میانسال به ایشان اعلام شد. تیمی از کارآگاهان جنایی در محل حضور یافتند و با اظهارات ضد و نقیض زن مقتول روبرو شدند. زن مقتول در اداره دهم آگاهی تحت نظر قرار گرفت تا اینکه معلوم شد در قتل هیچ نقشی نداشته است و پسر دایی خود مقتول دست به این قتل زده بود.
قاتل که اوایل این هفته دستگیر شد و در زمان فراری شدن مانند یک ژانگولر از در و دیوار بالا رفته بود. در این منطقه، بعید هم نیست؛ اگر غیر از این رفتار می کرد حتما دستگیر می شد. اولین بار بود که کسی می شنید در این محله قتلی رخ داده است. قتل در پنت هاوس یک برج ۱۳ طبقه رخ داده بود و پیرمرد ثروتمند اسیر طمع پسردایی میانسال خود شده بود. افراد این محله عجیب، خوب رفتار می کردند تا جایی که من خودم مشکوک شده بودم. تمام اطلاعاتی که از واقعه می خواستم را در همانجا به دست آوردم. محله ای خلوت و پر از سکوت.
قتل کودکی شش ساله در خیرآباد ورامین
خیرآباد ورامین؛ ساکنانش اعتقاد داشتند هیچ کس این محله را نمی شناخت تا اینکه بالاخره یک پسر نوجوان با قتلی دهشتناک توانست نام این شهرستان را سر زبان تهرانی ها و حتی تمام ایران بیندازد. قتل به دست یک نوجوان انجام شده بود. از تحقیقاتی که در محل انجام دادم فهمیدم نوجوانانش در یک سیر تکاملی به سمت جرم و جنایت هدایت می شوند و اگر لحظه ای پدر و مادرشان از آنها غافل شوند امکان بازگشت شان به راه درست سخت می شود.
یاد ۲۰ سال قبل محله خودمان افتادم. خاوران ۲۰ سال پیش، محله ای که دیگر ویران شده است اما در همین ویرانه ها هم می توانید آثاری از جرم خیزی را ببینید. ماجرای قتل را که خودتان می دانید و اخبار لحظه به لحظه پیشروی این پرونده را هم حتما از شبکه های اجتماعی دنبال کرده اید. اتهام قاتل ستایش محرز شده است و حالا در انتظار است که حکم این عمل او را در دادگاه تعیین کنند.
این یکی خیلی نزدیک است. اواخر اردیبهشت ماه نزاع بین یک خواهر و برادر میانسال منجر به قتل خواهر ۶۵ ساله شد. ماجرا هنوز هم برای من قابل هضم نیست و از طرفی هم مرد میانسال متهم به قتل، واقعیت را آنطور که شاید و باید توضیح نداده است. او در اظهارات خود در برابر بازپرس کشیک گفت که من از مطب به خانه آمده بودم. ساعت دو بامداد بود. یک دفعه خواهرم را دیدم که در میانه راهرو ایستاده است و بعدت با تکه آجری به من حمله کرد.
من نیز عصبانی شدم و او را از زمین بلند کردم و روی پله ها پرتاب کردم. پس از آن نیز به واحد خود رفتم و خوابیدم. خانه سه طبقه بود. پیرمرد فردا ظهر خبر مرگ خواهرش را می فهمد و شب وقتی که دیگر هیچ امیدی برای نجات خواهر مجردش نمانده است با پلیس تماس می گیرد. از همسایه ها که سوال می کنم هیچ جوابی نمی دهند. خانه در سرو شرقی میدان کاج سعادت آباد قرار گرفته بود. کلا همسایه ها در این محل حتی اگر کاسب هم باشند از همدیگر خبر ندارند و کاری به کار هم ندارند. فقط می دانند در کدام خانه فردی زندگی می کند و کدام خانه خالی است.
ارسال نظر