کوروش، نمونه برجسته تجاوز تاریخ به اسطوره
یکی از مهم ترین شاخص های تحلیل و جست و جو در مفهوم «هویت ایرانی» کاویدن تاریخ باستان است. این که در طول تاریخ چه بوده ایم و چگونه به «خود»مان فکر کرده ایم؟
تلاشی که اگرچه امروز در وجه جغرافیایی اش شکست خورده می نماید اما با دستاوردها و پدیده های فرهنگی اش، به کار خود ادامه می دهد. در این گفت و گو سراغ «عباس مخبر» مترجم و اسطوره شناس را گرفته ام و با او درباره اهمیت ایران باستان و نقش اسطوره ها در ساخت هویت ملی به صحبت نشسته ام. ضمن اینکه ترجمه کتاب «شناخت کوروش، جهان گشای ایرانی» به قلم او نیز بهانه ای شد تا درباره شخصیت کوروش و سهم او در هویت ایرانی و ایده «ایران شهر» به گپ و گفت بنشینیم.
مایلم بحثمان را با مفهوم «دولت» شروع کنیم، دولت به مثابه یکی از مهم ترین میراث باستانی ایران، تا جایی که «هگل» ایرانیان را نخستین قوم تاریخی و نخستین دولت شاهنشاهی معرفی کرده است. دولت در ایران چگونه تشکیل شد؟
در ایران باستان و قبل از ورود آریایی ها، اقوامی در اینجا زندگی می کردند. یعنی اگر بخواهیم تشکیل اولین دولت را در این سامان به مادها نسبت دهیم، باید به یاد داشته باشیم که قبل از آن ها شاهنشاهی عیلام بوده است، و پیش از آن نیز دو شاهنشاهی بزرگ: آشور و بابل. منظورم این است که دولت در ایران در خلا تشکیل نمی شود. تمدن آشور دست کم از هزار سال قبل تر وجود داشته و همینطور تمدن بابل و عیلام. تمدن های دیگری هم اینجا وجود داشته اند، مثل تمدن «سیلک» و «هلیل رود» و... اما اولین دولت ها را همین اقوام مهاجر هند و اروپایی بنا می کنند و اولی شان هم قوم «ماد» است و پس از آن هم هخامنشی.
با هخامنشی است که دولت سر و شکل درست و کاملی پیدا می کند و به یک امپراتوری گسترده تبدیل می شود، امپراتوری ای که بخش های وسیعی از آسیا، بخشی از اروپا، سراسر بین النهرین و بخشی از افریقا را دربر می گیرد. درواقع هخامنشان و بنیان گذار آن کوروش، به عنوان اولین شاهنشاهی ایران شناخته می شوند چون سراسر ایران امروز و کشورهای اطراف برای اولین بار در حکومت هخامنشی است که تحت عنوان «کشور یکپارچه» می شوند. اما خود هخامنشیان نیز وقتی دولت تشکیل می دهند، از میراث عیلامی، آشوری و بابلی بسیار استفاده می کند. وقتی به کتیبه های هخامنشی نگاه می کنید، سبک نوشتار آشوری یا بابلی در آن ها کاملا برجسته است، یا در زمینه دولت داری که چیزهای زیادی را از عیلامی ها می گیرند.
اما اتفاقی که می افتد «دولت» در اینجا با یک نگاه متمرکز و یکپارچه تشکیل می شود و از اساس با چیزی که در یونان و تحت عنوان «دولت شهر» داریم، فرق می کند. چرا؟
بله، اینجا کاملا وضعیت متفاوت است... نمی دانم، شاید در یونان به خاطر شکل جزیره ای و جدا جدا بودن آن، به جای دولت یک سری دولت شهر ایجاد می شود، اما اینجا نیز همزمان با همان دولت شهرهای یونانی و حتی پیش تر از آن ها، در بین النهرین «دولت شهر» وجود داشته ولی بعدها متمرکز می شوند.
این دولت شهرها خدایان متفاوتی هم داشته اند که با پیروزی یک دولت شهر بر دیگر دولت شهرها، خدای آن نیز خدای دیگران می شده، یعنی ضمن این که هر کس خدای خودش را داشته، سر و کله یک خدای خدایان هم در این میان پیدا می شده که خودش برآمده از آن شکل حکومت بوده است. یعنی این اتفاق اول در زمین و حوزه جغرافیا می افتاد و بعد به آسمان و حوزه دین برده می شد. اما این شکل از حکومت شاید به حَسَب جغرافیا یا هر چیز دیگری در این منطقه جا می افتد...
خود «دین» و گرایش «تک خدایی» در مقابل مثلا چندخدایی یونان و ایده دولت شهر نمی تواند عامل این شکل از حکومت داری بوده باشد؟ می خواهم رابطه دین و دولت را پیش بکشم...
بله! گفتن این ها واقعا این قدر آسان نیست... یا دست کم من جایی ندیده ام. اما این سوالی هم که می پرسید، سوالم خیلی مهمی است چون یکتاپرستی برای اولین بار با انقلاب دینی زرتشت، از خود همین ایران شروع می شود؛ که بعد به «یهودیت» می ورد و از آن سو هم به ادیان ابراهیمی. بنابراین، خود این مسئله هم می تواند تاثیر داشته باشد اما این را که چقدر جغرافیای یونان با جغرافیای اینجا قابل مقایسه است، نمی دانم. برای اینکه «چندخدایی» را در اینجا هم داشته ایم که با انقلاب یکتاپرستی مواجه شده و این اتفاق مثلا در یونان نیفتاده است.
چون در یونان اساطیر برخورد می کنند. با فلسفه یعنی نقد اسطوره (Mythos) با کلام و منطق (Logos) آغاز می شود و برای همین هم هست که اسطوره هایشان در یک نقطه فریز می شوند. اما در عوض در شرق و در منطقه ما اسطوره ها می روند در قالب دین و از طریق دین تحول پیدا می کنند، برای همین هم ما از جنس آن اسطوره های خیلی شفاف که در یک مقطع تاریخی فریز شده اند، نداریم. اینجا اسطوره ها وارد دین می شوند و روحانیون دینی این ها را تفسیر می کنند.
می خواهم بگویم اینجا هم چندخدایی را داشه ایم به علاوه یک انقلاب یکتاپرستی، اما اینکه آن انقلاب خودش چقدر تحت تاثیر جغرافیا بوده یا بالعکس، یا چه عوامل دیگری در این میان دخیل اند، زیاد روشن نیست واقعا...
برسیم به طرح مسئله «هویت ایرانی» و ایده «ایران شهری» با همه مختصات فرهنگی و جفرافیایی اش که اولین بار در دوره ساسانی پاگرفت و بعدها هم در عصر پهلوی با عنوان «هویت ملی ایرانی» زنده شد. کوششی برای توضیح چیستی ایران و ایرانی بودن... فکر می کنید نسبت هویت ملی امروز ما چه نسبتی با هویت ایرانی آن دوره از تاریخ دارد؟
درباره هویت ایرانی نظریه ای هست که من هم کمابیش فکر می کنم درست است و خیلی ها هم آن را مطرح کرده اند، از جمله گراهام فولر در کتاب «قبله عالم، ژئوپلیتیک ایران» که من به فارسی ترجمه کرده ام. او می گوید که ایرانی ها دچار نوعی دوپارگی و اسیکزوفرنی فرهنگی هستند. از یک طرف برخی امپراتوری بزرگ و حاکم بر مقدرات بخش وسیعی از جهان را پشت سر دارند، و از یک سو نیز شکست و تحقیر به دست اقوام گوناگون آسیای میانه، ترک ها، عرب ها، مغول ها و این اواخر هم غربی ها، که هرچه به این طرف نزدیک می شویم، شکست ها هم گسترده تر می شوند. بنابراین ما دو نوع میراث داریم.
از طرفی، این که هر جا که سم ها اسب هخامنشی رفته، مال ما بوده و هست! و این که ما دو بار آغاز جهان بوده ایم به واسطه دو امپراتوری هخامنشی (۲۰۰ سال) و ساسانی (۱۰۰ سال) با قدمت های بی سابقه. و از سوی دیگر نیز، اینکه در چند قرن پشت سر هم، به حَسَب اینکه ایران در چهارراه حوادث جهان بوده، مدام با شکست های بسیار شدیدی مواجه بوده و تحقیر شده است. بنابراین انگار شکلی از یک دوگانگی فرهنگی جزء جدانشدنی هویت ماست.
می خواهم بگویم طبیعی است که تاریخ یک ملت، سازنده هویت آن ملت است، اما تاریخ ما نوع دوقطبیتی را در ذات خود دارد. ما مثل «چین» یا «ژاپن» در حاشیه دنیای خودمان نبودیم که کمتر در معرض دست اندازی و تجاوز قرار گیریم و از طرفی هم کسی بودیم که از اوج عزت به حضیض ذلت افتادیم و همیشه هم یادمان هست که روزی در اوج عزت بودیم و این اواخر چه بلاهایی به سرمان آمده و به چه خفت هایی دچار شده ایم. من فکر می کنم این دو وجه همیشه در هویت ما هست...
یکی از منابع هویت ملی بی تردید «اسطوره» است. می خواهم روی تفاوت های اسطوره هامان با دیگر ملل بحث کنیم و تاثیری که بر روان شناسی ملی و ساخت هویت فرهنگی ما گذاشته اند. مثلا چرا ما مثل یونانی ها اسطوره «انسان در مقابل خدا» نداریم یا وقتی نگاه می کنیم، اغلب اسطوره هامان مذکرند...
درواقع این طور هست و نیست. در دوره ای از تاریخ باستان، موسوم به دوره کشاورزی که از ۱۰ هزار سال پیش آغاز می شود و تا ۵ هزار سال پیش ادامه پیدا می کند، در قسمت های شناخته شده جهان اتفاقا الهه ها هستند که حاکم اند؛ در سراسر بین النهرین و مصر- که اساسا از آنجا این اتفاق شروع می شود- و یونان و حتی در ایران که رد و نشانش در آناهیتا هست که خود گاهی هم شان اهورامزدا قلمداد می شود، اما دو اتفاق می افتد که صحنه را به کلی تغییر می دهد؛ یکی آمدن اقوام هندواروپایی ها به ایران که خدایانی مذکر داشتند (که برخی حتی زئوس را به همین فرهنگ هندواروپایی نسبت می دهند) و آن ها را با خود به همراه یک فرهنگ مذکر به ایران آوردند.
مثلا در اسطوره های بین النهرین می توان این را به وضوح دید، آنجا که «مردوک» مادربزرگ خدایان، «تیَمَت» را می کُشد، ما برای اولین بار به صورت جدی نبرد بین خدایان مذکر و مونث را می بینیم. اما اتفاق دیگر، حمله اقوام سامی است به کل فرهنگ و تمن بین النهرین که آن ها هم شبان اند و خدایان مذکر دارند. در نتیجه هم در بین النهرین و هم در فلسطین امروز، کنعانیان که خدایان مونث داشتند، سرکوب می شوند.
اصلا در متون قدیم، حتی در کتاب مقدس عهد قدیم، می بینید که چه برخورد خشن و وحشتناکی با خدایان مونث می شود. تا این حد که مجسمه ها را آتش می زنند، می سوزانند و نابود می کنند. در ایران اما برخورد دین زرتشتی کمی ملایم تر است و آناهیتا همچنان در ردیف یکی از خدایان مهم باقی می ماند. یا در بخش هایی از یونان، خدایان مونث در مقام نقش درجه دو همچنان موقعیت خود را حفظ می کنند...
حدود ۵۰۰ سال قبل از میلاد و در دوره محوری، تعدادی ادیان یکتاپرستی در اقصی نقاط جهان پدیدار می شوند. بودیسم در هند، کنفوسیوسیسم در چین، زرتشتی گری در ایران و یهودیت در این منطقه. همه این دین ها کمابیش، به محض ظهور با اسطوره های قبلی خود برخورد می کنند، یعنی همان اسطوره هایی که بر بنیاد الهه ها شکل گرفته اند.
البته بعدا نظامات دیگری هم شکل می گیرد که مشخصا در ایران نوعی آشتی صورت می گیرد و خدایان قبلی به موقعیت های برابر یا درجه دو می رسند؛ مثل میترا که گاهی هم شان اهورامزداست و گاهی هم زیردست او، اما بالاخره به عنوان یکی از خدایان کهن ایرانی، بخشی از اوستا را با عنوان مهریشت به خود اختصاص می دهد. یا آناهیتا که بخشی را در آبان یشت به خودش اختصاص می دهد. یک چنین وضعیتی برقرار می شود... اما شاید شدیدترین برخورد را یهودیت می کند و بهترین برخورد را هم بودیسم.
ما و یونانی ها برخوردهای نسبتا میانه روانه ای داریم در این میان. یونانی ها شاید قدری بهتر. اما به تدریج هرچه زمان می گذرد، در مواقعی که جامعه با بحران رو به رو بوده، باز هم به ناگهان سروکله همین خدایان مونث پیدا می شده است. مثلا در عرفان یهودی «کابالای»، عروس خدا را داریم که دوباره از ریشه های بین النهرینی اش سر برمی آورد، یا مثلا در یونان که «هَرا»، «اَفرودیت» و... جالب است که این جریان ها به نوعی به آن سوال شما هم مرتبط است، چون انگار در شرایط بحران، نوعی نگرش عرفانی به جهان هم در همه این ادیان پدیدار می شود...
وقتی دقیق می شویم، یکی از خصوصیت های مکرر و برجسته فضای اسطوره ای ما دوالیته «خیر و شر» است. آن هم در فرهنگی که از اساس خیر را از شر جدا کرده است. جریان این ثنویت گرایی چیست و از کجا می آید؟
این مسئله مهمی است. چنان که بحث در مورد آفرینش جهان در اساطیر زرتشتی بر سر این که اشاره به یکتاپرستی دارد یا ثنویت، هم چنان هم ادامه دارد. چون گاهی این تصور پیش می آید که بنیاد جهان بر نوعی ثنویت بنا شده، اما در انتخاب باز هم به یک نوع یکتاپرستی خواهیم رسید.
ما چند نوآوری خیلی مهم در آیین زرتشتی داریم که به کل این منطقه و پس از آن از طریق یهودیت، به ادیان ابراهیمی صادر می شود. اول این که، در آیین زرتشت نبردی وجود دارد بین اهورامزدا و اهریمن، بین خیر و شر، که نهایتا به پیروزی خیر و اهورامزدا منجر می شود، مشروط بر اینکه- بحث ما دقیقا همین جاست، چیزی که شاید برای اولین بار در یکی از ادیان و اسطوره های جهانی مطرح می شود- انسان نیز در این نبرد به نفع نیروهای خیر مشارکت کند.
درواقع برای اولین بار این پروژه تغییر جهان برعهده انسان گذاشته می شود، همان که حافظ می گوید: «آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه فال به نام من دیوانه زدند»... در ادیان شرقی (چین، ژاپن، هند و...) مفهوم «زمان» خطی نیست، بلکه دوری است، جهان چرخه بی پایانی است از آفریدن ها و ویران شدن ها، و انسان نقشی در تغییر جهان ندارد.
این انسان ایرانی است که برای اولین بار و در یک دین ایرانی وظیفه تغییر جهان را در کنار خدایان برعهده می گیرد! از نوآوری های دیگری که داریم «پایان جهان» و مفهوم معاد و رستاخیز است، که باز شما در ادیان قبلی آن منطقه و یهودیت و... چنین چیزی را به این شکل که مردم از گور برخیزند و حساب و کتاب پس بدهند، نمی بینید. یعنی ما یک «پایان» هم اضافه می کنیم به این ماجرا و حتی کم و کیف آن را هم تعریف می کنیم. اتفاقا این ها چیزهایی هستند که در فرهنگ و روحیات ایرانی هم زیاد دیده می شود و به نظرم مهم هستند...
اسطوره ایرانی تجدید نمی شود، همیشه قصه را تمام می کند، چرخه ای وجود ندارد تا بچرخد و در آن ادامه پیدا کند. برای همین هم انگار تراژدی نداریم اینجا...
برای اینکه یکی از ویژگی های اسطوره های ایرانی همین سیاه و سفید بودن آنهاست. ما معمولا اسطوره خاکستری نداریم، شاید هم برگرفته از همان نیروی خیر و شر باشد و شاید این نکته که ما اینجا افراسیاب و سیاوش تولید می کنیم، خوب و بد مطلق تولید می کنیم، اما در اسطوره های یونانی چنین چیزی نیست. در اسطوره های ایرانی، فقط در مورد اسفندیار- اگر اصلا اسطوره تلقی اش کنیم- یا مثلا رستم و سهراب، می شود چنین نظری داد، که آن ها هم بعید نیست- چنان چه بارها هم مطرح شده است- از اسطوره های یونانی برگرفته شده باشند، چون می دانید که، بعد از آمدن اسکندر و حکومت سلوکیان، در دوره اشکانیان، برخی از پادشاهان اشکانی به زبان یونانی نمایشنامه می نوشتند و این متون یونانی در دربارهای ایرانی اجرا می شده است.
بنابراین تاثیرپذیری زیادی وجود داشته است. مرحوم دکتر بهار نظرش این بود که ساختار رستم و سهراب با رستم و اسفندیار، یونانی است. در عوض نمونه ساختار اسطوره ای ما همان افراسیاب و سیاوش است، یعنی خوب و بد مطلق. بنابراین بعدی نیست آن حالت میانه را در طول زمان از اسطوره های غربی گرفته باشیم. ضمن اینکه یکی دیگر از نوآوری هایی که از آیین زرتشت سر برمی آورد و می رود و به طور کلی در فرهنگی غرب تاثیرات ماندگار می گذارد، ایده «هزاره گرایی» یا نجات دهنده است، یا همان سوشیانت که اتفاقا عیسی مسیح هم سخت تحت تاثیر خود اوست. چون همان طور که می دانید، سوشیانت هم از مادری باکره به دینا می آید با این وعده که می آید تا عده ای از ایرانیان را نجات دهد.
فکر می کنید اسطوره های ما به مثابه میراث فرهنگی تا چه میزان در هنر و ادبیات معاصرمان فهمیده شده اند؟ آیا خوانش های امروزین، منتقد یا دست کم مبتنی بر بازآفرینی از آنها سراغ دارید؟
وقتی درباره تاثیر اسطوره ها بر ادبیات و هنر حرف می زنیم، باید توجه داشته باشیم که تا یک سطح خاص کاملا جهانی اند. یعنی اگر نگاه روانشناختی به اسطوره ها را بپذیریم، یک سری ویژگی های اسطوره ای در بنیاد آنها هست که مربوط به تمام بشر است و منحصرا با ناخودآگاه جمعی یک قوم یا فرهنگ خاص ربط پیدا نمی کند. مثلا وقتی فروید اسطوره «اُدیپ» را تحلیل می کند، آن را به کل بشر تعمیم می دهد، به فرهنگ اروپایی یا یونانی منحصرش نمی کن. یا همین طور وقتی که جوزف کمپل راجع به اسطوره صحبت می کند.
چون اتفاقی که می افتد، در ذهن انسان است؛ انسانی که با وجه منفی خود یا سایه اش نبرد می کند، یا با ناخودآگاهش گفت و گو می کند تا نهایتا یک انسان نو از پشت این گفت و گو سر درآورد. یا حتی یونگ وقتی که اسطوره ها را مطالعه می کند، باز چنین است... پس اسطوره ها در یک سطح خاص تمام بشری اند و رد این گونه اسطوره ها را می شود در تمام آثار هنری، در همه جای جهان دنبال کرد...
اما اسطوره های بومی چطور؟ آیا توانسته ایم با این ها گفت و گو کنیم؟ برای اینکه انگار موضع ما نسبت به اسطوره هایمان بیشتر یک موضع رمانتیک آمیخته به شیفتگی و حسرت است تا هر چیز دیگر...
بله، شما به سطح دیگر اسطوره ها اشاره می کنید. با این توضیح که اسطوره های سراسر جهان برخی مشابهت های بنیادین دارند؛ به علاوه یک سری رنگ و بوی محلی، که هر فرهنگی این رنگ و بوی خاص را خودش به آن زنده است. بنابراین در سطح اول، تمام آثار هنری در تمام جهان به نوعی رابطه ای با اسطوره ها برقرار می کنند. اما در این سطح دوم که شما مطرح می کنید و این پرسش که آیا اسطوره های محلی ما جایگاهی در ادبیات و هنرمان هم داشته اند؟ به اعتقاد من بله! قطعا جایگاهی داشته اند، اما این که این جایگاه کم بوده یا زیاد، خود پرسش دیگری است. ولی روشن است به آن اندازه ای که غربی ها از اسطوره های یونان و روم استفاده کرده اند، ما استفاده نکرده ایم.
البته یکی از دلایلش هم همان طور که گفتم، ساختار اسطوره های آن هاست که در یک زمان و منطقه ای فریز می شوند و دستمایه های غنی تری برای کارکردن می دهد، حال این که اینجا با دین ترکیب می شود و در اسطوره های دینی ما بازتولید می شود. بنابراین هرچه با فرهنگ سنتی و فرهنگ دینی در آثار هنری فاصله بگیریم، خواسته، ناخواسته با این مضمون ها هم فاصله گرفته ایم. اما به این معنی هم نیست که هیچ بازتابی نداشته باشد، اما بازتاب و تاثیرش به اندازه خود ادبیات و هنرمان است، چرا که وضع ادبیات و هنرمان هم در سده های گذشته خراب تر از قبل بوده است.
مثلا اگر به حافظ نگاه کنید، بیش از هزار کلمه دارد که اشارات اسطوره ای به اساطیر زرتشتی یا اساطیر ماقبل زرتشتی دارد. ولی وقتی جلوتر می آییم، کم و کمتر می شود. ضمن اینکه اضافه کنم آثار هنری به سه شکل از اسطوره ها استفاده می کنند؛ یکی «بازگویی عین ماجرا» است، یکی «بازسازی»، و دیگری «بازخوانی» به مفهوم دخل و تصرف کردن و به صدا درآوردن صداهای به صدا درنیاورده شده. مخصوصا در این نوع سوم وضع ما زیاد خوب نیست، اما در بخش های اول و دوم، یعنی عین روایت و گرفتن اسطوره و منتقل کردنش با مقداری تغییر و تحول چرا. اما آثاری که مستقیما اسطوره را به چالش کشیده باشند، بسیار کم هستند.
فکر می کنید نسبتی بین ناسیونالیسم و باستان گرایی وجود دارد؟ آیا باستان گرایی، عرق ملی را در ما تشدید می کند؟
طبیعی است که این طور باشد. برای این که عمر اول مان در دوره باستان بوده است. ناسیونالیسم یکی از مهم ترین تکیه گاه هایش همین وضعیت خوبی است که در دوران باستان داشته است. اگر این را هم نداشته باشد که دیگر چیزی برای افتخار کردن ندارد. همان دوره باستان است به علاوه سعدی و حافظ و فردوسی و مولانا و چهار، پنج مورد دیگر. حرف اصلی ناسیونالیسم هم این است که زمانی مشعل المپیک در دست ما بود و اول بوده ایم و مقداری راه را هم رفته ایم. بنابراین سهمی در فرهنگ و تمدن جهانی داریم و این سهم اکنون کم شده و می خواهیم آن را پس بگیریم و از این قبیل حرف ها!
خُب، برسیم به کوروش و کتابی که شما اخیرا ترجمه کرده اید. و اتفاقا با استقبال خوبی هم رو به رو شده است. تردیدی نداریم که امروز «کوروش» محبوب ترین چهره ایران باستان در نزد مردم ماست. فکر می کنید علت این محبوبیت چیست؟ مگر کوروش با شاهان قبل از خود چه فرقی داشته؟ و اینکه چقدر از شخصیتی که از او در دست داریم، واقعیت است و چقدر افسانه و اسطوره؟
این کتاب ۷۰۰ صفحه ای می خواهد پاسخ همین چند سوال را بدهد! اما اگر بخواهم خیلی خلاصه بگویم، محبوب بودن کوروش است چون قبل از هر چیز آدم خوبی بوده است. یعنی وقتی شما او را با پادشاهان قبل و بعد مقایسه می کنید، کم و بیش گزارش هایی از سیر و سلوک و رفتار و منش او باقی مانده که او را موجه نشان می دهد. یک سری کتیبه و اسناد بی چون و چرا وجود دارد. در کتیبه پادشاهان آشور می خوانیم: «رفتم، گرفتم، بستم، کُشتم، خون ریختم، کردم شان لای جرز و کاری کردم که تا ابد از آن جا بانگ شادی برنخیزد».
از این طرف کتیبه های کوروش را می خوانید: «با صلح وارد شدم، خدایان شان را حرمت گذاشتم، به ایشان اجازه دادم به سرزمین شان بروند و خدایان شان را بپرستند». محبوب است، برای اینکه با دین و آیین مردم کاری ندارد و تا جایی که ممکن است با شیوه های بدون خونریزی، سرزمین ها را فتح می کند، تن به جنگ های بی خودی نمی دهد و رفتار به مراتب انسانی تری با ملل مغلوب دارد... اما در عین حال فراموش نکنیم که کوروش یک «پادشاه» است، و اداره کردن یک امپراتوری، مستلزم کارهایی است که شاید بسیار با استانداردهای یک انسان قرن بیست و یکمی که پس از اعلامیه حقوق بشر به دنیا آمده است، فاصله داشته باشد. اما وقتی که در چارچوب تاریخی خودش قرار می گیرد، آدمی است که یک سر و گردن از پادشاهان قبل و بعد از خود بزرگ تر است.
در ثانی، او بنیان گذار است؛ این خیلی مهم است. یعنی بالاخره یکی آمده و در آن ایران بزرگ که گربه امروزی ما هسته اصلی آن بوده، «حکومت» درست کرده است. بزرگترین امپراتوری شناخته شده زمان خود را، از شروع تا اعلام امپراتوری، ظرف مدت ۱۱ سال ساخته است. ۱۱ سال واقعا یعنی چقدر؟ شما فکرش را بکنید، در دنیای باستان که کارها با تانی و تاخیر بیشتری انجام می گرفته و خبری هم از وسایل ارتباطی و سرعتی عصر حاضر نبوده، برای یک جنگ فقط ۶ ماه را در مسیر رفت و برگشت بودند، ضمن اینکه جنگ ها باید در فصل های غیرکشاورزی انجام می گرفته تا آذوقه زندگی داشته باشند. خب، یعنی یک سری قابلیت ها و شایستگی هایی داشته، در کنار انسانیت و سلوک شخصی اش و از قضا بنیان گذار هم که بوده است. به نظرم همه این ها در کنار هم برای اینکه نام نیکی از یک نفر باقی بماند، کافی است.
اما در پاسخ به سوال دیگرتان، کوروش یکی از نمونه های برجسته تجاوز تاریخ به اسطوره است، مثل گیل گمش یا عیسی مسیح که شخصیت تاریخی هم هستند، منتها مورد تجاوز اسطوره قرار گرفته اند یا به اسطوره تجاوز کرده اند. یعنی برمبنای شخصیت هایی که در اسطوره ها و فرهنگ ها قومی هست، حول و حوش این شخصیت ها داستان هایی ساخته می شود و این ها را با شخصیت های اسطوره ای یگانه می کند و حتی گاهی تمام سرنوشتی را که یک شخصیت اسطوره ای، یک قهرمان یا پهلوان می تواند داشته باشد، به آنها نسبت می دهد. این در مورد کوروش هم اتفاق افتاده است، وقتی روایت های مربوط به تولد و قبل از تولد و تا بلوغ و مرگ او را دنبال کنید، می بینید که کاملا در یک قالب اسطوره ای ریخته شده است.
این به معنای نفی شخصیت تاریخی کوروش نیست. حتی گاهی خود این شخصیت ها هم به این هاله اسطوره ای و تصور دامن می زنند، مثلا این افتاق ها را در مورد «سارگون آکدی» هم داریم که سرنوشتی کاملا مشابه کوروش داشته است. ضمن اینکه کوروش یکی از نمونه های مطالعاتی برجسته برای «اسطوره قهرمان» است، که البته در این باره کارهایی هم کرده اند... ولی چون خیلی از زمان او دور هستیم، بسیار سخت است که واقعیت ها را جمع آوری و از یکدیگر تفکیک کنیم.
ممکن است مورخان تلاش هایی کرده باشند، از جمله همین کتابی که ترجمه کرده ام و مولف سعی کرده برخی شواهد را با هم مقایسه کند و روی بعضی چیزها به عنوان واقعیت تاریخی بایستد و از خلال این واقعیت ها و به هم دوختن آنها یک شخصیت تاریخی روشن بسازد. اما همیشه جای بحث و گفت و گو دارد که کدام یک از این روایت ها تاریخی هست و کدام نیست.
مثلا در مورد جنگ ها کار قدری آسان تر است، چون به هر حال آثار یا کتیبه هایی در بین النهرین و ایران هست که می شود به آنها استناد کرد. به علاوه یک سری گزارش های تاریخی از مورخان اولیه یونانی و نشانه هایی در ادبیات حماسی ما، مثل کی خسرو و فریدون که شخصیت های آنها بسیار شبیه کوروش است. به هر حال مجموع این ها را که الک کنید و روی هم بریزید و مقایسه و مطابقه کنید، قدری از شخصیت او روشن می شود...
یکی از پرسش های دیگر که همیشه حول شخصیت کوروش بوده است، ذوالقرنین بودن اوست. آیا این کتاب در این باره هم تحقیق کرده است؟
بله، این کتاب با پرسش هایی که مطرح می کند، در نهایت به این نتیجه می رسد که ذوالقرنین خود کوروش است. البته خب، یک عده هم این را به اسکندر نسبت می دهند و عده ای هم می گویند که اصلا پادشاهی بوده در یمن.
می دانیم که کوروش تنوع فرهنگ، اقلیم و جغرافیای حوزه شاهنشاهی خود را به رسمیت شناخته است. یعنی یک سرزمین یکپارچیه ساخته از انواع مختلف فرهنگ، دین، نژاد، اقوام و... فکر می کنید ایده ای که بعدها تحت عنوان «ایران شهر» در دوره ساسانی با همه ابعاد جغرافیایی و فرهنگی اش شکل می گیرد، چقدر مدیون این دستاورد کوروش است؟
واقعا این که به دقت بتوان این مسائل را دنبال کرد و گفت چقدر مدیون این دستاورد کوروش بوده، کار دشواری است. اما به هر حال کوروش تاثیرات غیرقابل انکاری در تاریخ ایران و جهان می گذارد. شاید بزرگترین تاثیر او، با توجه به رابطه خوب قوم یهود با او- چون آزادشان می کند- تاثیری است که با صدور زرتشتی گری به یهودیت و از آن طریق به فرهنگ غرب باقی می گذارد.
این تاثیری است که تا همین امروز می توانید ادعا کنید کوروش در یکی از بزرگترین رویدادهای فرهنگی غرب، یعنی مسیحیت، نقش و سهم دارد. مضاف بر اینکه برخی آیین های کشورداری از کوروش شروع می شود و با تفاوت هایی، ادامه پیدا می کند. این ها همه حکومتی را بنیاد می گذارد که ۲۰۰ سال به درازا می کشد، و ۲۰۰ سال برای تاثیرگذاشتن روی فرهنگ و تاریخ یک ملت، زمان اندکی نیست.
در نتیجه کاملا قابل تصور است که حکومت های بعدی ایرانی، یعنی از همان سلوکیان که به واسطه یونانی ها بر سر کار آمده اند تا اشکانیان و ساسانیان، تحت تاثیر این فرهنگ و نوع حکومت داری باشند که ۲۰۰ سال در ایران قدمت داشته است.
می خواهم بگویم ساسانیان از زیر بته که درنمی آیند، میراثی دارند و با همان میراث، حکومت خود را تشکیل می دهند و مفاهیم دینی و فرهنگی را ترویج می دهند. بنابراین طبیعی است که هخامنشی و کوروش به عنوان بنیان گذار سلسله هخامنشی، در تمام این تحولات سهم داشته باشد.
نظر کاربران
یکتاپرستی برای اولین بار با انقلاب دینی زرتشت، از خود همین ایران شروع می شود؛ که بعد به «یهودیت» می رود و از آن سو هم به ادیان ابراهیمی.!!!!!
آیا یهودیت جزو ادیان ابراهیمی نیست؟! آیا ابتدا ابراهیم و آیین توحید او نبوده و بعد موسی و عیسی و محمد؟!
این چه ترتیبی است که یهودیت یکتاپرستی را به آیین ابراهیمی میدهد؟! آیا نوح پیش از همه نبوده؟!!!
پاسخ ها
خودت فهمیدی چی گفتی!؟
راست میگه بابا، خودت فهمیدی چی گفتی؟؟
شماها حتما باید توهین کنین؟
با دو تا کامنت گذار اولم که کامنت گذاشتن برا یاین خانم.
شماها فهمیدین چی گفتین؟
مریم جان نوح پیامبر اولوالعزم نبوده اینجا پیامبرانی را نامبرده که دارای شریعت بودند عزیزم.
ما که از این نوشته ها چیزی سر در نیاوردیم!
عکس اولی مال کی هستش اصلا؟
زیبا بود
بعد یه عده میگن کوروش افسانه ست و وجود نداره.
خیلیا ترجیح میدن بی هویت باشن.
طرفدارن کوروش فقط ادعای وطن دوستی و وطن پرستی دارن،نمونش همین جریان داعش، در حال حاضر یدونه از این کوروش پرست ها نرفتن سوریه برای جنگ با داعش جلوگیری از نزدیکی اونها به مرز های کشور.
پاسخ ها
چی گفتی برای خودت ! داعش که تو ایران نیومده اونجا وطن ماست ! تو برو عجله داری
اگه با داعش تو سوریه و عراق نجنگیم باید تو مرزها و شهرای خودمون باهاشون بجنگیم، پس دفاع از سوریه و عراق دفاع از کشور خودمونه،شماها ترسو هستید بهونه میارید وطن پرست های قلابی(لطفا بچاپ)
یعنی میخوای من پاشم برم با داعش بجنگم؟
خودت چرا نمیری؟ نشستی اینجا کامنت میذاری؟
نه اینکه تو رفتی.
۱۶:۴۷ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۶
۱۳:۱۰ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۶
کی گفته تحلیل خودته راست گفت دوستمون به ما ربطی نداره دوست داری شما بفرما فقط رفتی داعش وحشیانه میکشت هر دفعه هم یه مدل امتحان میکنه مواظب خودت باش ثابت شده بهت از کسی نمیترسیم هر کسی بلده از خودش و وطنش دفاع کنه از جنگ و ترور همه غمگینیم داعش پول و نفت داره ایدئولوژی دگم داره یه کسی مثل خودش میخواد نابودش کنه چیزی از جنگ نمیدونی سربازی نرفتی نشستی هی تایپ میکنی توهین بلدی فقط!
۱۶:۴۷ بابا وطن پرست . شجاع . اصل
ما ادعایی نداریم این شمایین ادعای وطن پرستی دارید
بهتر نیست بذاریم کشور های دیگه خودشون مسائل خودشونو حل کنن
وقتی تاریخ تجدید میشدی مدرسه بعد هم بزرگ شدی حوصله خوندنشو نداری نظر نده اسم کوروش رو نیار متهم نکن کسی رو ببین خودت کی هستی
متن خوب و جالبی بود، تشکر و سپاس
کوروش افسانه ای به بلندای جعل تاریخ
پاسخ ها
نامردی از تهران (بی هویتی به کوتاهی فکر افراد نادان)
برترین هر اسمی با هر نظر شخصی رو نباید تایید کنه اسم مرد وتهران رو داره خراب میکه
!سند و دلیل لطفاً
اره جون عمش کوروش ذوالقرنین هست.
پاسخ ها
اره جون عمه تو
این چه طرز صحبت کردنه؟
مخالفتی داری مخالفت کن با عمه مردم چکار داری؟
کی میخواد برای ما جا بیفته که فحش ناموسی ندیم؟ به خانم ها به چشم ابزاری برای فحش نگاه نکنین؟
شعور از کامنت تو میباره.
متاسفم
نه پس اسکندر بود.
تو برو اول ادب بیاموز بعد راجع به بزرگان اظهار نظر کن
عزیزم شما الآن به علامه طباطبایی توهین کردید چون ایشون هم بر این عقیده بودن که کوروش همون ذوالقرنینه.
نظر ندادی دوستانت نمیگن اِ فلانی چرا نظر نداد
علامه طباطلایی قطعی نبوده بلکه احتمالی بوده
دوست عزیز ما برای کشورمون جونمون رو میدیم ولی برای کشورهای همسایه نه.....
خیلی متن و مصاحبه جالبی بود ممنون
پاسخ ها
حضور در عراق و سوریه برای اینه که تو مرز های خودمون باهاشون نجنگیم! اگه نزدیک مرزها بشن توپ ها و خمپاره هاشون به راحتی به شهرهای مرزی میرسه،پس دفاع از سوریه و عراق دفاع از وطن خودمونه، بخودی بهونه نیارید
آخه شما ها چی میدونین از جنگ؟؟ اگه همین سوریه تو جنگ ایران و عراق به ما کمک نمیکرد چه بلاها که به سرمون نمی اومد ی
اگه صدای یه تیر بیاد کوروش پرست ها یا تو سوراخ موش قایم میشن یا فیلینگ و میبندن خارج از کشور
پاسخ ها
کسی کسی رو نمی پرسته عزیز جان ماها همه خدای یگانه رو می پرستیم! و به کوروش هم احترام میذاریم و من خودم به همراه خیلیهای دیگه حاضریم جونمون رو برای کشورمون فدا کنیم.
جملت چقدر چیپ و دبستانیه
چون تو رو گذاشتن سرکار همه جوره همه با کلی نحصیلات باید برن اونور
پس چرا جهارشنبه سوری میمونی خونه در نمیای اعتراض میکنید این مراسم ها چیه اعصاب نمیذارن کوروش کیه
شما كه وطن برست هستي اينجا جه ميكني؟ جرا خودت بجاي كل كل با ما نميري به اونا بجنكي؟ خونواده تو جرا نميفرستي؟
کوروش کافر بوده و بت مردوک را تمجید و پرستش کرده است، کوروش ایرانی نیست و تا 100سال پیش چنین اسمی در فرهنگ هیچ ایرانی وجود نداشته، و در هیچ شعر و کتاب فارسی که مربوط به قبل از 100 سال پیش باشد اسم و یادی از این به اصطلاح پادشاه عالمگیر و کبیر وجود ندارد!!!!!
این کوروش بازی را برای فارس هایی که در طول تاریخ حکومتی نداشته اند ایجاد کردند تا به چند هدف استعماری برسند که اسلام ستیزی و قوم گرایی شوونیستی و در نتیجه تنفر قومی در جهان اسلام بخشی از آنهاست.
پاسخ ها
دوست عزیز در علم تاریخ یکسری مسائل هستن که جزو شکیات محسوب میشه مثلا اینکه فلان پادشاه در چند سالگی مرده یا چندتا زن داشته یا مثلا تعداد سربازانش در فلان نبرد چند تا بوده ولی یکسری چیزها هستن که جزو قطعیاته مثل وجود فلان سلسله تاریخی... اینکه شما میگید کسی به اسم کوروش وجود خارجی نداره یعنی دارید یکی از قطعیات علمی رو زیر سوال می برید و حرفتون همونقدر خنده داره که بگید زمین گرد نیست یا مثلا جاذبه وجود نداره!!!!
باشه ..
پس اون منشور کوروش مال کیه؟
کوروش خیلی خوب تحریف شد یهودیا به قدرت رسوندنش بعدم انتقامشون از بابلیان گرفت تازه دولتش هخامنش نبود خاخامنش بود به جملش دقت کنید تشدید عربی فارسی نیست یکم مطالعه کنید بد نیست حالا همه ی اینا به کنار ایران 7000 سال تاریخ داره چرا کسی از اون حرف نمیزنه گیر دادین به کوروش
پاسخ ها
تو که اینقدر با معلوماتی یه دونه از پادشاهای هفت هزار سال پیش ایرانو نام ببر.
بابا تو خودت ته تحریفی. کلا توهمیا. خوبه نگفتی کوروشو سازمان سیا شاه کرد.
با سلام
تاریخ را که نمی شود عوض کرد حالا هر کس هر چه می خواهد بگوید کوروش هخامنشی افتخار می آیرانیان بوده و هست و اولین منشور حقوق بشر نیز در زمان وی نوشته شده و تندیس آن نیز به خط میخی در موزه انگلستان موجود است حال هر کس هر چه می خواهد بگوید چیزی عوض نخواهد شددرود بر سلسله هخامنشی
مطالب جدید و خوبی بود. موفق باشید
آذربایجانلی:
احتمالا شما جزء پان ترک ها هستین و اصلا جای تعجب نداره که با کورش میونه ی خوبی نداشته باشین
سلام بحث زیبایی راه انداختین.غافل از اینکه بحث در مورد این چیزا دزدی و بدبختی و بیکاری و نکبت رو از تن جوونامون دور نمیکنه. کوروش خوب .داریوش خوب اما بیاید یه ذره فکر کنیم اونا اگه امروز بودن چیکار میکردن.اول دست دزدا رو قطع میکردن . بعد آدمایی رو تو اداراتشون مشغول به کار میکردن که شایسته نشستن بر اون مسند باشن . حالا شما هی در مورد چیزایی که یه عمر ازشون گفتیمو تاثیری نداشت به جون هم بیفتید و همدیگرو به فحش بکشید . ما را چه شده به کجا میرویم . کمی تفکر لازم است .کمی آگاهی .ما همه بازیچه ای بیش نیستیم.التماس تفکر
عشق من کورش خونموو میدم واسه کورش زنده باد کورش