نسبت دین و شادی در ایران معاصر
شادی گم شده ایرانیان
در قرون گذشته شادی جمعی در ایران برحسب میراث فرنگی ایرانی بیش تر محدود به خانواده ها و جمع های خویشاوندی بود. جشن های گوناگون در طول سال و برحسب تحولات و اقتضائات فصلی و شرایط جاری زندگی توسط جمع های خویشاوندی برگزار می شد.
در فصل پاییز که به خاطر فراوانی نعمت در زمان پس از برداشت محصول، توده مردم دستی گشاده تر داشتند، جشن های متعددی برگزار می کردند و اغلب مراسم عروسی در روستاهای کشور (که آن زمان بخش اعظم جمعیت کشور را دربر می گرفتند) در این فصل برگزار می شد و جوانان زندگی مشترکشان را تشکیل می دادند. استقبال از نوروز در روزهای پایانی اسفندماه و برگزاری جشن های نوروزی، فرصت فراگیر دیگری برای شادمانی ایرانیان بود. با این همه، کثرت فجایع طبیعی و اجتماعی در ایرانی و هم دستی استبداد با این سلسله فجایع، شادمانی مردم را از آنان می ستاند و انواع دردها و رنج ها را به آنان تحمیل می کرد.
پیش از این در مقاله ای مستقل، به واقعیت تراژیک زندگی اجتماعی در ایران اشاره کرده ام که «ایران سرزمین فاجعه- اعم از فاجعه اجتماعی و فاجعه طبیعی- بده است و جامعه شناسی فاجعه و جامعه شناسی بحران اگرنه به همه، دست کم، به بسیاری از پرسش های ما درباره تاریخ ایران می تواند پاسخ گوید و به ما چشم انداز جدیدی را در تبین روندهای اجتماعی و تاریخی عرض کند.
شکل بندی اجتماعی اقتصادی ویژه، هجوم و تاخت و تاز قبایل کوچ نشین به ایران، و رویدادهای طبیعی فاجعه آفرین و بیماری های مهلک مسری در کنار استبداد و خودکامگلی ناصالح و رها از هر نوع مهار درونی و بیرونی چرخه فاجعه سازی را در ایران پدید آورده اند و همین چرخه فاجعه ساز است که انقطاع تاریخی ایران را توضیح می دهد» (محدثی، 1390).
بنابراین، شادی های مردم در قرون گذشته چندان دیرپا و مستمر نبود؛ مگر در میان طبقات حاکم که هم از امنیت اجتماعی و سیاسی بیش تری برخوردار بودند و هم از امتیازات اقتصادی بهره می بردند. اما در ایران معاصر و به واسطه نقش رسانه های ارتباطی جدید، امکانات تازه ای برای انجام شادی های جمعی و حتی ملی فراهم آمده است: پیروزی های کاروان های ورزشی در رخدادهای ورزشی بین المللی و جهانی، جشن های پیروزی گروه های سیاسی پس از پیروزی های انتخابات، جشن های ملی نظیر جشن های مربوط به سنت نوروزی شرایط مساعدی را برای انواع شادی های جمعی حتی در دورافتاده ترین نقاط کشور فراهم کرده است. متاسفانه به جای فراهم کردن بستر مناسب برای شادی های جمعی و مدیریت صحیح آن، تمایل بیش تر معطوف به مهار و حتی حذف این نوع شادی ها بوده است.
مقابله با جشن های چهارشنبه سوری به ویژه در دهه نخست انقلاب نوعی مقاومت منفی را در مردم و به ویژه نوجوانان و جوانان برانگیخت و آن ها به پرتاب مواد آتش زا از پنجره های آپارتمان ها روی آوردند و با عمومی شدن این نوع واکشن ها، به جای آتش روشن کردن در باغ ها، پارک ها و بوستان ها، و حاشیه خیابان ها که در شهرهای بزرگ عملا ممنوع شده بود، کوچه ها و خیابان ها در شهرهای بزرگ حالتی وحشت زا و چهره ای جنگی به خود گرفتند و شادی صلح آمیز جشن های چهارشنبه سوری به شکل خشن و غیرمدنی و آزاردهنده درآمد.
در کنار این نوع مواجهه با جشن های مردمی عوامل دیگری هم ایفای نقش کردند تا شادی به «گم شده ای» در ایران معاصر بدل گشت. از آنجایی که واقعیت اجتماعی در جهان داستان نیز انعکاس می یابد، یکی از صاحب نظران حوزه ادبیات داستانی معاصر در باب «شادی و ادبیات خلاق پس از انقلاب بهمن 1357» به درستی می گوید: ««بی تردید بخش بزرگی از ادبیاتی که در ایران تولید می شود، تصویر بحران ها، تباهی ها و افسردگی ها هم هست. به عنوان نمونه در اینجا می توانیم به رمان هایی اشاره کنیم: در «عقرب روی پله های راه آهن اندیمشک یا از این قطار خون می چکه قربان»، نوشته حسین مرتضاییان آبکنار، جنگ ایران و عراق بهانه تصویر ویرانی و مرگ و افسردگی است.
در «میم، [خوابنامه مارهای ایرانی]» نوشته علیمراد فدایی نیا، در شهری گرم جز سوزش، تشنگی، نیش ماران، مرگ و سیاه پوشی هیچ چیز نیست. در «شب ممکن» نوشته محمدحسن شهسواری، شاهد تهرانی پر از تباهی هستیم؛ پر از چاپلوسی، تحقیر، غیاب نیکی، غیاب شادی، در «نگران نباش» نوشته مهسا محب علی، اعتیاد، توهم، نفرت، یاس، همه صحنه را پوشانده است. در «پنجاه درجه بالای صفر» نوشته علی چنگیزی، در خیابان ها و بیابان هایی داغ در نقطه ای دورافتاده در ایران، بی رحمی غریب و یاسی تقدیری همه فضا را تسخیر کرده است. در «من منچستر یونایتد را دوست دارم»،نوشته مهدی یزدانی خرم، تصویر بی وقفه خشونت شگفت انگیز چند دهه تاریخ ایران، یعنی فاصله سال های 1320 تا امروز، جز تمثیلی از یاس بی گریزگاه یک سرزمین نیست.
و «این فهرست را می توان ادامه داد» (شیدا، 1391). نگاه سریع وی از دوره ایران پساانقلابی فراتر می رود و «از منظر روان شناسی اجتماعی» به ادبیات ایران در دوره مدرن نظر می کند و آن را چنین وصف می کند: «ادبیات ایران از مشروطیت تا امروز آیینه شکست ها، حسرت ها و آرزوهای «انسان ایرانی» هم هست؛ جست و جوی راهی برای صید شادی که سخت به تاراج رفته است» (همان). اما فقدان شادی در ایران معاصر را می توان نه فقط به وساطت آثار ادبی، بلکه به نحو مستقیم تری در قالب محورهای زیر توضیح داد.
الف) برخی مطالعات تجربی در باب فقدان شادی در ایران معاصر
جای آن دارد که در اینجا یادآوری کنم که شادی فقط متاثر از متغیرهای فرهنگی مثل آموزه ها و اعتقادات دینی نیست. دین یکی از متغیرهای تاثیرگذار بر شادمانی مردم است. رفاه اقتصادی، سلامت، امنیت اجتماعی، ثبات سیاسی، فقدان یا وجود جامعه مدنی پایدار و کارآمد، مشارکت سیاسی و مدنی، فرصت های ارتقا و رشد اجتماعی، و سیاست گذاری های فرهنگی، اجتماعی، و سیاسی حکومت احتمالا برخی از مهم ترین متغیرهای تاثیرگذار بر میزان شادمان مردم اند.
در سال های پس از انقلاب، کشور دوره های مختلفی از بحران ها و مسائل ملی را پشت سر نهاد: بحران سال های آغازین بعد از انقلاب و انواع برخوردهای ناشی از آن و مهاجرت گسترده با پس زمینه سیاسی در دهه نخست پس از انقلاب، جنگ هشت ساله ایران و عراق، دوره های طولانی تحریم ها در چند دهه اخیر، فراگیری یاس پس از جنبش های تحول خواه اجتماعی و سیاسی و مهاجرت های بعد از آن، و غیره همگی در ربودن فرصت های شادمانی مردم نقش داشته اند.
برای این که درباره پایین بودن میزان شادی در ایران فقط به صورت ذهنی سخن نگفته باشم، لازم است به نتایج برخی تحقیقات اشاره کنم. البته، برخی تحقیقات داخلی نیز به این موضوع پرداخته اند اما ظاهرا تحقیقی که میزان شادی را در سطح ملی سنجیده باشد، وجود ندارد یا دست کم من بدان دسترسی نداشته ام. شهیندخت خوارزمی نیز بر آن است که «آنچه درباره کیفیت زندگی در ایران می دانیم بیشتر مبتنی است بر یافته های بررسی های جهانی که ایران را در کنار سایر کشورها ارزیابی و رتبه بندی کرده اند» (خوارزمی، 1393: 36).
لذا ناچارم به برخی تحقیقات جهانی استناد کنم. البته، داده های هر یک از این تحقیقات براساس روش ها و منابع خاصی و با تمرکز بر متغیرهای ویژه ای گرد آمده اند و نباید از بررسی انتقادی آن ها چشم پوشید. اما ما در اینجا اکنون در حال طرح اهمیت این موضوع هستیم و نقد و بررسی دقیق و بی طرفانه تحقیقات مربوطه، باید در زمانی که قرار است تحقیقات ملی درباره شادی در ایران صورت گیرد، انجام شود و ما هنوز راه زیادی تا نیل به چنین مقصدی داریم.
در اینجا من به ذکر نتایج چهار گزارش جهانی بسنده می کنم. نخستین گزارش، گزارش نشریه فوربس درباره میزان شادی در کشورهای جهان است. این گزارش درباره میزان شادی 142 کشور دنیا منتشر شده است و ایران در گزارش از نظر میزان شادمانی مردم، رتبه 101 را دریافت کرده است: «گزارش امسال نشریه فوربس از جهانی نسبت به سال های پیش، حائز اهمیت بیشتری است. موسسه تحقیقاتی لگاتوم که هر سال در ارائه و انتشار این فهرست دست اندرکار بوده، حالا بعد از پنج سال فعالیت مداوم روی این موضوع، گزارش جامعی را منتشر کرده که درواقع جمع بندی وضعیت پنج سال گذشته کشورهاست. این موسسه از سال 2009 میلادی اقدام به کار در این زمینه کرده و حالا بعد از پنج سال، به نظر می رسد که نتایج آن با وضعیت موجود همخوانی داشته باشد.
در این گزارش 142 کشور جهان در هشت زمینه اصلی اقتصاد، کارآفرینی و فرصت ها، دولت، آموزش، سلامت، اطمینان و امنیت، آزادی های فردی، و سرمایه اجتماعی و براساس 89 متغیر موردمطالعه قرار گرفته و با یکدیگر مقایسه شده اند. این موسسه برای جمع آوری اطلاعات خود در هر کشور، سالانه به طور متوسط با هزار و 588 نفر مصاحبه کرده و از 13 مرکز جهانی اطلاعاتی که سازمان سلامت جهانی، موسسه نظرسنجی گالوپ، بانک جهانی و... از جمله آن ها هستند، کمک گرفته است. همچنین این گزارش 96 درصد جمعیت جهان را تحت پوشش می گیرد.
در این گزارش ابتدا وضعیت کشورها در هر متغیر بررسی شده و سپس وضعیت آن ها با یک معیار واحد قابل سنجش، تعریف می شود. این معیارها سپس تبدیل به نمراتی می شوند که وضعیت هر کشور را در هر زمینه مشخص می کند. مجموع نهایی نمرات در هشت زمینه اصلی، مشخص کننده رتبه نهایی کشور در رده بندی شادترین کشورهاست» (غنی، 1392: 14). درواقع، ایران در دره پایین تر از میانگین قرار گرفته است: «کشورها در رده بندی نهایی این موسسه به چهار دسته «رده بالا»، «بالاتر از میانگین»، «پایین تر از میانگین»، و «رده پایین» تقسیم بندی می شود» (همان: 14).
مطابق این گزارش شادترین کشور، نروژ و شادترین مردمان دنیا، مردمان «شبه جزیره اسکاندیناوی و شمال اروپا» هستند؛ چون «هفت کشور از این منطقه، در میان 20 کشور شاد جهان حضور دارند» (همان: 14) و «رتبه 101 ایران را در دسته کشورهای «پایین تر از میانگین» و در رده کشورهایی چون مصر، بنگلادش، گواتمالا، آلبانی، جمهوری آذربایجان، السالوادور و... قرار می دهد» (همان: 14). مراجعه به متن اصلی گزارش موسسه لگاتوم نشان می دهد که این تحقیق براساس مقیاس سعادت یا خوشبختی (Prosperity Index) انجام گرفته است و متغیرهای اصلی آن عبارت بوده اند از: اقتصاد، کارآفرینی و فرصت، حکمرانی، تعلیم و تربیت، بهداشت، ایمنی و امنیت، آزادی شخصی، و سرمایه اجتماعی.
در این گزارش اشاره شده است که خوشبختی همیشه با شادی یکسان نیست اما این دو به هم نزدیک اند (Helman، 2013) و درواقع، می توان گفت که سنجش خوشبختی به طور غیرمستقیم سنجش شادی هم هست. مطابق گزارش موسسه لگاتوم، رتبه ایران در این مقیاس دز طی پنج سال اخیر (2009- 2013) (به ترتیب به صورت: 93، 92، 97، 102، 101،9 تنزل یافته است (Legatum Prosperity Index، 2013: 10).
گزارش دیگری درباره شادی در جهان براساس تحقیقی دیگر وضع کشورهای جهان را از نظر شادی کم و بیش مشابه گزارش فوق نشان داده است. در این گزارش رتبه ایران از نظر شادی پایین تر از گزارش فوق ارزیابی شده است: «براساس جدیدترین گزارش شادی جهانی که توسط شبکه راه حل های توسعه ثبات پذیر سازمان ملل با حمایت دبیرکل سازمان ملل منتشر می شود شادترین کشورهای جهان به ترتیب اعلام شدند...
این گزارش 156 کشور جهان را مورد بررسی قرار داد و کشورهایی را که سطح شادی آن ها در بالاترین سطح قرار داشت به این ترتیب اعلام کرده است: دانمارک، نروژ، سوئیس، هلند، سوئد، کانادا، فنلاند، اتریش، ایسلند و استرالیا. براساس این گزارش ارمنستان در رده 128، روسیه در رده 68، ترکیه در رده 77، آذربایجان در رده 116، آمریکا در رده 17، گرجستان در رده 134 و ایران در رده 115 قرار گرفت» (خبرگزاری مهر، 1392). این گزارش شادی را سنجه ای برای پیشرفت اجتماعی معرفی می کند (Helliwell & et al, eds. 3:2013).
چنان که می بینیم، مشابهتی بین یافته های این دو گزارش وجوددارد: در هر دو گزارش، برخی کشورهای اسکاندیناوی جزو شادترین کشورهای دنیا هستند و ایران و آذربایجان هم رده اند. مقایسه های جزئی وضعیت شادمانی در کشورها در این دو گزارش فراتر از مقاصد این مقاله است، اما می توان به آسانی با مراجعه به اصل گزارش ها این مقایسه را انجام داد. مراجعه به متن اصلی گزارش نشان می دهد که رتبه 115 ایران در میان 156 کشور مربوط به «رتبه بندی شادی از سال 2012- 2010» است (Ibid: 24).
گزارش سوم، به نظر می رسد وضع شادی در ایران را بدتر نشان می دهد. اگرچه، معیارهای بررسی متفاوت است و چندان امکان مقایسه بین این گزارش ها وجود ندارد، اما رتبه پایین ایران حاکی از این امر است: «چندی پیش، یکی از رسانه های انگلستان یک نظرخواهی را مطرح کرد که نتایج آن نشان می داد 81 درصد از مردم انگلیس به جای افزایش ثروت، از دولت توقع دارند که زندگی شادتری برایشان فراهم کند. به دنبال این اتفاق دانشگاه لیسستر پروژه ای با هدف رتبه بندی کشورها از نظر شادی مردمانشان تعریف کرد.
در این رده بندی دانمارک به عنوان شادترین کشور دنیا انتخاب شده و دلیل آن چنین ذکر شده است: ثبات سیاسی، عدم وجود خط فقر در جامعه، عدم وجود بیکاری، فرهنگ کاری راحت و بی تنش، خانواده های محکم و آمار طلاق بسیار پایین، سرویس های دولتی خدمات اجتماعی، بیمه همگانی، مدارس و دانشگاه های رایگان با کیفیت آموزشی مناسب، هویت اجتماعی مشخص برای جوانان، طبیعت بکر و معماری شهری زیبا، آلودگی محیط زیست ناچیز، میزان جرم و جنایت ناچیز، امکانات شهرنشینی با کیفیت بسیار بالا، امکان ورزش های نزدیک به طبیعت مانند کوهنوردی، اسکی و سوارکاری برای همه.
رتبه دوم برای کشور سوئیس است. کشور بعدی اتریش است. کشور چهارم ایسلند است و پنجمین کشور باهاما است. کشورهای بعدی به ترتیب فنلاند، سوئد، بوتان، برونئی و کانادا هستند. در رده بندی دانشگاه لیسستر ایران از بین 220 کشور، در جایگاه 202 قرار گرفت. موسسات و مراکز دیگری نیز رتبه بندی های مشابه دیگری ارائه داده اند که باز هم ایران در آن ها جای مطلوبی ندارد» (پایگاه اینترنتی فرارو، 1390). نتایج این گزارش نیز مشابهت هایی با دو گزارش قبلی دارد اما وضعیت ایران را به لحاظ وجود شادی اسف بارتر نشان می دهد.
گزارش چهارم نیز که اخیرا رسانه ای شده است و منعکس کننده تحقیقی است که موسسه گالوپ با روش پیمایش در مورد «تجربه و عواطف مثبت و منفی» در 138 کشور دینا و در سال 2013 با پرسش از هزار نفر تبعه 15 سال به بالای هر کشور و با ابزار مصاحبه های تلفنی یا مصاحبه های رودررو انجام داده است، در مورد نخست (یعنی تجربه عواطف مثبت) وضع مشابهی با گزارش های فوق را نشان می دهد: «اخیرترین رتبه بندی گالوپ در باب عواطف مثبت، ایران را در فهرست 138 کشور در رتبه 93 نشان داده است.» (gallup world, www.gallup.com, , 2014, Clifton).
اما وضع ایران از نظر تجربه عواطف منفی، یعنی روی دیگر سکه، بسی وخیم تر از آب درآمده است: «ایرانیان همچنین بالاترین عواطف منفی را در جهان بعد از عراق گزار کردند. گالوپ عواطف منفی 138 کشور را در سال 2013 با پرسیدن از مردم که آیا آنان مقدار زیادی خشم، فشار، غمگینی، درد جسمانی و نگرانی در ایام ماضی تجربه کرده اند یا نه، اندازه گیری کرده است. گالوپ پاسخ های مثبت به این پرسش را در نمرات «شاخص تجربه منفی» (Negative Experience Index) برای هر کشور جمع بندی کرده است. هرچه این نمره بالاتر باشد، عواطف منفی فراگیر در یک کشور بیش تر خواهدبود» (Ibid). جدول زیر به نقل از همین منبع، کشورهایی را که اعضایشان واجد بالاترین تجربه های منفی را منعکس کرده اند، معرفی می کند.
کشورهای واجد بالاترین نمره شاخص تجربه منفی، سال 2013 میلادی
ردیف |
کشور |
نمره |
۱ |
عراق |
۵۷ |
۲ |
ایران |
۵۳ |
۳ |
مصر |
۵۰ |
۴ |
یونان |
۵۰ |
۵ |
سوریه |
۴۸ |
۶ |
سیرالئون |
۴۷ |
۷ |
قبرس |
۴۵ |
۸ |
قبرس شمالی |
۴۴ |
۹ |
کامبوج |
۴۲ |
۱۰ |
لبنان |
۴۱ |
1- در همه این تحقیقات برخی از کشورها از بیش ترین میزان شادی (یا شاید بهتر است بگوییم سعادت و بهزیستی انفسی) برخوردارند.
2- در تمامی این تحقیقات اسامی مردم معدودی از کشورها جزو ناشادترین مردمان دنیا شناخته شده اند.
3- در تمامی این گزارش ها میزان شادی در ایران پایین دانسته شده است.
اگرچه لازم است نتایج و ابزارها و روش های تمامی این گونه تحقیقات مورد بررسی انتقادی قرار گیرد و اعتبار آن ها یک به یک بررسی شود، اما نمی توان تمامی این تحقیقات و نتایج را با بی اعتمادی نسبت به غربی ها و موسسات پژوهشی شان نادیده گرفت و یا به حساب سیاه نمایی و توطئه دشمنان حکومت و مردم ایران گذاشت.
تحلیل کلیفتون در باب این نتایج (که ناظر به مسائل کنونی اقتصاد و سیاست خارجی ایران است)، نیز خواندنی است: «ایرانی ها حق دارند احساس منفی داشته باشند، به خاطر بیکاری بالای مرتبط با رکود که توانایی شان را در تامین زندگی خانواده هایشان از بین برده است، همراه با تحریم های بین المللی مرتبط با برنامه هسته ای شان که به معیشتشان آُسیب زده است» (Ibid).
ب) ریشه های ناشادمانی مردم در ایران معاصر
چگونه می توان ناشادمانی مردم ایران یا به زبان دیگر، درجه پایین شادمانی مردم را در ایران تبیین کرد؟ به نظر می رسد در بادی امر می توان بر برخی علل و عوامل انگشت نهاد. این چنین بحثی البته نیازمند بررسی و مطالعه دقیق تری است. با این حال، به نظر می رسد برای شروع بحث، می توان برخی محورها را برجسته ساخت.
1- آسیب ها و عوارض انقلاب و جنگ
انقلاب اجتماعی تلاطم های خاص خود را دارد و عوارضی پدید می آورد. آسیب های جنگ نیز باز هم قلمرو وسیع تری را تحت تاثیر قرار می دهد. اگرچه جنگ به ما تحمیل شد و دفاع از کشور ضرورت داشت، اما جنگ آسیب های خاص خود را دارد. خوارزمی به درستی می گوید که «در ایران به دلیل انقلاب و آغاز جنگ تحمیلی، مسیر زندگی گروهی از مردم و آینده آنان تغییر کرد. اطمینان و امید به آینده ای بهتر، به تدریج، رنگ دیگری گرفت» (خوارزمی، 1393: 39).
2- نظارت سراسربینانه بر زندگی مردم
کنترل همه جانبه در محیط های اجتماعی مختلف به ویژه در دهه نخست بعد از انقلاب و مقابله با جشن های ملی و محلی و بازی های محلی و شادی ها و سرگرمی های محلی و عمومی و سیاست کنترل این گونه امور در جامعه، فرصت های شادی افراد را هرچه بیش تر محدود کرده است.
3- وضعیت رفاهی نامطلوب
ممکن است که بعد از مقایسه سطح رفاهی در زندگی ایرانیان در دو دوره قبل و بعد از انقلاب به این نتیجه برسیم که زندگی مردم از نظر میزان رفاه در بعد از انقلاب به مراتب وضع بهتری یافته است. اما نکته مهم این است که این ارتقای مورد ادعا در وضعیت رفاهی مردم، دارای ارزش برابر با انتظارات آن ها نیز بوده است یا نه؟ چنانچه افزایش سطح رفاه با میزان انتظارات مردم رشد نیافته باشد، احساس ناکامی و سطح محرومیت نسبی در مردم به مراتب افزایش خواهدیافت. لذا مقایسه امکانات مادی و رفاهی بدون لحاظ کردن سطح انتظارات مردم نوعی خطای روش شناختی در سنجش و ارزیابی میزان بهزیستی انفسی در قبل و بعد از انقلاب است. این موضوعی است که نیازمند بررسی های دقیق و مطالعات بی طرفانه است.
4- عدم امکان مشارکت سیاسی فراگیر
در حالی که در ایران، مطالبه مشارکت سیاسی، مطالبه ای بسیار جدی است و به مسئله بسیاری از نخبگان جامعه بدل شده است، و آن ها هر بار بخشی از مردم را برای نیل به چنین مشارکتی بر می انگیزانند و بسیج می کنند، نظام سیاسی راه هایی محدود برای مشارکت را به آنان نشان می دهد.
در نتیجه، ما در ایران معاصر با چرخه ای معیوب مواجهیم که منشا سرخوردگی نسل های متعدد شده است؛ چرخه ای که از مطالبه مشارکت سیاسی از سوی نخبگان آغاز می شود و به خواستی عمومی برای مشارکت تبدیل می شود و پس از مواجهه با درجات متفاوت انسداد سیاسی به شکل گیری اشکالی از ستیز سیاسی- خواه در سطح زبانی و خواه در سطح عملی- منجر می شود و سرانجام، در فقدان پاسخ به مطالبه مشارکت، سرخوردگی و یاس، به اَشکالی از مهاجرت (اعم از مهاجرت سرزمینی و مهاجرت از یک قلمروی فعالیت به قلمرو دیگر و یا وانهادن دل مشغولی های سیاسی و اجتماعی) می انجامد. روشن است که این وضعیت یکی از منابع ناکامی و ناشادی در ایران معاصر بوده است. بررسی وضع و حال نخبگان و جوانان پس از کودتای 28 مرداد و وضع و حال جوانان پس از ناکامی دولت اصلاحات، مواردی نمونه وار از این پدیده را نمایان و مستند خواهدساخت.
5- عمومی کردن عزاداری و وسعت بخشیدن به آن
وضعیت کنونی تراز شادمانی کشور در میان ملل مختلف جهان، ناشی از علل گوناگون است که چه بسا بررسی دقیق و همه جانبه آن ممکن نباشد. اما غیرمنصفانه است اگر که به زمینه های خرده فرهنگی سوگ در ایران اشاره نکنم. سیاست گذاری فرهنگی و اجتماعی به ویژه در چند دهه بعد از انقلاب در جهت عمومی سازی فرهنگ عزاداری ممد این زمینه خرده فرهنگی مساعد برای سوگ است.
6- فرهنگ دینی سرکوبگر شادمانی
اما موضوعی که در این مطالعه به طور ویژه مدنظر ما قرار دارد، نقش فرهنگ دینی موجود در کنترل درونی و بیرونی رفتارهای شادمانه است. جامعه پذیری دینی فرهنگ دینی ای که ضدشادمانی باشد به مهار درونی شادمانی و نفی آن می انجامد. بدین ترتیب، درونی سازی آموزه ها و هنجارهای فرهنگ دینی ضدشادمانی، به سرکوب درونی شادمانی منتهی می شود.
از سوی دیگر، نهادهای دینی و یا نهادهای سیاسی مبتنی بر فرهنگ دینی که حامل و مدافع همان آموزه ها و هنجارهای دینی اند، می توانند شرایط را برای کنترل بیرونی رفتار شادمانه فراهم سازند (بنگرید به محدثی گیلوایی و قربانی ساوجی، 1392). اگر این مدعیات قابل دفاع باشد و من می کوشم در قسمت های بعدی آن را مستند و مستدل سازم، آنگاه می توان از مهار مضاعف شادی در چنین جامعه ای سخن گفت.
نتیجه گیری
مجموعه داده های موجود حکایت از درجه پایین شادی در زندگی ایرانیان دارد. این مدعا البته فقط مستند به پژوهش های خارجی نیست بلکه مسئله ای است که مورد تایید بسیاری از نخبگان ایرانی- اعم از جامعه شناسان، روان شناسان، مقامات اداری و سیاسی، نخبگان و مقامات دینی، کارشناسان حوزه ارتباطات و روزنامه نگاران نیز هست (برای شرح تفصیلی نظرات این مجموعه از افراد بنگرید به قربانی، 1392: 22-6).
امیدوارم مجموعه این مباحث سبب ساز تامل و بازاندیشی، تجدیدنظر، و اصلاح فرهنگ دینی گردد. من هم همچون محقق محترم، خانم خوارزمی، به جد معتقدم که «زندگی خوب» در همین جهان، «حق انسان است».
* استادیار گروه جامعه شناسی واحد تهران مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی
نظر کاربران
واقعا برای ما ایرانیها شادی یعنی چی ؟ درکش نکردیم هنوز
مقاله جالبی بود فرهنگ ما با اینکه قدمت زیادی هم دارد ولی داره به فراموشی سپرده میشه.
بخاطر اینکه فرهنگمونو فراموش کردیم.اگه نه با کوچکترین چیز ها هم میشه شاد بود
من این مطلبو درک نمیکنم که میگن ایرانیا آدمهای غمگینی هستن،چون تمام آدمهای دوروبرم آدمهای شادیین، شایدم آدمهای شهر کوچیک من شادن ، توقعشون کمه، مادیات براشون مرحله ی دومه ، دلشون مثله دریای شهرمون بزرگه، آدمهای شهرای بزرگو نمیدونم
قران اشکارا میگه : براستی که انسان را در سختیها افریدیم .
یا : والعصر ان الانسان لفی خسر . قسم به عصر که انسان در خسران و ضرر و زیان است .
شاخص@ اینا همش تبلیغاته من چندتا کشور دیگه هم سفر داشتم باور کن هیچکدوم به اندازه ایران شاد نبود.