همه دلایلی که باید رای بدهیم
«بروید رای دهید نگویید چیست رای؛ که مایه زندگانی ست رای.» گرچه اپوزیسیون کراوات زن خارج نشین هم چنان معتقد است که «این ها همه اش بازی است!» ولی خواهرم، برادرم! شما تسلیم این صحنه آرایی های خطرناک نشوید.
معمولا انتخابات برای انتخاب کردن است. برای همین هم باید به کار «دل» بدهید، ولی انتظار «قلوه» آن چنانی نداشته باشید. چون صندوق رای است دیگر، م مکن است آن چه می خواهید، نشود. اما همان «دل» را که بدهید، «قلوه» خود به خود به سمتتان می آید. بله با شما هم هستم؛ شمایی که اولین بار می خواهید رای بدهید، شمایی که متولد 1376 هستید، شما یادتان نمی آید، ولی اگر از پدر، مادر، برادر یا خواهرتان بپرسید، برایتان تعریف می کنند سالی که شما به دنیا آمدید، همین رای دادن ناقابل چه کرد با کشور! حیف که نمی توانم اسم ببرم، ولی سال 1376 شخص مورد نظر با رایی تاریخی به ریاست قوه مجریه رسید. آن ها حتما تیتر روزنامه همشهری را یادشان هست: «... 20.000.000».
پس ببینید رای دادن چقدر خوب است. آن زمان هم رای دهندگان به رای دادن، دل دادند و قلوه خوبی گرفتند، آن زمان بود که با رای دادن جهان دستانش را باز کرد که «به به ایران عزیزم»، آن زمان بود که مردم هشت سال نتیجه رای دادنشان را دیدند.
البته رای دادن خالی خالی هم همیشه نمی تواند راه گشا باشد، باید عاقبت اندیشی هم داشت که مثلا اگر به فلانی رای دادیم، آینده مان چه می شود، از ما که گذشت؛ کلا از این بحث بگذریم، ولی وقتی رای می دهید، نیمچه نگاهی هم به شخص یا اشخاصی که در برگه تعرفه می نویسید، دقت کنید. دیدم که دارم عرض می کنم.
خاطرت هست؟
حالا باز بگویید که رای نمی دهم. سال ۱۳۹۲ را که دیگر ان شاءالله در خاطرتان هست که مملکت چه اوضاعی داشت. آن زمان آدم حتی برای برداشتن یک موز هم که به بازار دلارفروشان می رفت، قیمت دلار، قبل و بعد از برداشتن موز تغییر می کرد. یا مثلا در موضوع هسته ای، چون شب ما صبح آن ها بود و صبح ما شب آن ها، وقتی اول صبح کسی می خواست با بانک های خارجی مبادله ای کند، ناگهان پیغام می داد که «شرمنده، تحریم شده اید!» وقتی هم می گفتند که به خدا دیروز هم همین کار را کردیم، جواب می شنیدند: «خودت گفتی دیروز، نه امروز.»
خلاصه که اوضاعی بود برای خودش. به قول آقای ولایتی، برخی ها هم میز مذاکره را با کلاس فلسفه اشتباه می گرفتند. (نقل به مضمون)
اما ملت رفتند و رای دادند که یکی از نتایج رای دادن این است که می توانیم بنویسیم و شما بخوانید. حالا اصلا بی کار نشدن ما به کنار، یک لحظه چشمانتان را ببندید و به این فکر کنید که اگر رای نمی دادیم، چه می شد؟ (متن را نگاه نکن، ببند) الان چه مواردی به ذهنتان آمد؟ مثلا انبردست، گازانبر، پیچ گوشتی، فازمتر و... یا مثلا کیسه شنی ماسه.
هرچند آخرین سنگر سکوت است، ولی سکوت و این فقره سوسول بازی ها برای آهنگ ها خوب است. یا اینکه الان قیمت دلار هم چنان در حال بندری زدن بود. یا فکر کنید الان چقدر اشخاص حروف الفبایی در روزنامه ها می خواندیم؛ مثلا «الف. ب» متهم ردیف اول در پرونده موسوم به «پ.ت.ث»، با همکاری «ج.چ» و «ح.خ» به بهانه دور دور کردن با تحریم ها، مقادیر ناچیزی از بیت المال را به سبیل های مبارکشان کشیده اند.
حالا شما تصور کن اگر حتی تصور کردنش سخت است ولی چه سخت و چه آسان، ۳۲ حرف الفبا داریم که اگر هر اسم را با احتساب نام و نام خانوادگی دو قسمتی بدانیم، براساس جبر و احتمالاتی که در ریاضی دبیرستان یادمان داده اند، باید ۳۲ را در ۳۲ ضرب کنیم و حداقل به آن اندازه احتمال اسم مخفف داریم. (اولین جایی بود که جبر و احتمال در زندگی به دردم خورد). یا اگر رای نمی دادیم، الان هم چنان شاهد مذاکرات استانبول یا آلماتی با شماره احتمالی ۸۵ بودیم. البته یک خوبی هم داشت که اروپایی ها «مذاکره کننده ارشد» تحویل می دادند و «فیلسوف» تحویل می گرفتند. بگذریم. (حالا چشمتان را باز کنید؛ این قدر جدی نگیرید، یک چیزی گفتم حالا.)
مقایسه کنید
خودتان مقایسه کنید؛ در انتخابات مجلس نهم نفر اول تهران یعنی آقای غلامعلی حداد عادل با یک میلیون و ۲۶ هزار رای به مجلس رفت، اما در انتخابات مجلس ششم یعنی ۱۲ سال قبل ترش، آقای خاتمی (محمدرضاشون) نفر اول تهران شد، آن هم با رایی حدود یک میلیون ۸۰۰ هزار. فکر کنم دیگر داستان روشن باشد. خب الان عقل سلیم چه می گوید؟ نمی خواهید رای بدهید؟ آن قدر رای ندهید تا به قول آن «مرد که رفته است»، رای ندادن دانتان پاره شود! (والا اعصابی باقی نگذاشتید.)
اگر همین مجلس موجود را دوست دارید، خب رای ندهید، ولی اگر برخی صحنه های صحن علنی مجلس را یادتان هست و دوست ندارید تکرار شوند، رای بدهید. اگر هم تصاویر را یادتان نیست، خدمتتان عرض می کنم. مثلا یک بنده خدایی که برای نطق پشت تریبون می رفت، ناگهان چند نفر به سمتش می رفتند.
البته نه برای دستخوش گفتن و خسته نباشید، بلکه برای پایین آوردنش از پشت تریبون؛ اما نه با گفتمان و مذاکره، بلکه با ملاطفت خاص خودشان. یا مثلا بودند افرادی که خیلی کر می کردند و خسته می شدند که همین خستگی بیش از حد، باعث می شد بندگان خدا در طول جلسات علنی، یک چرت ریزی روی صندلی شان بزنند. یا مثلا طرف، وزیر خارجه مملکت را با فریاد خائن خطاب می کند. یا این که مغازه مصالح ساختمان داشتند و به طور تخصصی در مورد کاربردهای متنوع سیمان و بتن بحث می کردند که اگر کمی از این خلاقیت را صرف طرح ها می کردند، الان ما هم کشور خارجی بودیم. یا شاید شما هم عکس حرکات کششی، نرمشی و قلنج شکستن برخی نمایندگان را در صحن علنی دیده باشید که اگر دیده اید، کار خوبی کرده اید. خب باز هم نمی خواهید رای بدهید؟
گرسنه که بشود سنگ را هم می خورد
اما شاید باشند افرادی که برای رای دادن بهانه می آورند که ما رای نمی دهیم، چون فلانی و بهمانی رد صلاحیت شده اند. یک سری دیگر هم می گویند که تعداد این فلانی ها و بهمانی ها زیاد بودند و کسی برای رای دادن باقی نمانده است. خب اصلا رای ندهید تا همان ها که تایید شده اند هم رای نیاورند و خیال همه راحت شود. مثلا اگر رای ندهید، چه مشکلی حل می شود و اگر رای بدهید، چه مشکلی اضافه؟ بعضا که در منزل تحویل گرفته می شوم و از بنده سوال می شود که چه غذایی دوست داری تا طبخ شود، من هم وسیله مربوط را به برق متصل می کنم و می گویم که هرچی خودتان می خواهید.
اما بعد از طبخ غذا وقتی می بینم غذای تهیه شده مورد علاقه ام نیست، شروع به غرزدن می کنم. (همچین انسان منطقی ای هستم!) وقتی ساعتی می گذرد و گرسنگی بر من غالب می شود، استراتژی منزل مبنی بر «گرسنه که بشود سنگ را هم می خورد» به بار می نشیند. خب الان هم همین طور است. دعوت شده ایم که رای بدهیم تا افراد مورد علاقه و حمایت مان وارد مجلس شوند. حالا هی ناز کنید و آن وسایل را به برق بزنید. وقتی بعدا غرغر می کنید که این چه وضع مجلس است و این چه طرحی بود و این ها، باید این لحظات را جلوی چشم بیاورید.
پای صندوق نمی روید، لااقل سر صندوق بروید
یک سری هم هستند که وظیفه شان ناامید کردن مردم است. این دسته افراد مدام در حال یادآوری رد صلاحیت ها هستند. (در این لحظه دندان طلایشان برق می زند و بعدا خودشان را پای صندوق با لیست های دیگر می بینند.) هر چند مثال محل مناقشه نیست، ولی این ها همان هایی هستند که شب امتحان وقتی از آن ها می پرسید چقدر خوانده اید، می گویند: «به جان تو هیچی؛ اصلا وقت نشد کتاب را نگاه کنم». اما وقتی نتایج امتحان می آید، جزو سه نفر اول کلاس در محور شمال به جنوب هستند و شما هم جزو سه نفر اول کلاس از محور جنوب به شمال هستید.
اما در عین حال حسن آقای روحانی چند روز پیش برای این دسته افراد مثل بانمکی زد. او گفته که «گاهی در یک فروشگاه برای خرید لباس فرزندتان آن چه را ایده آلتان هست، پیدا نمی کنید. اما برای جلوگیری از سرماخوردگی فرزندان خود حتی لباسی را که با ایده آل شما هماهنگ نیست، خریداری می کنید، پس بدانید در انتخابات هم اگر حضور نیابید، فرزند و جامعه ما دچار مشکل می شود، پس همان طور که به ناچار از فروشگاه لباسی خریداری می کنید، ولو دل چسب شما نباشد، حضور در انتخابات هم کاری لازم است و ما در هر شرایط باید هفت اسفند پای صندوق انتخابات برویم.» از این واضح تر؟ من از شما می پرسم، لخت بودن بهتر است یا لباس داشتن هرچند نه چندان باب طبع. (مسئله رای دادن است؛ حواست این جا باشد لطفا).
این که از بی لباسی یا نداشتن لباس گرم سرما بخورید بهتر است یا این که سلامت بمانید؟ یعنی حالا که لباس فلان برند معروف گیرتان نیامده، باید بدون لباس بمانید؟ خب این قدر از من انرژی نگیرید و با زبان خوش پای صندوق بروید. حالا اگر «پای» صندوق هم نمی خواهید بروید، لااقل «سر» صندوق بروید. شما هم که تا سرش می روید، پایش هم بروید. اتفاقی نخواهد افتاد؛ تضمینی بدون درد و خون ریزی.
توصیه های انتخاباتی
چند توصیه هم دارم برای یادآوری به خودمان که به امید خدا هفتم اسفند می خواهیم کاری کنیم «کارستان». کمی دقت؛ به خدا تلگرام منبع خبر نیست و هر چیزی که در تلگرام دست به دست می شود، درست نیست. لطفا مراقب بازی های رسانه ای در روزهای آخر تبلیغات باشید. لطفا رای دادن را به آخرین ساعات مهلت رای دادن موکول نکنید. مهمانی نیست که هر چه دیرتر بروید، کلاس بالاتری داشته باشد. صندوق رای است، وزارت کشور است، یکهو خسته می شود و بعد از یکی دو بار تمدید، زمان رای دادن، می گوید درهای شعب اخذ رای بسته شوند. البته در وزارت کشور آقا رحمانی فضلی بعدی است، ولی اتفاق خبر نمی کند.
از طرف دیگر فهرست به دست بروید. چون اگر بخواهید از روی اسامی که در حوزه اخذ رای نصب شده نامزدهای دلخواهتان را پیدا کنید، ممکن است طول بکشد و زخمت خاموش کردن چراغ های حوزه اخذ رای گردن شما بیفتد. عزیزان من؛ درست است که پشت برگه تعرفه سفید است، ولی محل مناسبی برای نوشتن شماره نیست، پای آن برگه تعرفه پول خرج شده. البته الان فکر نکنم کسی روی کاغذ حرکت بزند، اما محض احتیاط یادآوری کردم که کسی هوس خاطره بازی با تعرفه رای نکند.
استمپی که برای زدن اثر انگشت روی تعرفه وجود دارد، با پول من و شما خریداری شده است. کمی آرام تر انگشتتان را روی آن فشار دهید. مورد داشتیم که طرف آن چنان انگشتش را روی استمپ فشار داده که وقتی انتخابات به مرحله دوم کشیده شد، انگشتش هنوز رنگی بود. بعد این که رای دادن امتحان نیست، به همین دلیل لطفا سرتان روی برگه خودتان باشد. تعرفه رای مثل مسواک و گوشی موبایل است. (البته بنده اعتقادی به این سوسول بازی ها ندارم، ولی خب از اتاق فرمان اشاره می کنند که بگویم.) عزیزان من، رای دادن در شعب اخذ رای که دوربین صدا و سیما در آن جا مستقر است، هیچ فضیلتی بر سایر شعب ندارد. لطفا در این شعب ازدحام نکنید و به سایر محل های اخذ رای تشریف ببرید.
دل به پاییز نسپرده ایم
رفقای رای اولی، شما سالی را که متولد شده اید یادتان نیست. با همین رای دادن بود که تا سال ها وقتی کسی از ایران به خارج از کشور می رفت، می گفت: «من از ایران سرافراز آمده ام.» هر چند ممکن که نه حتما گلایه ها و انتقاداتی هم وجود دارد و تصاویر و افرادی را «یاد می آوریم»، اما به قول مرحوم قیصر امین پور، «سراپا اگر زرد و پژمرده ایم، ولی دل به پاییز نسپرده ایم.»
نظر کاربران
خوووب بوود. مررسی
پاسخ ها
نویسنده مطلب یک اصلاح طلب نیمه افراطی بوده است نشانه اش اینه که انتخابات 76 را مثال زد و یهو پرید به انتخابات 92 یعنی انگار انتخابات 84 (که مموتی انتخاب شد) در این مملکت رخ نداده است یا آن انتخابات کمرنگ بوده است؟؟؟!!؟
از چه رو مردم فریبی می کنید ما فهمیدیم که اقبال و ادبار ملت در انتخابات تناوبیست و با کسی عقد اخوت نبسته اند
دوستان من از زمان بازرگان و بنی صدر دوئل دو گانه لیبرالی-انقلابی کلیک خورد و اتفاقا در خلال این سالها انقلابیون هم از این دوئل بازی خوردند
در آینده(98 یا 1400) که خواستید رای بدید فقط به توانمندی افراد رای بدهید از این دوئل خارج بشید وگرنه فرمایش خداوند است
إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ-- رعد11
خیلی خوب بود،آفرییین به این قلم و به بیان طنز ظریف و زیبا .
امیدوارم همه بیان رای بدن (به همون افرادی که توی مقاله اشاره شده:) )،شاید مجلسمون یه کم از این بی سودی ها و بی فرهنگی ها نجات پیدا کنه
بى معنى بود ! چندش آور بود به نظر من تو اين شرايط با راى ندادن بهتره تا رجل سياسى به خودشون بيان و درست فکر کنن !