خاطره ای پخش صدای آهنگران در رادیو
«یک سال ماه رمضان در ایام دفاع مقدس، دعای سحر با صدای آهنگران پخش شد. رئیسجمهور وقت تماس گرفتند و ضمن تعریف از آهنگران، گفتند سحر ماه رمضان، که یک وقتی دعای سحر با صدای فلانی پخش میشد، چه تناسبی دارد با صدای آهنگران؟»
محمدعلی ابطحی با اشاره به خاطرات مدیریت رادیو در دهه ۶۰، در روزنامه اعتماد نوشت: در ادامه تاریخ شفاهی رادیویی دفاع مقدس، باتوجه به اینکه دفتر پژوهشهای رادیو کتابی با نام قرارگاه بیقرار منتشر کرده و خاطرات همه رادیوییها و از جمله من در آن هست، در اینجا دو خاطره متفاوت را از رادیو و دفاع مقدس نقل میکنم:
یک: تصنیف «سپیده» که در اوان انقلاب محمدرضا لطفی موزیکش را ساخته بوده و به ابتهاج داده بود و او هم شعر ایران ای سرای امید را روی آن موزیک سروده بود و محمدرضا شجریان آن را خوانده بود در ایام عادی از رادیو پخش میشد. مدتی بود که ما به دلیل خوانش قشنگ و حماسی آن، بعد از پیروزیهای جبهه و اعلام چند خبر از موفقیت رزمندگان این تصنیف را پخش میکردیم. حماسیترین بخش آن، این قسمتش بود که: اگر چه دلها پر خون است ... سپیده ما گلگون است ... که دست دشمن در خون است و ادامه شعر.
یکبار حضرت آیتالله خامنهای، رئیسجمهور وقت، زنگ زدند به من و با کلی ناراحتی فرمودند این را چرا بعد از پیروزیها پخش میکنید؟ من بیتوجه به مضمون آن توضیح دادم که خیلی تصنیف قشنگی است و حماسی است و مربوط به ایران است. چه عیب دارد؟ ایشان به این مضامین گفتند که این شعر دارد روضه ایران ویران شده و پر از غصه را ترسیم میکند، به وقت پیروزی که همه خوشحالند و رزمندگان روحیه لازم دارند، این شعر را با این مضمون که پخش نمیکنند.
ما به شکل حماسی شعر توجه کرده بودیم، ایشان به مضمون آن و عدم تناسبش با لحظههای پیروزی اشاره داشتند. بعد از آن گروه موسیقی سرودی به نام «خجسته باد این پیروزی» با ریتم شادی ساختند که شعر آن را حمید سبزواری گفته و محمد گلریز آن را خوانده بود و بعد از عملیات پخش میکردیم و سعی میکردیم تصنیف صبح سپید را در سایر برنامهها پخش کنیم.
این نکته را باید حتماً یادآوری کرد که اگرچه ممکن است افراد مختلف در مورد شعرهای حمید سبزواری یا صدای گلریز نظرات متفاوتی داشته باشند اما در دوران جنگ که ایران در معرض خطر بود و میتوانست مثل جنگهای بزرگ پیشین تاریخی، بخشی از کشور جدا شود، چند تن از شاعران و بخصوص حمید سبزواری تمامقد به گفتن شعر در مورد دفاع مقدس مشغول بودند. شاعران بهتری البته در کشور بودند و هستند اما به هر دلیل شعری از آنان در این مورد وجود نداشت. در میان خوانندگان هم حتماً صداهایی بهتر از گلریز و آهنگران در کشور وجود داشت؛ آنها هم به هر دلیل در این مورد نمیخواندند. دلایل آنها و صدا و شعرشان محترم است، اما از نگاه ملی نباید نقش بزرگ فرهنگی تقویتکننده پشت جبهه آدمهایی مثل سبزواری، شاهرخی، مشفق یا مهرداد کاظمی، گلریز و آهنگران فراموش شود.
حالا که صحبت از خوانندگان شد و نظرات حضرت آیتالله خامنهای، رئیسجمهور وقت، به یک مورد دیگر هم اشاره میکنم. صدای آهنگران خیلی با جنگ پیوند داشت. آرم خبر رادیو تلویزیون با صدای او بود. یک سال ماه رمضان در ایام دفاع مقدس، دعای سحر با صدای آهنگران پخش شد. به ابتکار و سفارش رادیو بود. جوگیر بودیم اساسی. رئیسجمهور تماس گرفتند و البته کلی تعریف از آهنگران برای شعرهای حماسیاش داشتند ولی گفتند سحر ماه رمضان، که یک وقتی دعای سحر با صدای فلانی پخش میشد، چه تناسبی دارد با صدای آهنگران؟ آن موقع هم سحرهای ماه رمضان، سحر رادیویی بود. تلویزیون سحرها برنامه نداشت و روزهگیران همه پای رادیو بودند.
دو: روزهای سخت پایانی جنگ، مرتب جلسه ستاد عالی تشکیل میشد. آقای خاتمی - وزیر ارشاد وقت - معاون فرهنگی و خبری شورای عالی دفاع بودند. آیتالله هاشمی رفسنجانی هم جانشین فرمانده کل قوا بود. من هم در حوزه آقای خاتمی مسئول اخبار جنگ بودم. یک روز آقای خاتمی از درون جلسه شورای عالی دفاع زنگ زد که آماده باشید تا ظهر احتمالا خبر داریم. صدام هم همان روز سخنرانی تندی کرده بود. تلکس خبر سخنرانی صدام جلوی من بود. آن را برای آقای خاتمی خواندم و قسمتهایی از آن را یادداشت کرد ولی از لحنش معلوم بود که خیلی حرفهای صدام توجه جلبکن نیست و جلسه به کارهای مهمتری مشغول است.
آن ایام فکس نبود و ایمیل هم که البته نبود. دفتر من میدان ارک بود و پخش رادیو، جامجم. نزدیک ظهر آقای خاتمی با تلفن سیاسی زنگ زد که سریع این متن را یادداشت کن. متن پذیرش قطعنامه ۵۹۸ بود و پایان جنگ. زیر استرس زیاد، آقای خاتمی خواند و من نوشتم. ولی گفت هنوز قطعی نیست و سری بماند. یک ساعت تا خبر وقت داشتیم. من احتیاطاً آن را باز به همان شیوه تلفنی برای پخش خواندم و گفتم آماده باشند. آقای زورق، معاون سیاسی تماس داشت و نظرش این بود که این خبر از طرف آقای محلاتی، نماینده وقت ایران در سازمان ملل اعلام شود و در داخل پراهمیت نباشد.
روز پر هیجانی بود. کمتر از نیم ساعت به ساعت ۲ بعدازظهر باقی مانده بود که دوباره تلفن زنگ زد. آقای خاتمی از طرف شورای عالی اعلام کرد که همان متنی که خودش نوشته بود مورد تصویب قرار گرفته شده و تصمیم بر این است که ما از رادیو اعلام کنیم قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل را پذیرفتیم. این قطعنامه در ۲۹ تیر ۶۶ در سازمان ملل تصویب شده بود و متنش نسبت به بقیه قطعنامهها بهتر بود و طرف ایرانی آن را نپذیرفته بود. آن روز از بس استرس بالا بود و زمان کم که حتی متن خبر را نتوانسته بودند تایپ کنند و دستنویس مجبور شدند بخوانند و البته گوینده چند تا تپق زد.
۲۷ تیر ۱۳۶۷ بود. آقای خاتمی هم که روی درست خواندن و خوب خواندن خیلی حساس بود، بلافاصله بعد از پایان قرائت خبر زنگ زد و با عصبانیت گفت خیلی ممنون با این تپقاتون و غلط خواندناتون و قطع کرد. آن روز پایان رسمی جنگ بود.
ارسال نظر