خاطره بازی با شیطان انگلیسی
دوچرخه توسط انگلیسیها به ایران آمد، همراه دو نفر نوجوان پانزده، شانزده سالهِ زیباروی نیکواندام با شلوارهای کوتاه تا بالای زانو که در (میدان مشق) به نمایش گذاشته شد و جمعیتی از هر گروه و طبقه که برای تماشایش گرد آمدند.
توصیفی که یک شاهد معتبر از رونمایی هیجانانگیز و وسوسهکننده دوچرخه برای نخستین بار در ایرانِ روزهای پایانی عصر قاجار به دست میدهد، میتواند نشان دهد که این سوغات انگلیسی چه روزهای پرمخاطرهای را در پیش خواهد داشت. دوچرخه به عنوان ابزاری نوین برای جابهجایی و سرگرمی در نخستین سالهای سده نوزدهم میلادی با کوششهای یک بارون آلمانی در اروپا پدیدار شد و رواج یافت. این پدیده اما زمانی زیاد نیاز نداشت تا ره سفر بربسته، از دروازههای شرق بگذرد و به ایران برسد.
دوچرخه در ایران پیش از آن که کاربردی همگانی یابد، یک وسیله اشرافی به شمار میآمد که فرزندان برخی خانوادههای متمکن و اعیان میتوانستند به داشتن آن تفاخر کنند,آنگونه که اسناد و عکسهای مجموعههای شخصی به جایمانده از دوره قاجار گواهی میدهند برخی خانوادههای اعیان و اشراف در سالهای پایانی حکومت قاجار، جداگانه و شخصی، دوچرخههایی را از فرنگ به ایران وارد کردند.این مساله موجب شد زمینه ورود آرام دوچرخه به جامعه ایران فراهم آید، به گونهای که پیش از آغاز جریان واردات گسترده دوچرخه به ایران که در میانه سالهای ١٣٠٤ تا ١٣٢٠ رخ داد، ٢٣ دوچرخهسازی در سال ١٣٠١ خورشیدی به گواه سرشماری این سال، در تهران فعالیت میکردهاند.
ورود دوچرخه به ایران، همچون بسیاری دیگر از پدیدههای تازهرسیده از فرنگ، در آغاز با داستانسراییها و شایعاتی همراه شد. جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» در اینباره مینویسد «اسبابی که مانند دیگر پدیدهها و هر تازه رسیده که قبل از هر چیز به آن انگ شیطان و گناه خورده نمیتوانست مورد پذیرش قرار گرفته جنبه انتفاعی آن ملاحظه بشود، و وسیلهای که عجیبه آن همراهش بوده چگونه ممکن میشود دو چرخ بدون تکیهگاه سر پا ایستاده، خاصه که کسی هم بر آن سوار شده تاخت بکند! مگر آنکه او را شیطان ساخته بچه شیطان سوار بشود!».
این پژوهشگر به شگفتی مردمان تهران در برابر این وسیله تازه اشاره میکند «مردم به آنهایی که بر این مرکب سوار میشدند "بچه شیطان" و "تخم جن"هایی میگفتند که از طرف شیطان و پریان کمک میشوند، چه بغیر این کسی نمیتواند روی دو چرخ حرکت بکند و دلیلشان این بود که میگفتند مرکبی که اگر کسی آنرا نگه ندارد خودش نمیتواند خودش را نگه دارد چگونه میتواند یکی را هم بالای خود نشانیده راه ببرد؟ مخصوصا که با سرعت آدم دوندهای هم طی طریق کرده، از هر طرف و هر سمت هم پیچ و خَم بخورد! پس این نیست مگر آنکه خود آن رورئک را جنیان ساخته و راکبین آنها نیز بچه جنها و بچه شیطانها میباشند», دوچرخه در میانه این همه شگفتی و شایعه اما توانست زود دل ایرانیان را ببرد!
شغلی که تا آن زمان در تهران بیسابقه بود
نخستین دوچرخهسازی در پایتخت، در خیابان ناصری (ناصرخسرو) کمی بالاتر از شمسالعماره جای داشت. حسینآقا شیخ، صاحب دوچرخهسازی، در کنار تعمیر، دوچرخه نیز کرایه میداد. شهامت این فرد در کرایه دادن دوچرخه در شرایطی که جامعه آن روزگار، هر پدیده تازهرسیده از فرنگ را با دیده تردید و گاه تکفیر مینگریست، موجب شد مشتریانی پروپاقرص یابد. یک ارمنی به نام «ادیک» نیز پس از اندکی مغازه دوچرخهسازی در میدانگاهی سفارت انگلیس اول خیابان منوچهری راه انداخت.
او توانست مشتریان شمال شهر را در اختیار درآورد. این شغل تازه، شتابان توانست به یکی از مشاغل محبوب و پردرآمد در ایران تبدیل شود، زیرا «از جهت بهره کسبی ... همهاش از کرایه و تعمیر فایده بوده در آن حد که به سرعت در هر محل چند تن را دوچرخهساز گردانید». این اقدامات، رواج بیشتر دوچرخه را در تهران و سپس دیگر شهرهای بزرگ در پی آورد. همچنین طیف مشتریان و هواداران این وسیله تازه، از بچههای اعیان و بچههای تاجرها، به «متوسطین و بچهکاسبها» گسترش یافت.
آنگونه که از آگهیهای منتشر شده در روزنامههای دو دهه نخست سده چهاردهم خورشیدی برمیآید، دوچرخههای انگلیسی و آلمانی، بیشتر در میان ایرانیان رواج یافته بودند. راله یا رالی، فیلیپس، هرکول، مایستر، المپیک، اوپل (زنانه و دخترانه)، جمس و بیاسآ (مارک سه تفنگ)، مهمترین مارکهای دوچرخهها به شمار میآمدند. خیابانهای چراغ برق، علاءالدوله (فردوسی)، لالهزار، ناصرخسرو و سعدی از مراکز مهم فروش، کرایه و تعمیر دوچرخه در تهران به شمار میآمدند. تجارتخانههای بزرگی که واردکننده مارکهای مشهور دوچرخه به ایران بودند، جز تهران، در شهرهایی چون اصفهان، آبادان و کرمانشاه نمایندگی داشتند.
دوچرخه با همگانیشدن، از وسیله بازی و تفریح، به ابزار کار دگرگون شد. کاسبان دورهگرد، دستفروشها، تعمیرکاران سیار، قسطیفروشها و حمالهای ماست و چلوکباب، در زمره کسانی بودند که مشتاقانه دوچرخههایی تهیه کردند تا کمکحالشان باشد. دستفروشهای سوزن و سنجاقی، تعمیرکاران قفل و کلید، قسطیفروشهای مس و ظرف، بزاز و دلال امتعه و دوا، آرامآرام در هر کوی و برزن دیده میشدند که سوار بر این وسیله محبوب، کار خود را انجام میدادند و در پی مشتری بودند.
شیطان، بیسیکلت، دوچرخه
شیطان، مرکب شیطان، بیسیکلت، بایسیکلت، دوچرخه پایی و دوچرخه، نامهایی بود که از آغاز ورود بر این مسافر فرنگی به ایران نهاده شد, گسترش بهرهگیری شهروندان از دوچرخه در میانه سالهای ١٢٩٥ تا ١٣٢٠ خورشیدی موجب شد حکومت برای ساماندادن به آن، روشهایی به کار بندد. وزارت داخله بدینترتیب «نظامنامه سیر و حرکت دوچرخههای پائی در شهر و حومه» را به سال ١٣٠٩ تهیه کرد و اداره کل تشکیلات نظمیه مامور شد پس از گرفتن امتحان از دارندگان دوچرخه، برای آنان تصدیق دوچرخهسواری صادر کند.
نیز دوچرخهها باید نمره میشدند. نظمیه هرچند سختگیرانه پیگیر اجرای این نظامنامه بود اما دارندگان دوچرخه به ویژه نوجوانان و جوانانی که دستکم از نظر سنی امکان گرفتن تصدیق نداشتند، کمتر بدان تن میدادند. همین مساله تشکیلات حکومتی را برآن میداشت گهگاه اطلاعیههایی درباره لزوم رعایت مقررات در روزنامهها منتشر کند.
من خودم در تهران نمره ٥٢٠١ دوچرخه را خواندهام
آنگونه که اسناد و مدارک تاریخی نشان میدهند، واردات روزافزون برخی کالاهای فرنگی همچون اتومبیل، گرامافون و بیسیکلت (دوچرخه) در میانه سالهای ١٣٠٤ تا ١٣١٠، موجب شد مخالفتهایی در برابر این اقلام که لوکس و تشریفاتی برشمرده میشدند، شکل گیرد.
روزنامه اطلاعات در سال ١٣٠٧ خورشیدی سلسله مقالاتی منتشر کرد که نویسنده آنها به واردات بیرویه این کالاهای لوکس فرنگی انتقاد کرده بود, برخی البته این انتقادات را با توجه به فضای غالب سیاسی عصر پهلوی اول که هیچ روزنامهای جسارت انتقاد از دولت و شهردار نظامی تهران را نداشت، ظاهری دانسته و برآناند که «آنچه روزنامه اطلاعات نوشته، بیتردید، زمینهسازی برای افزایش درآمد بلدیه بوده است». بازخوانی گوشههایی از این مقالات که با نام «اتومبیل- گرامافون - بیسیکلت» منتشر میشد، نکتههایی جالب درباره نگاه جامعه آن روزگار به پدیده «دوچرخه» مینمایاند «حالا یک مراجعه هم به خیابانهای چراغ برق- لالهزار- علاءالدوله و میدان سپه بنمایید.
خواهید دید که مغازههای اتومبیل و گرامافون و دوچرخهفروشی تعدادش، از دکان خبازی و بقالی در این شهر زیادتر است ... بنده به شما قول میدهم که در هیچ مملکت متمول و پرپولی، این طور کلکسیون مارکهای مختلف اتومبیل را نخواهید دید ... و دوچرخه تا هشتاد تومانی، به فروش نمیرود...
واقعا بیسیکلت برای یکعده زیادی جزو حوائج زندگانی شده و برای بعضی جوانها نیز یکنوع اسباب ورزش بدنی است. ... نباید فراموش شود- شما یک خانه در شهر تهران یا اصفهان و حتی یزد و کرمان به من نشان بدهید که دوچرخه در آن وجود نداشته باشد.
در همسایگی من اشخاصی هستند که هم اتومبیل دارند هم بیسیکلت ... من خودم در تهران نمره پنجهزار و دویست و یک دوچرخه را خواندهام ... این وارده مهم که در احصائیه گمرک قلم درشتی را تشکیل میدهد علاوه بر این که از اشیا قیمتی است بیشتر از یکسال دوام نیاورده بلکه بعضی جوانها سالی دو مرتبه آن را عوض مینمایند. ... هرگاه فرض نمائیم که شهر تهران پنج هزار و سایر بلاد ایران پانزده هزار بیسیکلت سالیانه خریداری نمایند و هر یکدانه دوچرخه، لوازم و تعمیرات، حداقل سی تومان تمام میشود- هر سال معادل ششصد هزار تومان ایران به عوض بیسیکلت از این مملکت خارج میگردد ما نمیگوئیم سیکلتسواری موقوف گردد ولی میگوئیم با نصف این سرمایه ممکن است یک کارخانه بزرگ بیسیکلتسازی ایران دائر نمود...
حالا دیگر وارد معایب اخلاقی و اجتماعی آن نمیشویم که چقدر جوانهای تهران روی این هوس فاسد شده و چه مادرهای بیچاره مجبور شدهاند خانه و اثاثیه خود را برای این هوسرانی پسرهایشان، تسلیم بانکهای رهنی بنمایند ...! ...چرا این کمپانیهای اتومبیل و گرامافون و بیسیکلتفروشی که از روی حساب دقیق مسلم گردید سالی سی و پنج ملیون پول ایران را غارت مینمایند صدی صد و صدی دویست مالیات ندهند؟ چرا؟».
تظاهرات با دوچرخه!
دوچرخه همزمان با تهران، در برخی شهرهای ایران به تندی محبوبیت فراوان یافت و به مهمترین وسیله جابهجایی بدل شد. یزد، کرمان و اصفهان از جمله این شهرها به شمار میآمدند. فراوانی دوچرخه در اینگونه شهرها در میانه دهههای١٣١٠ تا ١٣٥٠ خورشیدی به اندازهای بود که به عنوان نمونه یزد «شهر دوچرخهها» نام گرفت. خیابانها و گذرهای شهری چون اصفهان در برهه یادشده از دوچرخهسواران پوشیده شده بود.
به گواهی روزنامه اصفهان، در سال ١٣٢٧ خورشیدی، نزدیک ١٢ هزار دوچرخه در شهر شماره شده بود و حدود ٢٠ هزار نفر هم گواهینامه دوچرخه داشتند,این مساله در دهه ٤٠ تا آنجا رسید که به یکی از مسایل اداره شهری در اصفهان بدل شد «... تعداد دوچرخهسواران به حدی زیاد است که اگر راهنمایی تمام مأمورانش را فقط به کار نظم ونسق آنان بگمارد باز هم کنترل کردن آنها در تمام شهر قادر نیست واقعا هم از تعداد حقیقی دوچرخههای اصفهان آمار دقیقی نداریم زیرا با همه دقتی که راهنمایی میکند باز هم غالب دارندگان دوچرخه از شماره کردن دوچرخه خود خودداری میکنند بنابراین فقط خدا میداند که در حال حاضر چند دستگاه دوچرخه در اصفهان موجود است.
یعنی اگر گفته آقای دکتر اقبال نخستوزیر اسبق را که گفت تنها در یک سال هشتاد هزار دستگاه دوچرخه در اصفهان به فروش رسیده است ملاک سالیانه قرار دهیم شاید تعداد دوچرخههای موجود اصفهان و دهات اطراف به چند صد هزار عدد بالغ گردد».
برخورد با دوچرخهسواران به بهانهها و دستاویزهای گوناگون در دورههایی از تاریخ معاصر ایران به یکی از دغدغههای مهم حکومت و نمایندگان آن بدل شده بود. روزنامه نقش جهان در سال ١٣٢٥ در چند نوبت به دستورها و اطلاعیههای استانداری، شهربانی و فرمانداری نظامی اصفهان برای محدودیت دوچرخهسواران اصفهانی اشاره میکند.
این روزنامه به عنوان نمونه در ٢٧ شهریور ١٣٢٥ از یک «اقدام مفید» خبر داد که بر آن اساس «چون دوچرخهسواران رعایت مقررات عبور و مرور را به هیچوجه نکرده و مثلا سه نفر سوار بر یک دوچرخه شده و یا بدون چراغ از پیادهروها عبور مینمودند، از طرف فرمانداری نظامی به مأمورین مربوطه دستور داده شده است که متخلفین را تعقیب نموده و به فرمانداری نظامی تحویل دهند». همچنین سه روز بعد «یک عمل غیر منتظره» را گزارش کرد «شب جمعه عده زیادی دوچرخه سوار با زنگوله و چراغ مرکبی از طرف پل چهارباغ به دروازه دولت حرکت کرده و با تکرار جملات "زنگ داریم، چراغ داریم، نمره داریم، پول نداریم" عابرین را متوجه خود میکردند و چون این عمل با نظم و آرامش شهر مغایرت داشت لذا از طرف مأمورین حکومت نظامی تحت تعقیب در آمده و بیشتر آنها جلب شدند»
ارسال نظر