۲۷۴۸۶
۲۲ نظر
۵۱۹۵
۲۲ نظر
۵۱۹۵
پ

سرشاخه های کوئست حالا چکار می کنند؟

آن دسته از گلد کوئستی ها که به قول خودشان سرشاخه بودند حالا چکار می کنند؟ آدم هایی که این روزها نامریی شده اند و هیچ جوری خودشان را نشان نمی دهند.

سرشاخه های کوئست حالا چکار می کنند؟

همشهری جوان: «می گن هیچ بالشی نرم تر از وجدان راحت نیست. مدت هاست خواب نرم و راحتی ندارم.» این جمله، نه از زبان یک قاتل زنجیره ای درآمده نه از زبان یک جنایتکار حرفه ای. صاحب جمله یک آدم معمولی است که اتفاقا فکر می کرده تا آخر عمر سرش را روی بالش نگذاشته خوابش می برد. «تصمیم دارم اینجا حرف هایی که توی دلم مونده رو بگم. شاید یه گوش شنوایی پیدا بشه که بشنوه و درس بگیره، بلکه از بار عذابی که روی دوشم هست کم بشه. اگه من رو می خونید صبور باشید تا همه وقایع این چند سال رو مو به مو براتون بگم. حرف زیاد دارم برای گفتن. همه ما حرف زیاد داریم برای گفتن. حرف هایی که باید گفته بشه. تأکید می کنم باید گفته بشه. صبور باشید و ما رو همراهی کنید.»

امیر و دوست هایش یک وقتی از سرشناس های گلد کوئست بوده اند. اینطورر که خودشان می گویند پول های میلیونی و حتی میلیاردی هم درآورده اند. بچه هایی که حالا بعد از گذشت چند سال و بعد از این در و آن در زدن ها و زیرمجموعه جمع کردن ها و پورسانت گرفتن ها دنبال جایی می گردند برای سبک کردن بار وجدان هایی که سنگینی اش نمی گذارد بخوابند.

پای صحبتشان که بنشینی تازه جواب این سوال را پیدا می کنی که آن دسته از گلد کوئستی ها که به قول خودشان سرشاخه بودند حالا چکار می کنند؟ آدم هایی که این روزها نامریی شده اند و هیچ جوری خودشان را نشان نمی دهند.

این گزارش هم حاصل مرئی شدن یک گروه از آنها البته در فضای وب است. گروهی که اصرار دارند شما ببینیدشان، البته به واسطه اعتراف هاشان در یک وبلاگ!

بین بچه های این گروه همه مدل کوئستی پیدا می شود از لیدر دانه درشتی که دوران محکومیتش را طی کرده و حالا هم دارد جریمه اش را قسطی می دهد، تا کوئستی های میانه ای که شاکی خصوصی دارند و از سایه خودشان هم فرار می کنند، یا دسته سوم که فقط توی کوئست زمان و پولشان را از دست داده اند و هیچ چیز برداشت نکرده اند.

یک گروه نادم که حرف زدن از کوئست برایشان مثل راه رفتن روی لبه تیغ است. یا آرامشان می کند و کمی از دردهایشان را از بین می برد، یا دوباره همه آن روزهای تلخ را به یادشان می آورد و اعصابشان را به هم می ریزد.

آفیس که می گفتن این بود؟

آن وقت ها کوئستی ها یک آفیس می گفتند و هزارتا آفیس از دهانشان می ریخت. جایی که غیر از خود کوئستی ها کسی ظاهر و باطنش را با هم نمی دید: «اولین صحنه ای که دیدم تعداد زیادی پتو بود با آدم هایی که انگار از خستگی بیهوش شده بودند! با خودم گفتم حتما اینجا محل استراحت نیروهای خدماتی شرکته و ما موقتا اینجا می مونیم، بعد می ریم دفتر شرکت. با زحمت از روی پتوها و دست و پاهایی که معلوم نبود به کدوم بدن وصل شده، رد شدیم و رفتیم تو یه اتاق که ظاهر مرتب تری داشت. بله این دفتر کار همون شرکت بزرگ بود. بهش می گفتن office. این همونجایی بود که قرار بود به آرزوهامون برسیم.»

این اولین تصویری است که اشکان از کوئست دارد اما تصویرهای بعدی هم از این بهتر نبوده اند. مثلا تصویر نهار خوردن کارمندهایی که وقتی بیرون آفیس بودند فیس و افاده شان دنیا را برمی داشته: «قرار بود اون روز بریم یه آفیس دیگه که یه لیدر خیلی گنده برامون حرف بزنه. تا ظهر صبر کردیم و قرار شد بعد از ناهار همه با هم بریم. پیش خودم گفتم من امروز مهمونم، حتما ناهار خوبی در انتظارمه چون هم شب قبلش استراحت خوبی نداشتم هم صبحانه نخورده بودم.

تو همین خیالات بودم که گفتن بچه ها بیاید ناهار حاضره. با هزار امید و آرزو رفتیم سر سفره و با کمال تعجب و بهت زدگی دیدم یه قابلمه سرشار از آب قرمز اومد سر سفره! به خودم گفتم حتما آب گوشته یا آب خورشت که الان خودشم می یاد. ولی هیچ خبری نشد و با چشمای متعجب و دهن باز دیدم دارن همون آب قرمز رو با نون میخورن.»

اینها را اشکان می گوید. جوان شهرستانی 27 ساله ای که چهار سال پیش پسر عمویش این کار نان و آب دار را توی تهران برایش جور کرده: «برای شروع کار باید 12 میلیون تومن جور می کردم. پولی که حتی بلد نبودم صفرهایش را بشمرم. به خاطر همین، خرج عمل مادرم را با هزار دوز و کلک از دستش درآوردم. خودم را هم اینطوری راضی می کردم که بعد از تاپ لیدر شدن برای درمان می برمش اروپا و از دلش درمی آورم.»

اما اشکان هیچ وقت تاپ لیدر نشد و مادرش را هم برای درمان جایی نبرد. اینطور که امیر (مدیر وبلاگ) می گوید، اشکان روی برگشتن به خانه را ندارد و به خاطر حال و هوایی که دارد، همه یک جورهایی حواسشان بهش هست که یک وقت کاری دست خودش ندهد.


دلم برای هیچ کسی نمی سوخت

شایان از بقیه بچهه ها سن و سال بیشتری دارد. قبل از وارد شدن به کوئست هم برای خودش خانه و زندگی و حتی شغل خوب داشته اما رویای کوئست یک دفعه همه اینها را از چشمش انداخته و حاضر بوده برای رسیدن به تعادل در کوئست هر کاری بکند: «وقتی از محل کار اصلیم اومدم بیرون که برای همیشه برم کوئست، از ترسم به خانمم نگفتم و تا مدت ها اون بنده خدا زنگ می زد به محل کارم و همکارام برام مرام می ذاشتن و منو لو نمی دادن. من واقعا می ترسیدم بگم چیکار می کنم. خودم رو هم اینجوری توجیه می کردم که اینا فقط از من پول می خوان و به اینکه از کجا در می یارم که کار ندارن، برای چی بدونن من چیکار می کنم؟»

دروغ گفتن به خانواده کوچک ترین کاری است که کوئستی ها به آن اعتراف می کنند. اعتراف های دیگرشان تازه نشان می دهد این اعصابی که می گویند خراب است را چه جور خاطره هایی خراب کرده: «من توی کوئست خیلی موفق بودم و لیدر شده بودم. تعادلم هم بالا بود ولی همش بدبختی بود. دلم برای خودم که نمی سوخت، برای خانوادم هم نسوخت. حالا لحظه ای نیست که یادم نیفته من چه پولی آوردم سر سفره زن و بچه ام. درآمد من، همون پولی بود که زیرمجموعه ام با فروش طلاهای زنش آورده بود توی مجموعه. درآمد من، همون پولی بود که اون پسر شمالیه از باباش با التماس گرفته بود و حاصل شش ماه کار کردن پدرش توی شالیزار بود.»

شایان یکی از کسانی است که اعتقاد دارد کوئست خیلی زود و خیلی شدید آدم ها را بی رحم می کند، آنقدر که حتی دلت برای بچه ات هم نمی سوزد: «مخ یه بچه رو زدن خیلی تلاش می خواست. خیلی خیلی. بعد که راحت فریب خورد و پول آورد تو مجموعه، ما چک امضا شده رو می گرفتیم و تازه کیف هم می کردیم. بعد اوج حماقت کجا بود؟ اونجا که پسر کوچولوی یک سال و نیمه من دستش رفت توی چرخ گوشت و من احمق عبرت نگرفتم! با خودم فکر نکردم که دارم چوب نون حرومی که میارم تو خونه رو می خورم. فکر نکردم این گوشت و این چرخ گوشت از چه هپولی تهیه شده. حتی دلم برای بچه خودم نمی سوخت.»


کوئست مسخره نیست

ندا هم یکی از دخترهای مشهور کوئست بوده. از هم دانشکده ای های امیر و یکی از متعصب ترین آدم های سیستم. از آن کوئستی هایی که می خواستند چشم منتقدان را دربیاورند: «ببین عزیز من، کوئست مسخره نیست. منم به هیچ کس این اجازه رو نمی دم که به کار من توهین کنه. ندا خانومتون عضو یکی از قَدَرترین نت ورکرهای دنیا شده که قراره اون رو به تمام آرزوهاش برسونه. اگه تو عرضه نداری همپای من کار کنی، چطوئر به خودت اجازه میدی به کارم بخندی؟ اونم الان که تازه فهمیدم کوئست مدرسه انسان سازیه و امثال تویی که هنوز ساخته نشدید حق ندارید حتی اسمش رو به زبون بیارید.»

اینطور که ندا می گوید آن وقت ها واقعا فکر می کرده بعد از انصراف از دانشگاهی که هیچی برایش نداشته، وارد دانشگاه انسان سازی کوئست شده: «اوضاع دخترها توی کوئست اصلا خوب نبود. چه کسانی که مجرد بودند و چه متاهل ها. اصلا کوئست برای کسی وجدان نمی گذاشت که بشود به کمکش اوضاع را جمع و جور کرد. کمترین آسیبی که کوئست به خانم ها می زد (تازه آنها که خیلی فعال نبودند)، از هم پاشیده شدن زندگی های مشترکشان بود. تازه این کمترین آسیب بود.»

ندا حالا سعی می کند با کارهایی که انجام می دهد، یک جوری بدهی هایش را بدهد و اوضاع زندگی اش را مرتب کند. قسمت جالب ماجرا هم این است که ندا هنوز دور برش آدم هایی را می بیند که به کوئست وفادارند: «بعضی از دوست های قدیمی مان وقتی فهمیدند درباره آن روزها مطلب می نویسیم، کلی بهشان برخورد و ناراحت شدند. باورکردنی نیست اما کسانی هستند که به محض راه افتادن دوباره کوئست اولین آدم هایی هستند که پرزنت می شوند. برای همین نباید شستشوی مغزی کوئست را دست کم گرفت.»

به جز دوست و آشناها، توی پیام های وبلاگ هم این طرفدارهای هشت آتشه کوئست پیدا می شوند. اینطور که امیر می گوید کامنت گذارها سه دسته اند و خطرناک ترینشان هم شاید همین کوئستی های متعصب باشند: «خیلی ها می آیند و فحش می نویسند و ما را مثلا یاد رویاهای آن روزها می اندازند. خیلی ها هم تهدید می کنند که ما را هک می کنند اما هیچ کدام از این تهدیدها آنقدر مهم نیست که کارمان را تعطیل کنیم.»

اما در کنار این تهدیدهای کم اهمیت یکسری تهدید ترسناکتر هم برای این بچه ها و تقریبا همه کوئستی های قدیمی وجود دارد. تهدیدی که به گفته امیر ترس هر روز و شب با آنهاست: «خیلی از مالباخته ها باورشان نمی شود که ما هیچ پولی توی دست و بالمان نداریم. به خاطر همین سعی می کنند به هر روشی پولشان را بگیرند. یکی از این روش ها گرونگانگیری اعضای خانواده کوئستی های قدیمی است. تا به حال چندین بار بچه های کوئستی ها را گروگان گرفته اند تا به این روش پولشان را زنده کنند.»

در کنار همه این غصه ها یک چیزهایی هم هست که امیر و دوست هایش را امیدوار می کند: «بعضی از خواننده ها برایمان دعا می کنند و پیشنهادهایی می دهند که به کمک آنها حال و روزمان بهتر شود. خیلی ها هم می گویند که نزدیک بوده وارد یکی از این شرکت های هرمی جدید شوند و نوشته های ما منصرفشان کرده. اتفاق هایی که از روز اول ما را دلگرم کردند. بزرگتر از رسیدن به وجدان راحت.»
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • سمي

    چند بارم منو پرزنت(به قول خودشون) كردن
    يه جوري ميگفتن انگار دارن به من لطف مي كنن
    نميخواي پولدارشي؟؟؟

    بازاريابي خوبه ولي نه اينكه يه محصول آشغالو بفروشي با رقم بالا

  • شکست خورده

    همش راسته
    منم اول زندگیم 4 میلیون از دست دادم
    و خدا رو شکر فقط خودم ضرر کردم
    واقعا مخو شستشو میدادن
    جالبه یه خانمی بود که از همه بیشتر کار میکرد و بیشتر گول میزد و سابقش زیاد بود تو این کار رفت تو برنامه شوک شرکت کرد که خودشو تبرئه کنه و بگه که منم گول خوردم در صورتی که خیلیارو بدبخت کرده بود
    مثلا اینجوری شاکی خصوصی نداشته باشه

  • ساینا

    وااای خدای من اصلا دلم نمیخواد حتی یاد اون دوران بیفتم اه اه اه 3میلیون تومن هم الکی دادم رفت ولی دورانش .....

  • حميدرضا

    خداان روزاى بدبختى رو ديگه نياره من با پنجاه سال سن با سه تا دختر دم بخت سر کارم بودم حالا انچنان در امدى نداشتم ولى زندگيم مى چرخيد ولى برادرم که از همه زنگى من خبر داشت بخاطر کوىست زندگى من را ودوسه مليون پولى که قرض کر دم وهنوز بدهى ان رادارم به مدت نه ماه دراينکوىست به اتش کشيد که اميدوارم خدا زندگيشو وان دوستاشو بهاتش بکشه که منو جلوى خانوادهام شرمنده وسشکسته کرد

  • ناشناس

    حیفم اومد پای درد و دلات نشینم
    بیان و قلم عالیی داری
    نمیخام سردرد بیارم ولی بگم منم جزء شما بودم شاید با این تفاوت ک من 6 سال تمام زندگیمو تباه کردم
    از سال85 تا 91
    از 91 ب بعد رو دیگه روی برگشتن ب خونه رو ندارم
    خوندنش شاید واستون راحت باشه ولی نوشتنش عذابی ب بزرگی هفت آسمونه
    هیشکی نمیدونه چیکار میکنم کجام زنده ام یا مرده حتی خودمم نمیدونم
    کوئست چی آورد سرمون
    ب ولای علی قسم اگه ی ذره ب فکر خودم باشم تمام این مدت ب فکر خونوادم بودم و خواهمم بود ولی چه میشه کرد نابود شدیم نابود

    پاسخ ها

    • محمدی

      چرا سرشاخه هارو رو نمیدی

  • بدون نام

    چرتو پرت نگو

  • مهراد

    واقعا کوئست بد مغزا شست و شو میدادن
    هنوز که هنوزه جزوات کوئست بهترین جزواته

  • بدون نام

    ...یه مش بی عرضه بودید همتون .کوئست اخلاقی انسانی ترین کار دنیاست

  • رضا

    چطور میتوانیم ان محصولی که از طریق گلدکوعست خریدیم بدست بیاریم

  • مهدی

    ولی خدا وکیل جزوه و کتاب هاشون عالی ان

  • هاشمی

    این محملات چیه؟؟؟ ...کویست هم یک تجارت جهان سومیه مثل صد ها تجارت نصفه نیمه که ما نو مملکتمون داریم...وقتی احمقی پیدا میشه که خرج عمل مادرشو خرج می کنه که مطمینا دروغه تقصیر خود اون شخصه...کجای کویست همچین چیزی نوشته؟؟؟

  • هاشمی

    این محملات چیه؟؟؟ ...کویست هم یک تجارت جهان سومیه مثل صد ها تجارت نصفه نیمه که ما نو مملکتمون داریم...وقتی احمقی پیدا میشه که خرج عمل مادرشو خرج می کنه که مطمینا دروغه تقصیر خود اون شخصه...کجای کویست همچین چیزی نوشته؟؟؟

  • هاشمی

    این محملات چیه؟؟؟ ...کویست هم یک تجارت جهان سومیه مثل صد ها تجارت نصفه نیمه که ما نو مملکتمون داریم...وقتی احمقی پیدا میشه که خرج عمل مادرشو خرج می کنه که مطمینا دروغه تقصیر خود اون شخصه...کجای کویست همچین چیزی نوشته؟؟؟

  • نتورکر

    خداراشکر الان gold quest جمع شده وشرکت های نتورک مارکتینگ واقعی و البته ایرانی روی کار اومدن. نتورک مارکتینگ به خودیه خود فوقالعادست اما استفاده سودجویانه ازش میتونه به شدت مخرب باشه مردم حواستون رو جمع کنید و در جلسه مشاوره این سوالارو از مشاور بپرسید:
    ایا محصول وجود داره و کی به دستم میرسه؟ (باید با پست تا نهایتا دوهفته برسه)
    مجوز رو میتونم ببینم؟ (باید باید باید بهتون مجوز از e asnaf نشون بدن)
    هرچی زود تر عضو بشید به نفع خودتونه
    موفق باشید...

  • شجاعی

    سلام من الان داداشم تو همون گلد کوئست هستش و ۲۳ میلیون تومانشو هم داده من بهش میگم بیا اون کلاه ورداری میگه نه اینجا جایی خوبی هست تو رباط کریم هست الان باید چکار کنم به نظر شما

    پاسخ ها

    • بدون نام

      منم داداشم قبلا بوده به داداشت بگو منم میخوام بیام تو برو اونجا با مامور کل اونجا رو دستگیر کنید

    • majid

      سلام منم رفیقم ک اندازه ی چشمام بهش اعتماد دارم زنگ زده تو بسته بندی کالا های برقی تو تهران منطقه ی شهریار ک بیا اینجا و این حرفا اما ازش پرسیدم ک فلانی شرکت حرمی نیست گفت ن اما از اون موقع طقریبا یکی دوماهیی هست اصلا توی مجازی نیست و فقط با یه نوکیا ساده زنگ میزنه چن وقت پیشم یکی از رفیقای دوران دبیرستان رفته به همین منوال و حرفایی و کارایی که بهشون زده مشابه همین حرفایی که به من الان زدن بنظرتون من چیکار کنم برم نرم بمونم؟

  • Reza

    کویست, یادش بخیر, چه رویاهای که به باد رفت

  • 5

    تجارت بد نداریم تاجر بد داریم کوئست بد نبود تو ایران ازش به عنوان ابزار کل اه برداری استفاده کردند جالبه بدونید کوئست الانم فعاله و توی 198کشور دنیا کار میکنه فقط تو ایران غیر قانونیه اونم به دلیل خروج ارز از کشور

  • بدون نام

    هنوز شرکتش وجود داره من میخام بقیه پولم رو بدم و طلای اون سال ۸۲ رو تحویل بگیرم

  • نمسیس

    بسیار ممنون بابت این مقاله
    چه جمله زیبایی: نرمترین بالش وجدان راحت است.
    چقدر هم خوب که این عزیزان خدا را شکر متوجه اشتباه خودشان شده و در صدد جبران هستند.
    خدا همه مرا را کمک کند

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج