چالش شناسی جنبش های دانشجویی
دیر زمانی است که استقلال دانشگاه ها و به تبع آن دانشجویان، مخدوش شده است. اکثر حرکت های دانشجویی دیگر، خود بنیاد نیستند و از مایه ی خود، مایه نمی گیرند و اغلب به صورت دستوری و یا توصیه ای اداره می شوند.
مفهومِ دیگری که جنبش های دانشجویی با آن سر و کار دارند، "قدرت" است. و به خصوص" قدرت سیاسی". اساساً اصلی ترین چالش نهاد های اجتماعی، قدرت سیاسی است. نحوه توزیع قدرت سیاسی، نهادهای اجتماعی را به شدت تحت تاًثیر قرار می دهد. و نحوه توزیع قدرت، نقش تعیین کننده ای در جایگاه آنان دارد. جنبش های دانشجویی باید نسبت شان را با "قدرت" تعریف کنند. آنان مشخص نمایند، باید با قدرت درآمیزند یا درآویزند؟!چالشِ دیگرِ پساروی جنبش های دانشجویی، «مشکل زبانِ»** آنان است. مهمترین رمز حیات یک فرهنگ، انتقال آن و مبادله با سایر فرهنگ هاست. فرهنگی که ارتباطش با بیرون گسسته شود، محکوم به نابودی است. این کار میسر نشود جز با مفاهمه و اصلی ترین ابزار ِ مفاهمه، "زبان" است. جنبشهای دانشجویی باید قادر باشند ترجمانِ دانشواژههای خود را به جامعه ارائه دهند و اساساً هر قدر بتوانند مفاهیم و دانشهای تولیدی خود را متناسب با ضروریات زمانهی جامعه بسازند، نقش شان کار سازتر است. (البته باید مواظب بود در این میان به عوام گرایی مبتلا نگردند!)
جنبشهای دانشجویی تا زمانی که پاسخِ درخوری برای چالشهای بالا نیابند، نقش تاریخی خود را باز نیابند.
و اما توضیحی چند:
*رقصش یا جنبش؛ هر حرکت نیاز به محرک دارد. بر همین اساس حرکتها به دو نوع تقسیم میشوند:
الف) حرکت با محرک بیرونی ب) حرکت با محرک درونی
الف) حرکت با محرک بیرونی: حرکتها با محرک بیرونی، اغلب دستوری هستند. متحرکها در اینجا اختیاری از خود ندارند طفیلی اند و بنا به خواستِ محرک، متحرک حرکت میکند و باز میایستد. در این نوع حرکت، متحرک مانند پرچمی است که باد به هر طرف بوزد، به همان طرف میساید و مانند رقاصی است که مطرب به هر سازی بزند، به همان ساز میرقصد.
ب) حرکت با محرک درونی: در این نوع حرکت، متحرک، خود، محرکِ خود است. این نوع حرکت، خود بنیاد است و ناآرامیِ متحرک، از "نهادِ ناآرام" ش است.
حرکتِ اینان، از خود، پای میگیرد و دستور ویا فرمانی نمی پذیرد. این حرکت، دستوری و فرمانی نیست و «فرمانِ» حرکتِ آنان، دستِ خود است.
حرکتهای دانشجویی که از بیرون از دانشگاه دستور میپذیرند و به صورت بخشنامهای اداره میشوند، بیشتر از آنکه جنبش باشند، رقصش اند و آنان نه جنبشهای دانشجویی، بلکه رقاصهای دانشجویی اند. جنبش باید خود بنیاد باشد. حرکتِ جنبش باید از درونِ جنبش برخیزد و جنبش دانشجویی باید از دانشجوی ِ ناآرام نشات گیرد، نه دانشجوی گوش به فرمان!
**مشکل زبانی جنبش؛ هر جنبش هدفی دارد و آرمانی (هدف غایی). این هدفها اگر بخواهد به شکلِ برنامه، و آرمانها بخواهد به شکل شعار دربیاید، ناچار باید از تواناییهای «زبان» بهره جُست.
از طرفی، جنبشها ناچار به برقراری ارتباط با بیرون ازخود هستند و برای برقراری ارتباط با بیرون، نیاز به مفاهمه وجود دارد و زبان، ابزارِ مفاهمه است. زبانِ جنبش باید توانایی برقراری ارتباط با دیگر زیست بومهای زبانی را داشته باشد. مفاهیمی که اعضای جنبش به آن چنگ زده اند، باید قابل ترجمان برای زیست بومهای فرهنگیِ سایر گروههای اجتماعی باشد. دانشواژههای دانشجویی اگر قابل فهم برای سایر گروهها نباشد، توانایی مفاهمه و در نتیجه، برقراری ارتباط وجود ندارد و صرفاً مفاهیمی میشوند در محیطهای شیشهای و ایزولهی آکادمی و به هیچ کار دیگری نیایند.
مشکل زبانی اگر حل نشود، نه علوم اجتماعی نسبتی با جامعه پیدا میکند، نه علوم تجربی با صنعت پیوند میخورد و نه جنبشهای دانشجویی قابلیت تبدیل شدن به جنبشهای اجتماعی بزرگ را پیدا میکنند.
ارسال نظر