علی معلم: مرد شلخته،چقدر شلنگ و تخته؟!
محمدعلي معلمدامغاني، رييس فرهنگستان هنر نقدي بر اظهارات بهرام مشيري درباره شاهنامه فردوسي در شبكه فارسي زبان VOA نوشت که در سایت فرهنگستان هنر منتشر شده ایت.
بسم الله الرحمن الرحيم
در نفي و سُخره برنامه سياسي و نه حتي ديپلماسي شبكه VOA درباره شاهنامه فردوسي و فكاهه بهرام مشيري ........ تو بميري!
ياهو:
به نام خداوند جان و خرد، چو حق تلخ است با شيرين زباني حكايت سر كنم آنسان كه داني! مرگ بر VOA ، شبكه دَري وَري صدا و سيماي آمريكا . اما چرا؟ محض اِرا نه برا، يعني براي عدم درايه ( كه به فارسي مبين ميشود) نبودن درايت در بيان و روايت اعني نقص در محاكات و كذب در حكايات، آن هم قصص ناموسي. چون قصههاي قرآن و داستانهاي فردوسي طوسي نه انگليسي و نه روسي. سيَّما ( خصوصاً) سوء استفاده سياسي، فاقد ديپلماسي. مثل است كه حامله گل! ميخورد ليك نه از سر هوس و نه به آرزوي دل ميخورد. آخر هر كار را ادبي و آدابي است تأملي و شتابي است. مقصدي و مآبي است. باري اي رم خورده بي وطن كه اگر گرين كارت داري دوزيستي و اگر نه به حقيقت نيستي (نه در غربت دلت شاد و نه رويي در وطن داري) غربتي قورباغهاي بيريش بيساقهاي نه خاكياي نه آبياي نه آدم حسابياي به كام غيري تا خود را بيازاري، بنام غيري به بام غيري خودي نداري. فاحشهاي وجهي با اين گاهي و با آن گهي! خهياي نشمه خر گهي، زهي تو نه ز كي تو؟! كه اولاد شكي تو نه فردوسي نه سعدي ولش باباي بعدي! ببم پور فلاحت. گذشت از حد ملاحت.
چه كار داري به مردم به نرخ آرد و گندم . تو و مادام حشيري با بهرام مشيري خودت بهتر ميدوني
باهاس عرعر بخوني ( گل بهرام ببين چه وقته؟ كه بلبل مست و شيداي درخته!)
جدايي خيلي سخته دلاتون لخت لخته . آخر مرد شلخته چقدر شلنگ و تخته. برگرد بيا به ايرون همين ميهن ويرون. اگر كه اهل دردي چرا بر نميگردي؟ كس و كيشي نداري پس و پيشي نداري؟ مو چيزي؟ مرد فلاح. نه آگاهي يا آگاه؟ موسلمانم تو چيزي؟ ذليلي يا عزيزي؟ مشيري (موشيري) مثل موشه ميگه يك سر دوگوشه ولي بي عقل و هوشه . چرا اینقدر ميجوشه بپرس ازش چي توشه؟ موشيري يا موشيرم موسلمانم تو موشي رم و شاهد ميگيرم خمش كن تخم يارو به فردوسيت چه كارو؟! به مرد دين و ناموس حكيم خطه طوس . به پير كيش مهري فصيح لفظ فهري توفه از قه نداني مشي زينها چه خواني؟
پيمبر بود سلمان علي گفتا موسلمان قران مهر و مه شد موسلمان روز به شد
تو از ماترا و ميترا نداني چرم و چيترا پسر شهنامه با شاه مكرر بوده همراه
نه زين كوته سخن شد نه شهنامه كهن شد تو را گر ياد ياد است زمان ايلياد است
تو اين تاريخ بگذار الخ تا بيخ بگذار از اين طفل نوآموز الف با تا بياموز
تو بولهولي به غارت به بولقاسم چه كارت جمالت را اشيرم تو شيري يا مو شيرم
تو سلاخي مو سلمان بر بي دين و ايمان تو را خر كرده برهان چه ميفهمي ز قرآن
قصص قول خبيره اساطير قول پيره حديث قوم مرده است كه چون آتش فسرده است
گر اسطوره پرستي خر خاكستر استي تو هستي ميت مرده است ببين چون يخ فسرده است
تو گر بهرام گوري مه به رام گوري مشير زر و زوري تويي بهرام پيزوري گرفتم زخم داغه خمش كن قورباغه.
ارسال نظر