نقدی بر تحلیل های اخیر در اردوگاه دلواپسان
روزهای نفس گیر تا توافق هسته ای (۱)
«مذاکرات هسته ای به حساس ترین و پیچیده ترین روزها و ساعات خود نزدیک شده و هفته های آینده شاهد پرحجم ترین عملیات فکری و سیاسی و رسانه ای یاران و دغدغه مندان انقلاب اسلامی و ایران عزیز از سویی و جریان غرب گرا، غرب اندیش، آمریکاپرست و کدخداباور از سویی دیگر هستیم.
هفته نامه امید جوان - مهرداد خدیر: «مذاکرات هسته ای به حساس ترین و پیچیده ترین روزها و ساعات خود نزدیک شده و هفته های آینده شاهد پرحجم ترین عملیات فکری و سیاسی و رسانه ای یاران و دغدغه مندان انقلاب اسلامی و ایران عزیز از سویی و جریان غرب گرا، غرب اندیش، آمریکاپرست و کدخداباور از سویی دیگر هستیم و متاسفانه هرچه به زمان انجام توافق احتمالی هسته ای نزدیک تر می شویم نگرانی ها از عملکرد تیم مذاکره کننده و تحمیل توافقی بسیار بد و ذلت بار به نظام اسلامی و مردم بیشتر می شود. آنچه در طول انجام مذاکرات پراشتباه هسته ای از ابتدای تشکیل دولت جدید تاکنون به وضوح نمایان بود موضع منفی و ناخوش بینی رهبری انقلاب نسبت به انجام مذاکراتی بود که در آن خطوط قرمز نظام شکسته شود...
اما جریان تحمیل آرزوی شبیه سازی مذکرات هسته ای با صلح امام حسن (ع) و قطعنامه 598 را به گور خواهدبرد. در روزهای حساس و تاریخی و در یک پیچ بزرگ قرار داریم و تاریخ اسلام و تشیع باید دقیقه به دقیقه این ایام را ثبت کند...»
این تحلیل، آغاز و فرجام متنی است که هفته گذشته با عنوان «جام زهر تَرَک برداشت نه دیوار تحریم ها» در سایت های اصول گرایان رادیکال و نشریات چاپی آنان به شکل گسترده ای انتشار یافت و عمق نگرانی آنان را از احتمال توافق هسته ای و تنظیم و نگارش متن نهایی تا دهم تیرماه- تنها 40 روز دیگر- نشان می دهد.
اینان، حمایت رهبری از تیم مذاکره کننده را ابتدا توضیح می دهند و دو دلیل می آورند چون برای هر خواننده ای این پرسش پدید می آید که چگونه به عنوان دفاع از رهبری و با توجیه تبیین دیدگاه های آیت الله خامنه ای درباره پرونده هسته ای حمایت از دولت و مذاکره کنندگان را نادیده می گیرند؟ برای این تعارض اما دو دلیل می آورند: اول این که حمایت به خاطر انتساب «حقوقی» تیم مذاکره کننده به جمهوری اسلامی است. به عبارت دیگر رهبری عالی جمهوری اسلامی انتساب حقوقی این گروه به جمهوری اسلامی را در نظر می گیرد و طبعا حمایت می کند. دیگر این که «اصل ثابت در مدیریت سیاسی ایشان، سعه صدر همراه با روشن گری قلوب و عقول توده های مردم است که هم چون آب بسیار نرم است.
وقتی دست خود را به آرامی در دل آب می بریم فرو می رود اما اگر دست خود را با سرعت روی همین آب بکوبیم مقاوم می شود و اجازه ورود نمی دهد. یعنی سرعت و زمان انتقال یک مفهوم به مردم در پذیرش آن توسط مردم بسیار تاثیرگذار است.» در این نوشته که با امضای «علیرضا معاف» انتشار یافته در توضیح حمایت رهبری طی یک سال و نیم گذشته و اعتقاد آنان به اشتباه بودن مذاکرات هسته ای به صراحت آمده است: «حاکم اسلامی هیچ گاه مردم را وادار به انتخاب یک مسیر نمی کند. بلکه با سعه صدر به آنان فرصت تجربه می دهد تا حتی اگر مسیر اشتباهی را برگزیده باشند با بصیرت کاملی که از گفتمان سازی های او حاصل شده، خود از آن مسیر برگردند.» و مثال پذیرش حکمیت توسط حضرت علی را ذکر می کنند: «امام علی با پذیرش حکمیت به مردم فرصت تجربه داد تا خود بفهمند با چه دشمن خبیث و عهدشکنی مذاکره می کردند.
دشمنی که در آستانه شکست قطعی بود و اتفاقا همین گونه هم شد. یعنی مردم به چشم خود آن سوی چهره معاویه را که همواره از سوی منافقین داخلی مثل اشعث، بزک می شد دیدند. چهره ای مملو از عهدشکنی و فریب و به فاصله کوتاهی پس از پذیرش حکمیت همان افرادی که حضرت را مجبور به قبول صلح کردند از کار خود پشیمان شدند.»
جان کلام دلواپسان اما جای دیگر است. آنان فرض را بر این گذاشته اند که عده ای سیاسیون و در این مورد مشخص رییس جمهوری مورد تایید ملت و مورد وثوق رهبری قصد تحمیل جام زهر به رهبری را دارند و اگر تاکنون به مذاکرات تن داده اند به خاطر این بوده که جامعه متوجه اشتباه بودن موضوع شود و حال که همه متوجه شده اند دیگر ضرورتی ندارد و درواقع برای ایشان نیز تعیین تکلیف می کنند: «سوال مهم این است که وقتی مردم به این شناخت و بصیرت بالا از دشمن رسیده اند آیا حاکم اسلامی باز هم به خاطر حفظ مصلحت جامعه اسلامی و جلوگیری از تفرقه، مجبور به پذیرش صلح است؟ علت پذیریش مذاکره برای صلح با دشمن همراهی نکردن بخشی از مردم و خواص بود و هدف از آن هم آگاه شدن مردم و جلوگیری از ایجاد تفرقه در جامعه اسلامی بود.
حال، زمانی که مردم در طول مذاکره و پیش از بستن قراردادی الزام آور به بصیرتی بالا در این باره رسیده اند دیگر پذیرش صلح و توافقی الزام آور که خطوط قرمز را هم زیر پا می گذارد چه وجهی دارد؟ صلحی که از قبل آن نه تنها تحریمی برداشته نمی شود بلکه امتیازات ذلت باری هم به دشمن داده می شود.»
به زبان ساده تر دلواپسان می گویند این مذاکرات برای این نبود که به توافق برسیم. برای این بود که به این واقعیت برسیم که توافق فایده ای ندارد و ذلت بار است و حالا که مردم فهمیده اند کافی است و توافق بی توافق و اگر هم دولت اصرار بر ادامه دارد رهبری مانع شود. از امروز تا چهل روز دیگر همه تیترها و تحلیل های دلواپسان و جوهر برنامه های صدا و سیمای پایداری درباره برنامه های هسته ای همین خواهد بود هرچند که روشن نیست اینان از کدام مردم سخن می گویند و حال به بصیرت رسیده اند؟
اگر چهار میلیون همفکر خودشان را می گویند که از این بصیرت برخوردار بودند که اگر نبودند به آقای سعید جلیلی رای نمی دادند. اگر دیگران را می گویند که اتفاقا بیش از پیش خواستار حصول توافق هسته ای تا ۱۰ تیر ۹۴ هستند چون نگاه آنان به زندگی از منظر توسعه و رفاه و آزادی است و چنانچه به هر دلیل این اتفاق نیفتد به حساب کارشکنی های دلواپسان داخلی و تندروهای آمریکایی و لابی های صهیونی می گذارند نه این که مذاکرات و تلاش برای اعتمادسازی امری عبث بوده است.
تحلیل گر اصول گرایان رادیکال مثال صلح حدیبیه و صلح امام حسن (ع) را به عمد نمی آورد چون بارها از جانب رییس جمهور روحانی به کار رفته و فرجام آن نیز مشخص است. بلکه توافق هسته ای را به قبول حکمیت توسط امام علی تشبیه می کنند تا آیت الله خامنه ای را از پذیرش آن بازدارند و به خطبه ۱۲۵ نهج البلاغه استناد می کنند: «از من می پرسید که چرا من میان خود و آنان برای حکمیت، مدت تعیین کردم؟ من این کار را کردم تا نادان، خطای خود را بشناسد و دانا بر عقیده خود استوار بماند و این که شاید در این مدت، آشتی و صلح خدا کار امت را اصلاح کند و راه تحقیق و حقیقت باز باشد تا در جست و جوی حق شتاب نورزند و تسلیم اولین فکر گمراه کننده نشوند.»
دقت می کنید؟ از نگاه اینان جامعه دو دسته است: «اکثریت نادان» که لابد خطا کرد و به حسن روحانی رای داد تا پرونده هسته ای را به سامان رساند و ایران را از تحریم و کابوس جنگ و ادامه انزوا نجات دهد و «اقلیت دانا» که آنان اند و اگر در این دو سال فرصت مذاکره داده شد برای این بود که «نادان خطای خود را بشناسد و دانا بر عقیده خود استوار بماند» و حال که نادان (مردم امیدوار به حل و فصل مناقشه هسته ای) خطای خود را شناخته (بی سبب به دولت روحانی و تیم ظریف دل بسته) و دانا (که دلواپسان باشند) بر عقیده خود استوار مانده اند وقت آن است که قبل از «توافقات الزام آور و تن دادن به صلح» از این راه بازگردیم و به همان مسیری گام نهیم که در دوران سعید جلیلی می پیمودیم.
این که دو مثال مشهور تاریخی- صلح پیامبر (حدیبیه) و صلح امام حسن- را به عمد ذکر نمی کنند و دو مثال دیگر و نامربوط را می آورند از این روست. از نگاه اینان مذاکرات یک سال و نیم اخیر به قصد حصول به توافق نبوده که در این چهل روز منتظر فینال آن باشیم مثال می آورند: صحنه سازی برای روشن شدن حقیقت بوده و حال که حقیقت روشن شده دیگر نیاز به توافق نیست.
در قرآن کریم آمده است که ابراهیم پیامبر پس از آن که بت ها را شکست تبر را روی دوش بت بزرگ گذاشت و گفت: «بت ها را بت بزرگ شکسته! از آنها سوال کنید اگر سخن می گویند». [سوره انبیا- آیه ۶۳].
در روایتی از امام ششم شیعیان نیز آمده که قصد ابراهیم از این جدل منطقی ارجاع مردم به درون شان و اصلاح فکر آنان بوده است. اما واقعا این دو چه ربطی دارند؟ مثال حکمیت را در چارچوب همان نگاه منفی و اصرار بر شبیه سازی های تاریخی مانند جنگ جمل شاید بتوان توجیه کرد اما مثال بت شکنی ابراهیم جز این که اصرار داشته باشند مردم نمی فهمیدند و خطا کردند و مذاکرات و اجازه گفت و گو برای این بود که به خطای خود واقف شوند چه ربطی به این بحث دارد؟ ابراهیم می خواسته بت پرستان را به ناتوانی بت ها در دفاع از خود واقف سازد. اکنون اما مگر صحبت از ناتوانی است؟ درباره عهدشکنی هم در هر صلحی چنین احتمالی وجود دارد. ضمن این که چند نکته دیگر هم درباره این مثال ها قابل یادآوری است:
اول این که هم امام خمینی رهبر فقید انقلاب اسلامی و هم رهبری کنونی جمهوری اسلامی بارها و بارها به مقایسه مردم ایران و مردم صدر اسلام پرداخته اند و بر این اساس جامعه کنونی را ستوده اند. چرا که پیامبر از این که مسلمانانی از جنگ خسته می شدند گله داشت و علی هم دید که در حضور او با خلفای دیگری بیعت کردند و مسلمانان و نه کافران با او سه جنگ راه انداختند.
امام حسن (ع) نیز تنها ماند و تن به صلح داد و امام حسین به دست کسانی کشته شد که خود را مسلمان تر از او می دانستند. امام خمینی اما هیچ گاه با پاسخ منفی مردم رو به رو نشد و ۹ ماه پس از قبول پایان جنگی که قرار بود تا پیروزی نهایی ادامه یابد باشکوه تشییع شد. عبارت «جبهه شکر بر خاک می سایم» را رهبری تنها در پیام هایی که بعد از انتخابات صادر می کنند به کار می برند یعنی حضور مردم در انتخابات و انتخاب آنان موجب شکرگزاری ایشان می شود حال آن که اگر انتخاب خطا بوده باشد تا این حد ابراز خرسندی نمی کنند.
به یاد آوریم اولین کسی که تعبیر «حماسه» را برای دوم خرداد ۷۶ به کار برد شخص آیت الله خامنه ای بود. (در پیامی که سوم خرداد ۷۶ صادر شد). اگر مردم، نادانانی هستند که ره به خطا بر می گزینند و به آنان فرصت داده می شود تا از این خطا بازگردند چرا برای انتخاب کسی که این دلواپسان تا این حد با او مشکل دارند تعبیر «حماسه» به کار رفت و اکنون نیز بارها از شخص حسن روحانی حمایت شده است؟
نکته دوم این است که غنی سازی ۲۰ یا ۶۰ درصدی سوخت، خاک وطن و ناموس ما نیست که اگر به ۴درصد تقلیل یابد عزت ما ملکوک شده باشد. نه بحث خاک مملکت در میان است نه عرض و نوامیس مردم و نه حتی حکومت و حاکمیت و قرار نیست حق حاکمیت ملی نقض شود. کما این که این گفتار هنگامی تحریر می شود که سخنان رهبری در مخالفت با اجازه مصاحبه بازرسان با دانشمندان هسته ای دریافت شد و این که گفته اند اجازه این کار را نمی دهم چون به بازجویی شبیه است.
بنابراین بحث حکمیت در میان نیست. اختلاف حضرت علی و امام حسن با معاویه بر سر حکومت و حاکمیت بر بخشی از سرزمین اسلامی بود. معاویه با حکم خلیفه سوم به ولایت شام رسید و زیر بار عزل خود توسط خلیفه بعد نرفت که سرکشی آشکار بود. اینها اما چه شباهتی با پرونده هسته ای دارند؟ موضوعی که کاملا مدرن و جدید است و هیچ سابقه تاریخی در گذشته ندارد.
ارسال نظر