استقبال از ورود ناطق نوری به انتخابات
حجت الاسلام موسوی لاری به روزنامه اعتمادگفت: متاسفانه ميبينيم كساني كه ريشه در انقلاب ندارند و حتي عكسي يادگاري با امام خميني ندارند جريان اصلاحات را كه از هر گروه ديگري به امام نزديكتر بودند به ضديت با ولايت و نظام متهم ميكنند كه اين هم از طنزهاي تلخ تاريخ سياسي ايران است.
*اصلاحات يك مجموعه يكدست نيست و سلايق و عقايد متفاوتي را درون خود دارد و ممكن است خطايي وحتي سوءرفتاري از فرد يا افرادي ديده شود كه در هر جمعي امكان وقوع آن هست اما اينكه خطايي و اشتباهي در اين مجموعه سياسي رخ داد دليل نميشود تا همه را با يك چوب بزنند. اصلاحطلبستيزان يعني طيف راديكال وبي ريشه اصولگرايان نشان دادهاند براي ماندگاري در قدرت نه تنها به انصاف معتقد نيستند كه همه كارهايشان رنگ و بوي باندي و سياسي دارد. شايد اصلاحات هراسي آنان به اين خاطر است كه ميدانند با بودن اصلاحطلبان در فضاي سياسي كشور جايي و راهي براي اعمال تنگ نظريهاي خود ندارند و با همين نگاه تنها هم و غمشان كشتن گفتمان اصلاحات است و براي رسيدن به اين هدف هم نشان دادهاند از هيچ كاري مضايقه نميكنند.
* هيچوقت در ذهن اصلاحطلبان راستين اين نبوده كه فراتر از قانون اساسي يا خداي نخواسته در تعرض با نظام حركت كنند.
*رقباي اصلاحات دو گروه هستند؛گروه اول برآمده از احزاب، تشكلها و نهادهاي مدني با گرايش اصولگرايي هستند كه ريشه دارند، هرچند سلايق آنان با اصلاحطلبان متفاوت است اما اصلاحطلبان هيچ مشكلي با اين گروه ندارند ورقابت با آنان هم رقابت درستي است چرا كه آنان هم هرچند سليقهاي دارند كه اصلاحطلبان نميپسندند اما بالاخره بخشي از سلايق رادر جامعه نمايندگي ميكنند. گروه دوم كساني و مجموعههايي هستند كه پوشش اصولگرايي گرفتهاند و خود را اصولگرا معرفي ميكنند اما به دنبال اهداف شخصي خودهستند كه متاسفانه جاي پايي طي اين سالها براي خود در قدرت باز كردهاند. اين جريان هزينههاي عملكردي خود را گردن اصولگرايان مياندازد و تلاش دارد تا جريان اصولگرايي را مديريت كند.
*ما هرچند با اصولگرايان تفاوت سليقه داريم و از بعضي از رفتارهاي آنان نيز گلهمنديم اما دليلي نميشود كه منكر آنها باشيم. اصولگرايان شناسنامهدار بايد فعاليت سياسي داشته باشند. مشكل اينجاست كه آنها توسط بخش راديكال و تندروي اصولگرا تضعيف شدهاند. بنا براين ما ازرقابت با آنها و با از تعامل مبتنيبر واقعنگري با آنها ابايي نداريم بايد بپذيريم در جامعه ما سلايق مختلفي وجود دارد كه بايد آنها را به رسميت شناخت و آن چيزي كه مضر است سركوب سلايق است نه عرضه سلايق و رقابت سلايق.
*جريان راست سنتي با توجه به ابزار در اختيار و همسوي با خود در مجلس چهارم جريان خط امام را قلع و قمع كرد و از همان روز سياست حذف خط امامي را سياست كلي خود كرد. به دنبال اين حذفهاي اعمالي در مجلس چهارم، جريان خط امام در اعتراض به آن حذفها تا حدودي خودش را از صحنه رقابت و انتخابات كنار كشيد واصولگرايان سنتي يكه تاز ميدان شدند.جريان اصولگرايي امروز يا راست و محافظه كار ديروز ميداندار شد و در غيبت خودخواسته رقيب مقتدر خود توانست همه اركان را در اختيار بگيرد. تلقي آنها اين بود كه براي هميشه بر فضاي سياسي و مديريتي كشور مسلط خواهند بود. محافظهكاران پيش از انتخابات دوم خرداد ۷۶ تلقيشان از رقيب (اصلاحطلبان) اين بود كه قدرت سابقشان را از دست دادهاند و حالا در نهايت ميخواهند بيايند و ايدهاي را مطرح كنند و خودي نشان دهند اما ديديد كه در عمل چه اتفاقي افتاد. اين تحليل غلط بود چرا كه آنها نميدانستند سياستهاي حذفي و رويكرد سختگيرانه شان نسبت به جريان خط امامي چه بازتابي را درون جامعه داشته است. همين بود كه در رقابت سياسي وقتي اكثريت جامعه با يك جريان سياسي باشند، جريانهايي كه همه ابزار قدرت را هم در اختيار داشته باشند به جايي نميرسند.
*اصلاحطلبان در آن مقطع تا حدود زيادي احساس ميكردند كه ميدان برايشان باز نيست. اگر يادتان باشد گل آقا نوشت بنويسيد خاتمي بخوانيد ناطق. فضايي كه وجود داشت اين بود كه اينها نميگذارند نه اينكه اصلاحطلبها باور داشته باشند كه نميتوانند. باورشان اين بود كه رقيب نميگذارد اتفاق خاصي بيفتد. اما انتخابات سال ۷۶ برگ جديدي در تاريخ مناسبات سياسي دروني بود.
* جريان راست با ديدن نتيجه انتخابات سال ۷۶ متوجه شد كه در جامعه بيش از ۳۰،۲۰ درصد مقبوليت ندارد. اما به جاي اينكه بيايند با مردم پيوند بخورند و اين ناهمگوني خودشان را با مردم يك جوري حل كنند سراغ حذف بيشتر رقيب رفتند. اين اشتباهي بوده كه جريان اصولگرا مرتكب شد و متاسفانه به خواسته عناصر راديكال جريان خود كه طرفدار حذف بودند تن داد. اگرچه عامه جريان اصولگرا دنبال اين مساله نبودند اما سياست حذف و فشار به اصلاحطلبان به درخواست راديكالهاي جناح راست از همان انتخابات دوم خرداد كليد خورده و تا به امروز هم ادامه داشته است.
*بعد از انتخابات سال ۷۶ اصولگرايان وحشت كردند. در بين خودشان ميگفتند انقلاب و نظام و ارزشها به خطر افتاده. راديكالها هم ميگفتند نبايد دست روي دست گذاشت و بايد اينها را حذف كرد. همين شد كه فرمان جريان سياسي راست به دست راديكالها افتاد. بنا بر اين منشا برخوردهاي حذفي، ترسي است كه اين افراد از تكرار انتخابات سال ۷۶ بر پيكره شان افتاده است.
* وقتي كه آقاي هاشمي روي كار آمد اولين نفري را كه بركنار كرد، آقاي محتشميپور بود.
* مردم مشخصا در انتخابات رياستجمهوري يك «نه بزرگ» به احمدينژاد و رفتارهاي مديريتي او دادند. مردم اگر ميخواستند مدل مشابه احمدينژاد مديريت كشور را بر عهده بگيرند و همان سليقه گذشته اعمال شود به آقاي جليلي راي ميدادند. اينكه مردم آمدند و به حسن روحاني راي دادند يعني ميخواهند آن سليقه، رفتار و مديريت ديگر در كشور اجرا نشود.
* اگر جريان اصولگرا از سال ۷۶ وحشت نميكرد بعضي از اقداماتي كه در دوره احمدينژاد اتفاق افتاد، رخ نميداد و اگر اين اتفاقات رخ نميداد جريان اصلاحات در ۹۲ با آن قدرت پيش نميرفت. اصولگرايان ميفهمند كه اصلاحطلبان سه روز قبل از رايگيري آمدند و نشستند و انتخاب كردند كه چه كار كنند. اقتدار اجتماعي اصلاحطلبان مايه وحشت اصولگرايان است اما واقعا آنها بايد گفتمان خود را مردمي و شكاف ميان خود و جامعه را برطرف كنند نه آنكه همه توان و ابزار خود را براي حذف اصلاحطلبان بسيج كنند چرا كه با اين كار بيش از ضربه وارد كردن به اصلاحطلبان، اصولگرايي را در خطر مغضوبيت اجتماعي قرار ميدهند. اگر اصولگرايان بيايند و رفتارها و سياستهايشان را آناليز و بررسي كنند خودشان متوجه ميشوند كه به بيراهه ميروند.
*اصولگرايان خردورز بايد خرج خودرا از تازه به دورانرسيدهها جدا كنند اين افراد به دنبال اين هستند كه گفتمان حذف و طرد و قيچي كردن را دوباره در جامعه پر رنگ كنند. اصولگرايان اگر بخواهند همچنان بر طبل فشار و اجبار بكوبند و دنبال حذف رقباي سياسي خود باشند اتفاقاتي خيلي تندتر از ۷۶ و ۹۲ براي آنها رخ خواهد داد.
*اصولگرايان به نفعشان است كه بيايند به جاي نگاه به رقيب و حذف رقيب كميها و كاستيهاي خودشان را بررسي كنند. اصولگرايان بايد بدانند اين شعارهايشان كه ميگويد دروازههاي كشور را ببنديد، اساتيد دانشگاه بايد از فيلتري كه ما گذاشتهايم عبور كنند، هركسي ميخواهد فعاليت سياسي كند بايد اول پيش ما بيايد و مسالهاش را با ما حل كند، هركسي ميخواهد كانديدا بشود اول بيايد خودش و اسلامش را عرضه كند بعد برود كانديدا بشود و... در جامعه نه خريداري دارد و نه بردي. واقعا نميدانم چرا دوستان اصولگرا نميخواهند بفهمند انقلاب ما همان انقلابي است كه سال ۵۸ انتخابات مجلسي را برگزار كرد كه احزاب لاييك و ماركسيست هم در آن كانديدا داشتند.
*اين هم از طنزهاي تلخ تاريخ است كه در حال حاضر بچههايي كه جبههاي هستند، قبل از انقلاب زندان بودند و جزو ياران امام بودند و از وفاداران به رهبري هستند و از نظام حمايت ميكنند و معتقد به قانون اساسي هستند به عناوين مختلف سعي ميشود كه از گردونه سياست خارج شوند.
*متاسفانه برخي جريانات اصولگرا خودشان را عين حاكميت تلقي ميكنند. وقتي ميگوييم فلان كار بايد انجام شود يافلان موضوع نبايد انجام شود به سرعت ميگويند حاكميت نظرش اين نيست. ميگوييم حاكميت يعني چه؟ از اساسيترين سوالهاي ما از اصولگرايان اين سوال است كه اين حاكميت كجاست؟ اگر حاكميت به معناي مشخص قانون اساسي و ساختار معين آن باشد كه اصلاحطلبان خودشان را هم در قاعده و هم در مديريت آن ميدانند و به هيچوجه از آن جدا نيستند. يعني آنكه هر جايي كاري براي دفاع و پيشرفت نظام باشد اصلاحطلبان هستند. فرقي هم نميكند كداميك از قواي سهگانه باشد.
اصلاحطلبان خودشان از موسسان انقلاب و حاكميت هستند مگر ميشود جرياني كه خودش براي پيروزي انقلاب هزينه داده و خود را جزيي از آن ميداند بخواهد با حاكميت تعامل كند. دوگانگي وجود ندارد تا نياز به تعامل باشد ولي اگر منظور اصولگرايان از حاكميت اين است كه خودشان را عين نظام و حاكميت ميدانند با اين نگاه مشكل داريم. متاسفانه يك عده خودشان را از اول عين نظام معرفي كردند و در نتيجه مخالفت با اينها شد مخالفت با نظام يا رقابت با نظام. بايد اينها را از هم تفكيك كرد.
*آقاي ناطق نوري يك عنصر اصولگراست و ما ايشان را به عنوان يك اصولگراي واقعي و اصيل ميشناسيم. دغدغههاي امروز آقاي ناطق نوري براي حفظ پيشرفت نظام است و اصلاحطلبان هم همين دغدغهها را دارند. ما بايد با اين نوع از اصولگرايان بنشينيم و روي روشها براي رسيدن به راهحلهايي جهت رفع اين دغدغهها تشريك مساعي كنيم. اصلاحطلبان هميشه از تعامل و گفتوگو با اصولگراياني نظير آقاي ناطق نوري و دستيابي به راهحلهاي مشترك براي اعتلاي نظام استقبال ميكنند. تقويت اين دسته از اصولگرايان از اولويتهاي اصلاحطلبان است چرا كه اگر اينها در صحنه سياست نباشند دلواپسنماها همچنان با دستاويز قرار دادن ارزشها و برخي مسائل ميدانداري خواهند كرد. كساني كه تنها به دنبال منافع شخصي از طريق قلع و قمع اصلاحطلبان هستند و براي اين كار از هر وسيلهاي استفاده ميكنند.
*اگر آقاي ناطق از اين خودانزوايي و قهري كه خودش انتخاب كرده بيرون بيايد و جريان خردگرا و عاقل و معتدل اصولگرا را كه دغدغههاي واقعي دارند را دور خود جمع كند بيترديد فرصتهاي خوبي براي كشور فراهم ميشود. اما ايشان دلخوريهايي از رفقاي اصولگراي خود دارند كه تا اين دلخوريها برطرف نشود بعيد ميدانم ايشان براي ساماندهي اصولگرايان واقعي پيشقدم شوند.
*اصولگرايان شناسنامهدار ميتوانند از ظرفيت و پتانسيل و تجربه ايشان براي برونرفت از مصايب امروز خود استفاده كنند. آقاي ناطق با پذيرش رهبري اصولگرايان ميتواند دلواپسهاي بدلي را كه به جريان اصولگرا چسبيدهاند منزوي كند.
*فكر ميكنم انتخابات مجلس سه قطبي شود. يك جريان تندروي اصولگرا قطب بعدي اصلاحطلبها و قطب سوم جريان اصولگرايي معتدل.
*قطعا اصلاحطلبها در اكثر حوزههاي انتخابيه با يك ليست خواهند آمد.
ارسال نظر