گره کور در معمای جنایت هولناک باغ
عاملان قتل خاموش یک مرد در باغ داستانسرایی تازهای را در جلسه دادگاه جنایی پیش روی ۵ قاضی قرار دادند.
این گره کور در حالی به وجود آمده است که روزهای نخست هر سه زن و مرد اعترافات دیگری داشتند.
۱۲ مردادماه سال ۹۰ مرد رهگذری هنگام عبور در بیابانهای اطراف شهریار با جسد مرد جوانی که لای پتویی پیچیده شده بود، روبهرو شد. وقتی پلیس در جریان این جسد قرار گرفت وارد عمل شد و با دیدن آثار کبودی روی گردن قربانی، خود را در برابر یک جنایت دید. تحقیقات پلیسی نشان داد جسد متعلق به مردی به نام «حسن» است که از مدتها پیش با زنی به نام «سمیه» رابطه پنهانی داشته است.
سمیه در همان بازجویی نخست رازگشایی کرد و گفت: شوهرم به نام «ناصر» در میدان میوه و ترهبار کار میکند و بیشتر شبها آنجا است. وی وقتی پی به رابطه من و حسن برد ما را نزد پلیس لو داد و هر دو بازداشت شدیم و پس از مدتی در حبس ماندن از زندان آزاد شدیم. شوهرم مرا به خانه راه نداد تا اینکه مجبور شدم نزد عمویم بروم و کارمان به دادگاه خانواده رسید.
وی افزود: شوهرم مرا تحت فشار قرار داد و مجبورم کرد تلفنی با حسن تماس بگیرم و او را به باغ عمویم در ملارد بکشانم. وقتی حسن آمد، عمویم به نام «قهرمان» و ناصر، وی را با دستمال خفه کردند سپس جسدش را در صندوق عقب خودرو گذاشته و به بیابانهای اطراف شهریار بردند. با این اعترافات، قهرمان و ناصر نیز دستگیر شدند و هر دو پذیرفتند حسن را به قتل رساندهاند.
در دادگاه
صبح دیروز ناصر، قهرمان و سمیه در شعبه ۸۴ دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی باقری و چهار قاضی مستشار تحت محاکمه قرار گرفتند. در ابتدای جلسه خانواده حسن خواستار قصاص نفس-اعدام-عاملان جنایت شدند سپس ناصر در جایگاه ایستاد و گفت قتل را قبول ندارم، از قهرمان که عموی سمیه است خیلی میترسیدم او از اینکه من پلیس را در جریان رابطه همسرم و مقتول قرار دادهام، ناراحت بود و مدام به این کارم اعتراض میکرد تا اینکه یک هفته بعد قهرمان با من تماس گرفت و گفت به باغ بروم، وقتی آنجا رفتم سمیه هم آنجا بود. صندوق عقب خودرو که در حیاط باغ بود را باز کرد، دیدم یک پتو آنجا است. پرسید زیر این پتو کیست؟ من در جواب گفتم نمیدانم سپس پتو را برداشت و گفت حسن را کشتم بعد با هم جسد را به بیابانهای شهریار بردیم و در آنجا رها کردیم.
عموی خانواده نیز گفت: حرفهای ناصر را قبول ندارم چرا که من باغم را در اختیار او و سمیه قرار داده بودم و در آنجا زندگی میکردند. من از قتل خبری ندارم فقط فردای آن روز که به باغ رفتم ناصر به من گفت با برادرش شهروز حسن را کشتهاند و جسدش را به بیابانهای شهریار انتقال دادهاند.
سمیه نیز وقتی پشت تریبون ایستاد در آخرین دفاع گفت: شب حادثه به تهدید همسرم و برادرش شهروز، حسن را به باغ دعوت کردم. ساعت ۱۲ بامداد بود حسن با خودرویش آمد. وقتی وارد اتاق شد در را به روی او بستم سپس شهروز و ناصر به داخل اتاق آمده و او را کشتند. عمویم از قتل هیچ خبری نداشت و بعد ناصر به او گفت که حسن را کشته است. بنابر این گزارش، پنج قاضی عالیرتبه جنایی بزودی تصمیم قضایی در زمینه متهمان این پرونده قتل را خواهند گرفت.
ارسال نظر