قاتل: دختر خوانده ام نامزد کرد، او را خفه کردم!
روز حادثه در نبود همسرم به خانه او رفتم و به بهانه اینکه دنبال شناسنامهام میگردم لیلا را از خواب بیدار کردم و از او خواستم شناسنامه را پیدا کند. او مخالفت کرد و بعد از مشاجره چاقویی را به طرفم گرفت من هم او را هل دادم و سرش به دیوار خورد بعد لیلا را خفه کردم.
۲۶ مهر سال ۸۶ زن جوانی به پلیس محمدشهر کرج مراجعه کرد و از ناپدید شدن مرموز دخترش خبر داد.
او در شکایتش گفت: چندی قبل من از شوهرم جدا شدم و با دو دختر هشت و ۱۶ سالهام زندگی میکنم که بعد از مدتی با مردی به نام صباح آشنا شدم و به عقد موقت او درآمدم روز حادثه سر کار بودم که صباح به خانه ما آمد و دختر کوچکم معصومه را از خانه بیرون فرستاد و بعد در حالیکه به گفته معصومه شیء مشکوکی را لای فرش پیچیده بود آن را داخل مینیبوسش گذاشت و از خانه رفت و از آن به بعد لیلا ناپدید شد.
کارآگاهان در جریان تحقیقات صباح را بازداشت کردند و این مرد در بازجوییهای تخصصی به کشتن دختر۱۶ ساله اعتراف کرد و گفت: «من با لیلا رابطه داشتم اما از وقتی او نامزد کرد از دستش عصبانی شدم.
روز حادثه در نبود همسرم به خانه او رفتم و به بهانه اینکه دنبال شناسنامهام میگردم لیلا را از خواب بیدار کردم و از او خواستم شناسنامه را پیدا کند. او مخالفت کرد و بعد از مشاجره چاقویی را به طرفم گرفت من هم او را هل دادم و سرش به دیوار خورد بعد لیلا را خفه کردم برای اینکه معصومه متوجه ماجرا نشود به بهانهای او را از خانه بیرون فرستادم و سپس جنازه را در فرش پیچیدم و از خانه بیرون بردم و در منطقه چهارباغ رها کردم.
در ادامه پرونده متهم برای محاکمه به شعبه ۷۱ دادگاه کیفری ارسال شد. او در جلسه دادگاه که ۲۶ آذر سال ۸۷ برگزار شد اتهام قتل دختر ۱۶ ساله را قبول کرد اما منکر آزار و اذیت او شد.
در ادامه حکم مجازات از سوی قضات دیوان عالی کشور تائید شد و پرونده برای اجرای حکم به شعبه اجرای احکام دادسرای جنائی فرستاده شد. در حالی که صباح در یک قدمی چوبه دار قرار داشت، با تلاش کمیته صلح و سازش دادسرای جنائی اولیای دم مقتول حاضر به گذشت از قاتل شدند.
در ادامه پرونده برای محاکمه از جنبه عمومی جرم به شعبه ۷۱ دادگاه کیفری فرستاده شد که قضات دادگاه صبح امروز به اتهام صباح رسیدگی کردند.
متهم به قتل در این جلسه با قبول اتهام خود گفت: روز حادثه برای برداشتن شناسنامه خود به خانه لیلا رفتم اما او آن را مخفی کرده بود.
در یک لحظه کنترلم را از دست دادم و او را خفه کردم. مدت ۴ سال است در زندان هستم و از قضات دادگاه می خواهم مرا ببخشند.
قاضی عزیز محمدی و چهار قاضی مستشار سپس ختم جلسه را اعلام کرده و برای صدور حکم وارد شور شدند.
ارسال نظر