بازیگری که از نقش منفی خاطره خوش ندارد
ما معمولا انتخاب میشویم و از میان پیشنهادها انتخاب میکنیم ولی گاهی پیش میآید که پیشنهادها مناسب نیست و ما بیکار میمانیم.
پورحسینی در زندگی عادی خود نیز بسیار منظم، مدیر و در عین حال مهربان است. اطرافیانش او را به عنوان کسی میشناسند که انرژی مثبت و منفی برایش اهمیت دارد و همیشه سعی میکند کارهایش را با اندیشه و تمرکز انجام دهد.
بگذارید سئوال اول را از همینجا شروع کنیم که شما معمولا با رسانهها گفتوگو نمیکنید؛ در حالی که مخاطبان از طریق همین رسانهها شما را بیشتر خواهند شناخت؛ شاید تصورتان این است که ارتباط تنها باید به واسطه نقشها صورت گیرد.
معتقدم آدم باید حرفی برای گفتن داشته باشد؛ در ضمن باید بتواند حرفش را بگوید بدون اینکه عوارض داشته باشد و دچار حاشیه و سوءتفاهم بشود. در فضای فعلی این کار بسیار مشکل است.
قبل از به وجود آمدن سایتها شما با نشریهای مصاحبه میکردید و تمام مطلب درج میشد و خواننده تمام مطلب را میخواند و اگر در جایی از مطلب برایش سئوالی پیش میآمد در جایی دیگر از مصاحبه جوابش را میگرفت ولی اکنون اکثر سایتها به دنبال جذب مخاطب هستند، به هر قیمتی، بخشی از مطلب را گزینش میکنند، تیتر جنجالی میزنند و باعث دردسر و سوءتفاهم میشوند.
همیشه میان دو کار شما فاصلههای یک تا چند ساله است؛ یعنی کم دیده میشوید، چرا؟
ما معمولا انتخاب میشویم و از میان پیشنهادها انتخاب میکنیم ولی گاهی پیش میآید که پیشنهادها مناسب نیست و ما بیکار میمانیم. گاهی اوقات با مردمی برخورد کردهام که به من گفتهاند از شما انتظار نداشتیم این کار را بکنید. پس باید در انتخاب تا آنجا که ممکن است با تفکر بیشتر برخورد کنیم. از سینما پیشنهاد زیادی ندارم.
آخرین کار سینماییام نقش متفاوتی بود که در فیلمسینمایی «روز رستاخیز» به کارگردانی آقای درویش ایفا کردم. میماند تئاتر و تلویزیون که از هر دو پیشنهاد دارم. تئاتر مشکلات خود را دارد که خیلی مفصل است، اما تلویزیون را فعلا ترجیح میدهم؛ به شرطی که نقشی که پیشنهاد میشود جذاب، مفید و حرفهای باشد و دوستش داشته باشم. ولی همین تلویزیون اگر زیاد در آن دیده شودی برایتان مشکلساز میشود.
در سالهای گذشته مثلاً دهه شصت شما را بیشتر در نقشهای منفی میدیدیم ولی در سالهای اخیر در نقشهای مثبت یا حتی مقدس ظاهر میشوید؛ نقشهایی مثل زکریای پیامبر و میثم تمار، این تغییر رویکرد دلیل خاصی داشت؟
از بازی کردن نقشهای منفی خاطره خوشی ندارم. در دهه شصت نقشهای منفی بازی میکردم؛ در فیلم «طلسم»، «شب حادثه»، «ایستگاه» و مجموعه تلویزیونی «دومین انفجار». حتی برای فیلم «طلسم» در جشنواره فجر کاندیدای بهترین نقش مکمل شدم. نقشهای منفیای که در فیلمها و سریال میبینیم اکثر سیاهاند؛ در حالی که آدمها در زندگی نه سیاهاند و نه سفید.
آدمهای خاکستریاند. بازی کردن در نقشهای منفی هیجانانگیز است. اگر این آدمها نباشند. قصه از حرکت باز میایستد و نقشهای منفی دیده شود. اگر نقش کاملی در این زمینه پیش بیاید، شاید کار کنم ولی از بازی کردن در نقشهایی که انرژی مثبت دارند لذت میبرم، حالم را خوب میکند. دوست دارم انرژی مثبتم را با دیگران تقسیم کنم.
با اینکه کارتان را با تئاتر آغاز کردید، اما حالا از آن فاصله گرفتهاید...
آخرین نمایشی که کار کردم متنی بود از اقای چرمشیر که برگرفته از شاهنامه فردوسی بود و کارگردان نمایش اشتفان وایلند بود از تئاتر مارین باد. چهار بازیگر ایرانی و چهار بازیگر آلمانی بودیم. ما که فارسی حرف میزدیم و وقتی آلمانها حرف میزدند کلمات به فارسی روی پرده منعکس میشد. تجربه خوبی بود؛ دو سال پیش.
یکی از ویژگیهای منحصربهفرد شما فیزیک و اسلوب صورت شماست که کمک میکند در هر قالبی دربیایید؛ گاهی در نقش عاشقی مثل میثم تمار و گاهی در نقش آدمی خشک و بیروح مثل یک ناظم مدرسه، استاد پورحسینی واقعی به کدام یک از اینها بیشتر شباهت دارد؟
این را قبلا توضیح دادم. اما در مورد فیزیک صورت و اندام باید بگویم شما هرگونه که در زندگی فکر کنید روی چهرهتان نقش میبندد. رنگ رخساره خبر میدهد از سر ضمیر.
ارسال نظر