بوی عيد در محله «ارامنه نشين» شرق تهران
رديف مغازههاي رنگ و وارنگ با ويترينهاي شبيه به هم، به خيابان رنگ و بويي ديگر داده، بوتيكهاي كوچك و بزرگ، برق ميزنند از شادي سال نو، ريسه چراغهاي ريز و درشت را كشيدهاند توي ويترينها، لابهلاي لباسها و كفشهاي زمستاني، لابلاي جعبههاي لوكس و سفت شكلات، لابلاي عروسكهاي گوزن و بابانوئل قرمز پوش و درختهاي مصنوعي كاج قد و نيم قد.
ارامنه تهران، ترجيح ميدهند كنار هم زندگي كنند، از پير و جوان، پولدار و بيپول، همه سعي ميكنند در يك كوي و محله در كنار هم باشند تا در محلهشان حداقل، در اقليت نباشند.
خيابان ١٦ متري اول در محله مجيديه تهران و سه راه ارامنه محلي است براي سركشي در روزهاي قبل از سال نوي ميلادي و انرژي گرفتن از بوتيكهاي شاد و مردم سفيدپوستي با رنگ چشماني روشنتر و بينيهايي عقابيتر از بقيه. مغازهها پر و خالي ميشوند و آدمها هستند كه با دست پر و لبخندي بر لب بيرون ميآيند و راهي مغازه بعدي ميشوند.
كاسبان ارمني كه خانه شان نبايد از محل كارشان خيلي دور باشد، از خريد بيشتر مسلمانان نسبت به ارامنه ميگويند. زن فروشندهيي كه زيورآلات ميفروشد و عروسك، در خلال مشتريهاي مسلمانش از مراسم و آيينهاي شب سال نويشان ميگويد، شبي كه قرار است مثل رسم ايرانيان، غذايي خاص بپزند و هديه رد و بدل كنند.
«شب سال نو، ما هم مانند رسوم سنتي شما، غذايي مخصوص اين شب را ميپزيم، كوكوسبزي جزو لاينفك سفره شب عيد است، كوفته قلقلي و ماهي با برنج سفيد هم بايد سر ميز شام باشد. شب سال نو، همه يا مهمان دارند يا خودشان مهمانند. برخي از ارامنه هم به جشنهايي كه برايشان تدارك ديده شده، ميروند، جشنهايي كه هيچ مسلماني حق ورود به آن را ندارد.» اينها را خانم فروشنده ميگويد، دوست دارد از رسومشان بگويد، از جشنهايشان و از دعاهايشان در كليسا.
بابانوئل هم ميآيد، البته تردد بابانوئل در معابر عمومي ممنوع است و شباهتي به كشورهاي ديگر كه اين روزها به بهانه سال نو، انواع و اقسام بابانوئل از چاق و لاغر، پير و جوان در خيابانهايشان رفت و آمد ميكند، نداريم. به دليل در اقليت قرار داشتن اين افراد، تردد بابانوئل در خيابانهاي تهران ممنوع است. مردمي كه همچنان ميخواهند بابانوئل، هداياي خودشان و فرزندانشان را بياورد، از بابانوئلهاي سفارشي استفاده ميكنند. «زنگ ميزنيم، برايمان بابانوئل ميفرستند.»
خانم فروشنده ميگويد: «از پسر ١١ سالهاش هم كه هنوز به واقعي نبودن بابانوئل ايمان نياورده، ميگويد و از اميدي كه هر سال، پسرك با آن به خواب ميرفته تا صبح، زودتر از همه، راهي درخت كاج وسط هال شود و هديهيي كه بابانوئل پير برايش آورده را باز كند و با خنده از ته دلش، ساكنان خانه را بيدار كند.» دخترم با اينكه ١٦ سالش است، هم، هرسال منتظر بابانوئل است و كادويي كه قرار است نصيبش شود. «تصور بابانوئل سفارشي با پالتوي قرمز و كلاه منگولهدار سفيد و قرمز با ريشي مصنوعي و انبوه كه يواشكي در خانهها را ميزند و كادوها را زير كاج ميگذارد، خندهيي معذب به لبان آدم ميآورد.
از جشن گرفتن نوروز ميپرسم، ميگويد: «ما هم تخم مرغ رنگي داريم و سبزه ميكاريم، اما سفره هفت سين نمياندازيم. بالاخره بهار آمده و ما هم با اندك جشني كه ميگيريم، به استقبالش ميرويم.»
روز تولد مسيح(ع) در تقويمهاي ايراني، ٢٥ دسامبر بر اساس اعتقاد كاتوليكها ثبت شده، اما مسيحيان گريگوري (گريگوري يا حواري، شاخهيي از ارتدوكسها هستند) روز ٦ ژانويه را تولد مسيح ميدانند و جشن اصليشان در اين روز است. روزي كه به كليسا ميروند و مراسم مذهبي به جا ميآورند. «ناني داريم به نام نان «نشخارك». نان مقدسي كه در كليسا پخته ميشود و به دست كشيش متبرك ميشود.
اهالي كليسا نان را به در خانههايمان ميآورند و به هر خانوادهيي تكهيي ميدهند. اين همان ناني است كه شام آخر، مسيح با حواريونش تقسيم ميكند، ناني كه او ميگويد اين بدن من است و اين جرعه شراب، خون من. ما هم به ياد او، اين تكه نان را در جرعهيي شراب ميزنيم و ميخوريم. اين جزيي از مراسم مذهبي ماست.» اينها گفتههاي زن فروشنده است در مورد جشن كريسمس يكي از سه شاخه مسيحيت.
بليت ناياب يك ميليون توماني
پوسترهاي بزمهاي شبانه و جشنهاي مسيحيان، پشت در هر مغازهيي ديده ميشود، جشنهايي با كيفيت متفاوت و در مكانهاي مختلف. از باشگاه آرارات گرفته تا هتل لاله، استقلال و اوين. شب گذشته، اين جشنها در هتلها و باشگاهها برگزار شد، جشنهايي كه بليت وروديشان از ٣٠٠هزار تومان شروع ميشود تا يك ميليون تومان. گرانترين بزم ارامنه، جشن هتل ديزين است در ٧٠ كيلومتري تهران با ورودي يك ميليون تومان كه به قول پسر جواني كه صاحب مغازه شكلاتفروشي است، از سه ماه پيش، فروشش را آغاز كردند و بليتهايش تمام شده است.
بابانوئل ويتريني، ممنوع
كاجي سفيد كه انگار روي شاخههايش را برف گرفته، در ويترين مغازهيي عروسك فروشي، خودنمايي ميكند. توي مغازه پر است از آدمهايي كه به زباني ديگر حرف ميزنند، صاحب مغازه خوشروست و وقتي ميبيند كاج سفيدش توجهم را جلب كرده به كمكم ميآيد براي گرفتن سلفي با كاج شلوغ از عروسك و آويز. ميگويد: «مشتريهاي كاج تمام شدهاند، يعني الان ديگر وقت خريد تزيينات كاج نيست، الان همه براي خريدهاي شب عيد به مغازه ميآيند، هديه براي بچهها.»
مي گويد: «اماكن بابانوئلها را ممنوع كرده بود، درختهاي كاج هم قرار بود در ويترين نباشد كه فعلا ممنوع نشده.»«شيريني مخصوص كريسمس موجود است» نوشتهاند روي در قنادي تا پاي مشتريان را راحتتر به مغازه باز كنند. رديف شيرينيهاي گوزن و كاج و آدم برفي در يخچال قنادي، با سروشكلي نه چندان جذاب به ازاي كيلويي ٢٠ هزار تومان، خبر از گراني از نوع كريسمسي ميدهد، گراني كه باعث نميشود پاي مشتريان شب عيد از مغازه چيده شود و آدم است كه چپيده شده در مغازه باريك شيرينيفروشي، آدمهايي كه جلوي يخچال كيكهاي قرمز و سفيد ايستادهاند و مدام آب دهانشان را قورت ميدهند. بيسكويت و كيكهاي خانگي را در سوپرماركت محله هم ميتوان ديد، سوپرماركتي برخلاف سلسله درياني كه بيرون مغازه پر است از پفك و چيپس و توي مغازه هم تا چشم كار ميكند، اجناس رنگارنگ چيده شده است.
صاحب سوپرماركت هم مثل بقيه همكيشانش، از سفيدي، رنگ به رخسار ندارد. رديف اجناس داخل مغازهاش نشان از اين ميدهد كه بالاي ٩٠ درصد اجناسش، خارجياند و طبيعتا قاچاق. شايد تنها كيكهاي خانگي كه همان موقع زني كه از همسايگياش براي فروش، تحويل ميدهد، قاچاق نباشد. ميگويد: «ما بيسكويت و كيك خاصي براي سال نو نداريم، اما مسيحيان فرانسوي كيكهاي مخصوص دارند و آلمانيها بيسكويت.» از برنامه كليسا در سال جديد ميگويد: «صبح اول ژانويه مردم راهي كليسا ميشوند براي به جا آوردن مراسم دعا و نيايش.
روز بعد از آن هم باز راهي كليسا ميشويم و براي اموات دعا ميخوانيم. در واقع اين روز مخصوص اموات است و براي آمرزش آنها دعا ميكنيم.»امروز، روز اول سال ٢٠١٥ است، سالي كه نويياش براي ايرانيها چندان به چشم نميآيد. خيابانها مثل هميشه شلوغ است و صف مردم ايستاده براي اتوبوس و مترو خبر از عيد نميدهد. شايد جايي كه صبح امروز، سوت و كورتر از بقيه خيابانهاي تهران باشد، مجيديه باشد و چند محلهيي كه ساكنان ارمني دارد، ساكناني كه مجبورند عيد را تنها در خانههايشان داشته باشند و هيچ جاي شهر برايشان رنگ و بوي تازگي عيد را نداشته باشد.
ارسال نظر