حقایق ناگفته از عهدنامه ترکمنچای در سالگرد امضای آن
یک موفقیت دیپلماتیک واقعی نیازمند دستیابی به اهداف ازپیشتعیینشده با کمترین هزینه است. در ترکمنچای هزینهها بسیار بیشتر از دستاوردها بود.
هممیهن: یک موفقیت دیپلماتیک واقعی نیازمند دستیابی به اهداف ازپیشتعیینشده با کمترین هزینه است. در ترکمنچای هزینهها بسیار بیشتر از دستاوردها بود.
حدود دو قرن پیش در چنین روزهایی در سرمای سوزان ایالت آذربایجان، فرماندهان سپاه ایران و روسیه تزاری در روستای کوچکی در نزدیکی تبریز گرد هم آمدند تا نقطه پایانی بر چند دهه جنگ و درگیری دیپلماتیک بین دو کشور بگذارند. جنگی نابرابر که ایرانیان با بزرگترین قدرتمند نظامی روی خشکی روبهرو شدند و دلاورانه مقاومت کردند اما در نهایت با شکست نظامی تسلیم فشارهای دیپلماتیک شدند و به جدایی شهرهای قفقازی تن دادند.
جنگهای ایران و روسیه که در ابتدا با عهدنامه صلح گلستان به ظاهر پایان یافته بود به خاطر ابهامات این قرارداد از سوی دو طرف نهایی و قطعی دانسته نمیشد. روسها مایل بودند مرزهای خود را گسترش دهند و ایرانیان نیز گلستان را قرارداد صلح موقتی میدانستند که بایستی لغو شود و شهرهای قفقازی به خاک ایران بازگردند.
عهدنامه ترکمنچای در 21 فوریه ۱۸۲۸ میلادی پس از شکست نظامی ایران در جنگ دوم با روسیه تزاری منعقد شد که در نگاه اول نمونهای از یک شکست دیپلماتیک سنگین برای ایران قاجاری به شمار رفت. با این حال، ارزیابی دقیق این عهدنامه به عنوان یک «ضرورت دیپلماتیک» نیازمند بررسی دقیق شرایط بحرانی زمان انعقاد، اهداف طرفین، و محدودیتهای ایران است. این پیمان از دو منظر شکست اجتنابناپذیر و حداقلسازی خسارات آن ناگزیر و اجباری بود.
دوران قاجار همواره با عهدنامههای ننگین گلستان و ترکمنچای یادآوری میشوند؛ حال آنکه این داوری هرگز موقعیت ایران را در آن عصر در نظر نمیگیرد. دورهای که بیش از دوسوم جهان مسکون به مستعمره قدرتهای بزرگ بدل شدند و امپراتوریهای قدرتمندی چون گورکانیان هند و عثمانی یا مستعمره و یا تجزیه و نابود شدند و در چنین شرایطی دولتمردان قاجاری به هر حیله و تلاشی بود موفق شدند استقلال نسبی ایران را حفظ کرده و هسته تاریخی ارضی ایران را نیز حفظ کنند. در واقع قلمرو ایران چه در آغاز و چه در پایان سلسله قاجار بیشتر و بزرگتر از دوران زندیه بود و بخش اصلی ایران دوره صفوی و افشاری را در خود حفظ کرده و به میراث گذاشت. به سرانجام رساندن همین مهم در شرایط استیلای قدرتهای استعماری بر جهان در قرن نوزدهم میلادی امری دشوار بود.
شرایط بحرانی ایران
با وجود آنکه عباسمیرزا طی نبردهای خود چند باری هم به پیروزی رسید و موقعیت برتری نسبت به نیروهای روسیه تزاری پیدا کرد اما در نهایت با غفلت بخشی از نیروها و البته برتری نظامی ارتش تزاری، آنان پیشروی کرده و تبریز را به اشغال درآوردند. ایران در جنگهای اول و دوم با روسیه بهرغم ضعفهای فنی، با تکیه بر روحیه مقاومت مردمی و تاکتیکهای نامنظم، چندین پیروزی موقت بهدست آورد.
در نبرد سلطانآباد نیروهای ایران توانستند روسها را شکست دهند، اما این پیروزیها به دلیل نبود هماهنگی استراتژیک و پشتیبانی لجستیکی، پایدار نماندند. روسیه تزاری با صنایع پیشرفته تسلیحاتی، توپخانه مدرن، و ارتش منظم، برتری آشکاری داشت. در مقابل، ایران هنوز به سوارهنظام سنتی و توپهای قدیمی متکی بود. رقابتهای قبیلهای، شورشهای محلی و ناتوانی حکومت مرکزی در ایجاد وفاق ملی، توان ایران را تحلیل برد و برخی حکام محلی قفقاز حتی به روسیه گرایش پیدا کردند.
اشغال تبریز، پایتخت ولیعهدنشین و مرکز اقتصادی-نظامی شمال ایران، توسط روسها، موقعیت چانهزنی ایران را به شدت تضعیف کرد. روسیه با تهدید به پیشروی به سمت تهران، عملاً ایران را در موضع تسلیم قرار داد. بریتانیا هم که نگران پیشروی روسیه به سمت جنوب و ایجاد خطر برای مستعمره ارزشمندش در هندوستان بود، به جای حمایت از ایران، به دلیل اولویت دادن به سیاست موازنه در برابر روسیه، ایران را به پذیرش صلح تحمیلی وادار کرد. این فشار خارجی، دست ایران را در مذاکرات بست.
مفاد عهدنامه ترکمنچای بهطور کلی به ضرر ایران بود، اما در شرایط بحران، دیپلماتهای ایرانی بهویژه میرزا ابوالحسن شیرازی تلاش کردند تا از فروپاشی کامل ایران جلوگیری کنند. واگذاری قطعی ایروان، نخجوان، و بخشهایی از تالش به روسیه که منجر به تثبیت سلطه روسیه بر قفقاز شد، زیان اصلی ایران از این قرارداد بود. در عین حال غرامت سنگینی به خاطر آغازگر جنگ به ایران تحمیل شد و ایران موظف به پرداخت ۵ میلیون تومان غرامت به روسیه شد که اقتصاد ویرانشده ایران را تحت فشار بیشتری قرار داد.
اعطای حق کاپیتولاسیون و معافیت قضایی اتباع روس و انحصار تجاری روسیه در ایران و حق انحصاری کشتیرانی نظامی در دریای خزر، که حاکمیت ملی ایران را نقض میکرد، شرایط دیگری بود که روسها بر ایران تحمیل کردند. ممنوعیت حضور ایران در دریای خزر با ناوگان جنگی، امنیت شمال ایران را تضعیف نمود و برای مدتها روسیه را در موقعیت برتر نظامی قرار داد.
اما نکته مثبت این قرارداد این بود که قاجاریه را از فروپاشی کامل نجات داد و تبریز را از اشغال رهایی بخشید. با وجود این شرایط تحمیلی، ایران توانست از اشغال کامل توسط روسیه جلوگیری کند و هسته مرکزی خود یعنی آذربایجان، گیلان و تهران را حفظ نماید. این موضوع در شرایطی اهمیت دارد که روسیه ابتدا قصد داشت تالش و حتی بخشهایی از آذربایجان ایران را نیز ضمیمه کند.
به لحاظ عینی عهدنامه ترکمنچای به دلیل مفاد ناعادلانه و تحقیرآمیز، یک ضرورت دیپلماتیک بود. ایران تحت فشار نظامی و سیاسی، مجبور به پذیرش خواستههای روسیه بدون هیچ امتیاز متقابلی شد. در شرایطی که ادامه جنگ به معنای سقوط تهران و تجزیه کامل ایران بود، دیپلماتهای قاجار با مهارت نسبی، توانستند جلوی پیشروی بیشتر روسیه به سمت جنوب را بگیرند، از مداخله مستقیم بریتانیا به نفع روسیه جلوگیری کنند و با وجود فشارها، موجودیت ایران به عنوان یک دولت مستقل را حفظ نمایند.
یک موفقیت دیپلماتیک واقعی نیازمند دستیابی به اهداف ازپیشتعیینشده با کمترین هزینه است. در ترکمنچای هزینهها بسیار بیشتر از دستاوردها بود. با از دست دادن قفقاز، پرداخت غرامت، و امتیازات یکجانبه، ضربهای تاریخی به ایران وارد شد. دیپلماسی بدون پشتوانه نظامی، محکوم به شکست است. از سوی دیگر ارتش ایران هنوز مبتنی بر سوارهنظام سنتی و توپخانه قدیمی بود، درحالیکه روسیه از ارتش منظم، توپخانه مدرن و استراتژیهای پیشرفته بهره میبرد. ایران در میدان جنگ شکست خورده بود و دیپلماسی صرف نمیتوانست جبرانکننده باشد.
اوج اقتدار امپراتوری روسیه تزاری
دور دوم جنگهای ایران و روسیه تزاری در دوران اوج قدرت نظامی روسیه اتفاق افتاد. این جنگ در شرایطی رخ داد که روسیه تزاری پس از شکست ناپلئون بناپارت در سال ۱۸۱۲ در نبرد معروف بورودینو و عقبنشینی فاجعهبار ناپلئون از مسکو بهعنوان یک ابرقدرت نظامی در اروپا تثبیت شده بود. تواناییهای نظامی روسیه در این دوره این کشور را به مهمترین قدرت نظامی دستکم در خشکی بدل کرد که با قدرت دریایی بریتانیا دیگر ابرقدرت این دوران هماوردی میکرد.
روسیه پس از عبور از نبرد با ناپلئون فاتح بزرگ اروپا انبانی از تجربه و تاکتیکهای پیشرفته را همراه داشت. روسیه در جنگ با ناپلئون، استراتژیهای نوینی مانند جنگ فرسایشی و استفاده از جغرافیای گسترده و آب وهوای سخت را به کار گرفت. این تجربهها به ارتش روسیه در نبرد با ایران نیز کمک کرد. ارتش روسیه پس از جنگهای ناپلئونی، به یک نیروی منظم، آموزشدیده و مجهز تبدیل شده بود. سربازان روس تحت فرماندهی ژنرالهای باتجربه مانند ایوان پاسکوویچ فاتح جنگهای قفقاز که در نبردهای اروپا تجربه آموخته بود عمل میکردند. این ارتش از توپخانه مدرن، سلاحهای گرم پیشرفتهتر مانند تفنگهای فتیلهای و استحکامات نظامی برخوردار بود، درحالیکه ایران هنوز به تاکتیکهای سنتی سوارهنظام و تجهیزات محدود متکی بود.
ارتش ایران تحت فرماندهی عباسمیرزا تلاش کرده بود با الگوبرداری از نظام اروپایی نیروهای خود را مدرن کند، اما این اصلاحات ناکافی و پراکنده بود. اقتصاد ضعیف، نبود صنایع نظامی پیشرفته، و اختلافات داخلی میان خوانین محلی، توان ایران را محدود میکرد. روسیه با برخورداری از صنایع نظامی، شبکه لجستیک قوی، و پشتیبانی مالی دولت مرکزی، برتری چشمگیری در تسلیحات، تعداد نیروها، و ثبات فرماندهی داشت. آنها همچنین از اختلافات داخلی در مناطق قفقاز مانند گرایش برخی حکام محلی به روسیه بهرهبرداری کردند.
ارتش تزاری با تسلط بر تاکتیکهای محاصره و دفاع، بارها نیروهای عباسمیرزا را غافلگیر کردند. روسها با استفاده از استحکامات نظامی مانند قلعههای مستحکم در ایروان و نخجوان و محاصره طولانیمدت، نیروهای ایران را فرسوده میکردند. در عین حال ارتش روسیه از هماهنگی بین سپاه زمینی و دریایی برخوردار بود. درحالیکه ایران فاقد نیروی دریایی کارآمد در دریای خزر بود، روسیه در این نبردها از ناوگان خود برای انتقال نیرو و محاصره اقتصادی ایران استفاده کرد.
روسیه همچنین با دیپلماسی هوشمندانه و با عقد پیمان با بریتانیا و بهرهگیری از رقابتهای استعماری، مانع از مداخله خارجی به نفع ایران شد. شکستِ ناپلئون و پیروزی بر ایران، دو وجه از قدرت روسیه تزاری در اوایل سده ۱۹ میلادی را نشان میدهد. روسیه در جبهه اروپایی با تکیه بر مقاومت ملی و تاکتیکهای غیرمتعارف، ارتش بزرگی مانند ناپلئون را شکست داد و در آسیا هم با ترکیبی از برتری تکنولوژیک، سازماندهی منظم، و بهرهگیری از ضعفهای داخلی رقیب، به گسترش قلمرو خود ادامه داد. این دوره، آغاز تبدیل روسیه به یک امپراتوری چندملیتی بود که همزمان در جبهههای اروپایی و آسیایی فعال بود. پیروزی بر ایران، موقعیت روسیه را به عنوان قدرت مسلط در قفقاز تثبیت کرد و زمینهساز نفوذ بیشتر آن در غرب آسیا شد.
نقش سیاست بینالمللی بر تضعیف ایران
قاجارها علاوه بر ضعف نظامی از ضعف دیپلماتیک نیز رنج میبردند و به دلیل عدم آگاهی از تحولات سیاست بینالملل در عرصه مذاکرات نیز غافلگیر میشدند و این موضوع موازنه قوا را به نفع روسیه بیشتر میکرد. بریتانیا، رقیب اصلی روسیه در منطقه، اگرچه نگران گسترش نفوذ روسیه به سوی هند بود، اما به دلیل اولویت دادن به ثبات اروپا و رقابتهای استعماری، حاضر به حمایت مستقیم از ایران نشد. این بیتفاوتی، دست روسیه را در تحمیل شرایط باز گذاشت و تلاشهای ایران را برای جلب حمایت ناکام گذاشت.
قاجارها تلاش کردند با ارسال هیئتهای دیپلماتیک به لندن و پاریس، حمایت بینالمللی کسب کنند، اما قدرتهای اروپایی ترجیح دادند منافع خود را بر حفظ تمامیت ارضی ایران مقدم بشمارند. اساساً تحولات سیاست بینالمللی در اروپا نقش تعیینکنندهای در شکست ایران و تضعیف موقعیت قاجارها ایفا کرد. این دوره همزمان با تحولات پس از جنگهای ناپلئونی و شکلگیری «کنسرت اروپا» بود که نظام توازن قوا میان قدرتهای اروپایی را رقم زد. ایران قاجاری به دلیل انزوای دیپلماتیک و عدم درک صحیح از این تحولات، نتوانست از آنها بهرهبرداری کند.
پس از شکست ناپلئون در سال ۱۸۱۵، قدرتهای اروپایی مانند بریتانیا، اتریش، پروس و فرانسه در قالب «کنسرت اروپا» همکاری میکردند تا از بروز جنگهای بزرگ جلوگیری کنند. روسیه، با بهرهگیری از این ثبات، تمرکز خود را بر گسترش نفوذ در قفقاز و آسیای مرکزی معطوف کرد. روسیه تزاری تحت رهبری تزار نیکلای یکم، به دنبال تحکیم سلطه بر قفقاز بود و از ضعف داخلی ایران قاجاری برای پیشروی بیشتر استفاده کرد. قاجارها به دلیل فقدان شبکه دیپلماتیک کارآمد در اروپا، از تحولات سیاسی پشت پرده مانند توافقهای پنهانی میان قدرتهای اروپایی بیاطلاع بودند.
آنها نمیدانستند که بریتانیا و روسیه برای تقسیم حوزههای نفوذ در آسیا به تفاهم رسیدهاند. در جریان جنگ، ایران امیدوار بود با اتکا به رقابت روسیه و بریتانیا، حمایت یکی از این قدرتها را جلب کند، اما بریتانیا با وجود انعقاد قراردادهای قبلی، به دلیل اولویت جلوگیری از جنگ در اروپا و حفظ رابطه با روسیه، عملاً از کمک نظامی به ایران خودداری کرد. عثمانی، رقیب سنتی ایران نیز به دلیل درگیریهای داخلی و تهدیدات روسیه، تمایلی به اتحاد با ایران نشان نداد.
ایران به دلیل عدم آگاهی حتی نتوانست از رقابتهای فرانسه و بریتانیا یا اختلافات درون کنسرت اروپا به نفع خود استفاده کند. فرانسه که پیشتر در دوره ناپلئون با ایران همکاری میکرد، پس از سال ۱۸۱۵ به حلقه قدرتهای محافظهکار اروپا پیوسته بود و تمایلی به حمایت از ایران نداشت. سایر قدرتهای اروپایی مانند اتریش و پروس نیز به مسائل ایران بیتوجه بودند.
پیامدهای قرارداد ترکمنچای
قرارداد ترکمنچای نهتنها ضربه سنگینی به حاکمیت ایران وارد کرد، بلکه نشاندهنده بهرهبرداری روسیه از بیخبری قاجارها از تحولات جهانی بود. الحاق دائم ایالات قفقاز شرقی (مانند ایروان و نخجوان) به روسیه و مجبورشدن ایران به پرداخت ۲۰ میلیون روبل نقره به روسیه که اقتصاد ایران را ویرانتر میکرد و برخورداری اتباع روسیه از مصونیت قضایی در ایران، به الگویی برای دیگر قدرتهای استعماری تبدیل شد. این قرارداد پایههای نفوذ روسیه در ایران را تقویت کرد و راه را برای مداخلات بعدی هموار ساخت.
ساختار سنتی حکومت قاجار و نبودن ارتش منظم، آنها را در برابر روسیه آسیبپذیر کرده بود. نبود سفیران ثابت در پایتختهای اروپایی و عدم استخدام مشاوران خارجی آگاه از تحولات جهانی و توجه صرف به رقابتهای داخلی، ایران را در موقعیت ضعیفی قرار میداد. درباریان قاجار بیشتر درگیر منازعات داخلی بودند تا تدبیر راهبردهای کلان برای مقابله با تهدیدات خارجی و بهطور خلاصه، قاجارها در دورهای که اروپا شاهد تحولات سریع دیپلماتیک و نظامی بود، در انزوا قرار داشتند و همین امر باعث شد روسیه به راحتی بر ایران مسلط شود. این شکست، زنگ خطری برای ورود ایران به «بازی بزرگ» قرن نوزدهم میان روسیه و بریتانیا بود که در نهایت به کاهش حاکمیت ایران انجامید.
ترکمنچای؛ شکستی با درسهای تاریخی
عهدنامه ترکمنچای را نمیتوان یک موفقیت دیپلماتیک دانست، اما میتوان آن را آخرین راه چاره در بنبست نظامی-سیاسی ارزیابی کرد. این قرارداد نشان داد که دیپلماسی در شرایط ضعف نظامی، حتی با مهارت نمایندگان، نمیتواند به برابری با قدرتهای مهاجم بینجامد. حفظ استقلال ایران در بازی بزرگ استعمار، نیازمند اصلاحات داخلی و تقویت پایههای اقتصادی-نظامی بود که قاجارها در تحقق آن ناکام ماندند اما در مسیر آن قدم برداشتند. هرچند ترکمنچای ضعف ایران را عریان کرد، اما همانند شوکی تاریخی، بیداری نسبی نخبگان ایرانی را برای آغاز اصلاحات تسریع نمود.
ترکمنچای را نمیتوان یک شکست کامل و یا موفقیتی چشمگیر دانست بلکه این عهدنامه تابآوری در برابر فروپاشی کامل بود. این عهدنامه درس عبرتی برای آینده ایران شد تا نشان دهد بدون وحدت ملی، نوسازی ساختارها، و دیپلماسی فعال مبتنی بر قدرت داخلی، نمیتوان در برابر امپراتوریهای گسترشطلب ایستادگی کرد. ارزیابی منصفانه از تلاشهای ایران قاجاری در برابر روسیه تزاری، نیازمند توجه به بستر تاریخی پیچیده و شرایط داخلی و خارجی حاکم بر آن دوره است.
ایران قاجار در میانه گسترش استعمار اروپایی و فروپاشی امپراتوریهای شرقی مانند عثمانی و هند گورکانی قرار داشت، اما بهرغم شکست در جنگهای قفقاز و از دست دادن بخشهایی از سرزمینهای شمالی، توانست استقلال سیاسی خود را حفظ کند و به کلیت ارضیِ هسته مرکزی ایران پایبند بماند. تلاشهای اصلاحی در اوان جنگهای ایران و روسیه آغاز شد و عباسمیرزا، ولیعهد قاجار، به عنوان پیشگام مدرنسازی ارتش ایران، با استخدام مربیان اروپایی، ایجاد واحدهای منظم پیادهنظام و خرید توپخانه مدرن تلاش کرد تا ارتش ایران را به استانداردهای اروپایی نزدیک کند. هرچند این اصلاحات به دلیل کمبود بودجه، مقاومت محافظهکاران داخلی، و نبود صنایع نظامی بومی، ناکافی و ناپایدار بودند.
در واقع برخلاف تصور عمومی قاجاریه چه در آغاز حکومت این سلسله و چه در پایانش نسبت به پیش از خود توانسته بود هسته مرکزی ایران سیاسی را حفظ کند و در حد و اندازه خود از تمامیت ارضی ایران دفاع کند و مهمتر از آن در دورهای که بسیاری از دولتهای شرقی به مستعمره کامل تبدیل شدند، استقلال سیاسی ایران را حفظ کند.
ایران قاجاری برخلاف هند که بهطور کامل مستعمره بریتانیا شد، یا عثمانی که به مرد بیمار اروپا تبدیل شد، بهرغم تحمیل امتیازات قضایی و اقتصادی مثل کاپیتولاسیون و از دست دادن قفقاز، توانست حاکمیت سیاسی خود را حفظ کند. این موفقیت تا حدی مرهون موقعیت ژئوپلیتیک ایران حائل بین روسیه و بریتانیا و مهارت نسبی دیپلماتهای قاجار در بازی با رقابتهای استعماری بود.
از دست دادن قفقاز هرچند ضربهای سهمگین بود، اما ایران توانست از تجزیه کامل سرزمینهای مرکزی و هسته تاریخی ایران جلوگیری کند. مقاومتهایی مانند دفاع از هرات در دوران ناصرالدینشاه نشاندهنده تلاش برای حفظ مرزهای باقیمانده بود. گامهای اولیه به سوی نهادهای مدرن از دوره قاجاریه آغاز شد و قاجارها اگرچه در جنگ شکست خوردند، اما نخستین سنگهای مدرنسازی را بنا نهادند. اعزام دانشجویان به اروپا، تأسیس دارالفنون در دوران ناصرالدینشاه، و تلاش برای ایجاد سیستم اداری متمرکزتر، نشاندهنده آگاهی نسبی از ضرورت تغییر بود.
ظهور روشنفکرانی مانند میرزاملکمخان و انتشار نخستین روزنامهها، زمینهای برای جنبشهای بعدی مانند مشروطه شد. بهرغم شکست، مقاومت ایران در قفقاز باعث شد روسیه نتواند به راحتی به سمت جنوب پیشروی کند و در قفقاز متوقف شد. این مقاومت، همراه با هوشمندی دیپلماتیک در حفظ موازنه بین روس و انگلیس، از عوامل مهم بقای ایران به عنوان دولتی مستقل در میانه بازی بزرگ بود. در عین حال شکست از روسیه و تحقیر ناشی از عهدنامههای ننگین، بذرهای بیداری ملی و جنبشهای اصلاحطلبانه کاشت که در دهههای بعدی نمایان شدند.
ایران قاجار در مواجهه با روسیه تزاری، هرچند در میدان جنگ شکست خورد و بخشهایی از سرزمینش را از دست داد، اما با تکیه بر دیپلماسی هوشمندانه، موقعیت ژئوپلیتیک، و مقاومت مردمی، از سرنوشتی مشابه بسیاری از کشورهای مستعمره یا تجزیهشده مانند هند یا عثمانی اجتناب کرد. تلاشهای ناقص اما پیشروانه برای مدرنسازی نظامی و اداری، اگرچه نتوانستند جلوی پیشروی روسیه را بگیرند، اما نشاندهنده آغازی برای گذار ایران به دوران مدرن بودند. داوری منصفانه این است که ایران قاجار در شرایطی سخت، میان چکش استعمار و سندان ساختارهای فرسوده داخلی، تا حد ممکن از موجودیت خود دفاع کرد و میراثی از مقاومت را برای نسلهای بعد به جا گذاشت.
ارسال نظر