دولت هنوز گرفتار مشکلات گذشته است
خشایار دیهیمی معتقد است دولت یازدهم آن قدر گرفتار مشکلات به جای مانده از گذشته است که هنوز قلق کار دستش نیامده و حداقل باید یکسال دیگر به دولت روحانی فرصت داد و پس از آن درباره چشمانداز حوزه کتاب در دوران این دولت اظهار نظر کرد.
دیهیمی مترجم و ویراستار آثار فلسفی است و تا کنون بیش از هشتاد کتاب به قلم وی به فارسی برگردانده شده است. در ادامه گزیده ای از گفتگوی مفصل دیهیمی درباره علل کاهش شمارگان کتاب در کشور را می خوانید:
- ما باید دیدگاه جامعی درباره مشکلات جامعهمان داشته باشیم؛ چرا که این دیدگاهها به شکل حلقههای یک زنجیر به هم متصلاند و این طور نیست که بتوان یکی از این حلقهها را جداگانه ترمیم کرد. بنابراین دیدگاه ما باید جامع باشد و فقط به عناصر جزئی نپردازیم؛ اگر چه عناصر جزئی هم دخیلاند. مثلاً نباید بگوییم قیمت کتاب بالاست و همین عامل موجب پایین آمدن تیراژ کتاب در جامعه ما شده است. بالا رفتن قیمت کتاب یا کمتر شدن فرصت مردم، عواملی جزئی است در دل مسائل کلی جامعه. ما ابتدا باید ببینیم که کارکرد کتاب در جامعه ما چیست و سپس باید این نکته را در نظر بگیریم که آیا کتاب در جامعه ما، کارکرد واقعی خودش را دارد یا اینکه عوامل متعددی مانع از ایفای این کارکرد میشوند.
- نباید فقط سوال کنیم آیا کتابهای خوبی نوشته یا ترجمه میشود یا نه. اینها فرع بر مساله است. ابتدا باید این مساله کلی را دید که ما اصلاً در کشورمان به دانش و بینش و تفکر چه اندازه اهمیت میدهیم؟ اگر به این امور اهمیت داده شود و نحوه و عمق تفکر شما در مرتبه اجتماعی و تاثیرگذاریتان در جامعه موثر باشد، طبیعتاً رغبت مطالعه در شما بیشتر میشود ولی اگر کتاب هیچ یک از این کارکردها را نداشته باشد، بدیهی است که رغبت شما به مطالعه کم میشود.
- وقتی کودکان ما به تفکر تشویق نشوند و از دوران کودکی به هزاران دلیل سوالاتشان سرکوب یا نادیده گرفته شود، طبیعتاً کنجکاوی او فروکش میکند و دیگر رغبتی پیدا نمیکند که هر چه بیشتر فکر کند و سوالهای بیشتری مطرح کند. والدین هم اصلاً توان و بینش سوق دادن فرزندانشان به سمت کتاب خواندن بیشتر را ندارند تا آنها از طریق مطالعه، جهان اطرافشان را هر چه بیشتر بشناسند.
- اصولا در نگاه ما به آموزش و پرورش، فقط آموزش پررنگ است؛ آن هم آموزش کاملاً کلاسیک و کنکوری. یعنی دانش آموز باید محفوظاتی داشته باشد و خوب تست بزند. ما بخش پرورش را جدی نمیگیریم. کتاب خواندن متعلق به همین بخش پرورش است. اینکه کودک کمکم شخصیت پیدا کند، صاحب تفکر شود و شهامت یابد تا سوالاتش را مطرح کند، مد نظر ما نیست.
- اصلاً در اکثر کلاسهای مدارس ما، بحث کردن جایی ندارد. معلم حوصله ندارد به دانش آموز مجال اظهار نظر بدهد تا بحثی در کلاس دربگیرد. Teaching as discussion یعنی درس دادن از طریق مباحثه. اموری از این قبیل است که موجب پرورش فکر و شخصیت کودک میشود. وانگهی، مگر معلمان ما خودشان چقدر کتاب میخوانند؟ حتی در حیطه تخصصی خودشان. مثلاً اینکه تئوریهای جدید آموزش و پرورش چه میگویند؟ درباره روانشناسی دانش آموز، ادبیات، تاریخ و ... معلمان ما چقدر مطالعه میکنند؟ در پایین بودن میزان مطالعه در کشور ما، اموری از این قبیل خیلی مهمتر از - مثلاً - قیمت بالای کتاب است. ما باید از مسائل بنیانی شروع کنیم. تا این مسائل بینانی علاج نشود، با سوبسید دادن به کتاب یا پایین آوردن قیمت کتاب، کتابخوانی در جامعه افزایش نمییابد.
- حجم کتاب درسی نباید به اندازهای باشد که کتاب غیر درسی خوانده نشود. چه تعداد از مدارس ما کتابخانههایی دارند که در همه زمینهها کتاب داشته باشد؟ من درباره این موضوع از نزدیک تحقیق کردهام. ما در مدارسمان چند تا کتابدار داریم؟ در جهان غرب، حجم کتابهای درسی اندک است تا دانش آموز بر اساس کنجکاوی و رغبت خودش برود کسب معلومات کند نه اینکه مجبور به کسب محفوظات باشد. بله، محفوظات دانش آموزان ما خیلی بیشتر از دانش آموزان آنهاست ولی این محفوظات موجب رشد شخصیت دانش آموز نمیشود و عادت کتابخوانی را در کودکان و نوجوانان ما نهادینه نمیکند. در دانشگاههای غربی ، استاد اصلاً نمیآید مثل دانشگاههای ما جزوه تدریس کند. او خط و سرنخ به دانشجو میدهد تا دانشجو برود چندین و چند کتاب را بخواند و بعد بیاید نظر شخصی خودش را در کلاس بیان کند. اگر کسی نظر شخصی خودش را مطرح نکند، از نظر آنها اصلاً رشد نکرده است. آموزش و پرورش ما در تمام سطوح مبتنی بر یکسری مفروضات است ولی در غرب مبتنی بر پرورش شخصیت دانش آموز و رساندن او به تفکر عمیق است. به همین دلیل در آن جوامع، تیراژ کتاب و میزان علاقه مردم به کتاب خواندن اصلاً قابل مقایسه با جامعه ما نیست. کتابخوانی گسترده در جوامع غربی، برآمده از ساخت و بافت ویژهای است که از دوران کودکی شهروندان، آنها را دربرگرفته است.
- باید ببینیم چه سرگرمیهایی جای کتاب خواندن را گرفته است. هر چیزی که جاذبهاش بیشتر باشد و کارکرد بیشتری داشته باشد، طبیعتاً با اقبال بیشتری از سوی مردم مواجه میشود. چه اتفاقی افتاده است که رضایت خاطر از کتاب به چیزهای دیگر سوق پیدا کرده است؟ مگر اینترنت و ماهواره فقط به مملکت ما آمده است؟ همه جای دنیا اینترنت و ماهواره وجود دارد اما عوارض آن در سایر کشورها، مثل کشور ما نبوده است. اگر بگوییم اینترنت و ماهواره علت کاهش تیراژ کتاب در جامعه ما بوده، این حرف تا حدی سطحینگرانه است. تحقیقی درباره این موضوع وجود ندارد. باید دقیق روشن شود که کدام سرگرمیها جای کتاب را گرفتهاند.
- مردم ایران با مردم هیچ جای دنیا فرقی ندارند. مردم ایران نیز همان علائق انسانی سایر مردم دنیا را دارند. هر چیزی که برای مردم ما جاذبه و نفع و کارکرد بیشتر داشته باشد، مردم ما به سمت آن پدیده جذب میشوند. ما باید ببینیم که جامعه ما دچار چه مشکلی است که مردم ما از کتاب رویگردان شدهاند. میزان امید در جامعه با میزان کتابخوانی ربط مستقیم دارد. وقتی کتابخوانی در جامعهای افت میکند، قطعاً میزان امید در آن جامعه نیز کاهش یافته است.
- امید و شادی پلهو به پهلوی هم حرکت میکنند. آدم ناامید که شاد نیست. آدم ناامید و ناشاد، اصلاً حوصله کتاب خواندن ندارد. او میگوید اصلاً کتاب بخوانم که چه شود؟! شما کتاب میخوانید که جهان را بهتر بشناسید، پیشرفت کنید و در جامعه تاثیرگذار باشید.
- به نظر من، مشکل اصلی این نیست که کتاب میخوانیم یا مقالهای اینترنتی. مشکل اصلی این است که جامعه ما جامعه کمسواد و کماطلاعی است. افراد زیادی هستند که در اینترنت عمدتاً خبر میخوانند و خبرهایی هم که میخوانند غالباً شایعه است. اخبار به صورت آزادانه در روزنامهها درج نمیشود و اینها هم هر شایعهای را که در سایتهای فیلترشده میخوانند، به عنوان خبر میپذیرند.
- کاهش ممیزی عاملی جزئی است. کاهش کتابخوانی یک مساله جامعهشناختی است. در جامعهشناسی باید نگاه کلان داشت و ما هم باید با نگاهی کلیتر این مساله را حل کنیم. مسائل جزئی را هم در دل همین نگاه کلان میتوان بهتر فهمید و حل کرد.
- قیمت کتاب هم عامل جزئی است و به نظر من، از حیث اهمیت در مرتبه آخر است. در کشورهای پیشرفته دنیا، کتابخانههای عمومی کتابهای فراوانی میخرند. یعنی مردم لزوماً زیاد کتاب نمیخرند. مردم عضو کتابخانهها هستند و در شعاع یک کیلومتری محل سکونتشان حتماً یک کتابخانه عمومی وجود دارد که موظف است کتاب مورد نیاز آنها را برایشان تهیه کند. حق عضویت در کتابخانههای عمومی هم اندک است. اگر ما هم چنین کتابخانههایی میداشتیم، اصلاً بحث «تاثیر قیمت کتاب در پایین آمدن تیراژ کتاب» مطرح نمیشد؛ چرا که کتابخانهها موظف بودند کتابهای مورد نیاز مردم هر محله و منطقه را تهیه کنند. فروش کتاب هم وضع مطلوبی پیدا میکرد؛ چرا که کتابخانههای عمومی پرشمار، کتابهای گوناگون را به تعداد کافی میخریدند.
- کتابخانههای عمومی به اندازه کافی کتاب ندارند. علاوه بر این، جمعیت کشور ما بیشتر شده است. تعداد کتابخانههای عمومی متناسب با رشد جمعیت افزایش نیافته. ضمناً کتابخانههای عمومی ما فقط کتابهایی را عرضه میکنند که در اختیار دارند. اگر کسی بگوید من این کتاب خاص را لازم دارم، کتابخانههای عمومی ما خودشان را متعهد به تهیه آن کتاب نمیبینند. در حالی که باید خود را موظف بدانند که ظرف ۴۸ ساعت آن کتاب را تهیه کنند. اغلب کتابدارهای ما مردم را راهنمایی نمیکنند. اگر شما بگویید من به این حوزه علاقه دارم، کتابدارهای ما در اکثر کتابخانههای عمومی، نمیتوانند به شما بگویند این کتابها را در این زمینه بخوان. ما نه کتابخانه خوب داریم نه کتابدار خوب.
- دولت روحانی آن قدر گرفتار مشکلات به جای مانده از گذشته است که هنوز قلق کار دستش نیامده. این دولت الان فقط مشغول رفع معضلات بزرگ موروثی است. دولت روحانی هنوز درگیر جمع و جور کردن عوارض هشت سال گذشته است و البته این امر طبیعی است. حداقل باید یکسال دیگر به دولت روحانی فرصت داد و پس از آن درباره چشمانداز حوزه کتاب در دوران این دولت اظهار نظر کرد.
ارسال نظر