ماجرای خونین پيامک های جهنمی
متهم به قتلي که پس از حدود يک ماه فرار در چنگ قانون گرفتار شده است، پنجشنبه گذشته در اولين جلسه بازپرسي، دوستي خياباني با دختر ۱۶ساله و پيامک هاي جهنمي را انگيزه اصلي «جنايت خياباني» خود ذکر کرد و در حالي که اشک مي ريخت به تشريج جزئيات قتل دوستش پرداخت.
اين جوان ۲۲ساله که در ميان دوستانش به «خروس» معروف است درباره چگونگي آشنايي خود با دختر ۱۶ساله به قاضي سيدجواد حسيني (قاضي ويژه قتل عمد) گفت: من و(م)(مقتول) در يک محله زندگي مي کرديم. مدتي بود که يکي از بستگانم با خواهر بزرگ تر (هـ) (دختر ۱۶ساله) دوست شده بود تا اين که چند ماه قبل آن ها را در پارک الغدير مشهد ديديم و من هم شماره (هـ) را گرفتم، از آن روز به بعد پيامک هاي جهنمي بين من و او رد و بدل شد و بدين ترتيب علاقه شديدي به دختر ۱۶ساله پيدا کردم.
«الف» ادامه داد: مادرم منزلي در منطقه طرق مشهد داشت که آن جا را به «خانه مجردي» تبديل کرده بودم و با دوستانم براي مصرف موادمخدر به آن جا مي رفتيم و در آن جا من ترياک مي کشيدم اما از حدود ۲ماه قبل به استعمال شيشه روي آوردم. چند بار هم با (هـ)به خانه مجردي ام رفتيم تا با هم براي ازدواج صحبت کنيم. در همين روزها بود که فهميدم (هـ)با (م) (مقتول) که از دوستانم بود و در محله ما زندگي مي کرد ارتباط دارد. وقتي موضوع را به (م) گفتم او انکار کرد و گفت تنها با دوست (هـ)ارتباط دارد، در عين حال از او خواستم تا دور (هـ)را خط بکشد! چون من به او علاقه مند بودم!
تا اين که بعدازظهر روز حادثه من در خانه مجردي به همراه دوستانم مشغول مصرف مواد بودم که (هـ)برايم پيامک فرستاد ولي من پاسخ دادم الان نمي توانم او را ببينم چون دستم بند است! ۲ساعت بعد با او تماس گرفتم تا از من ناراحت نشده باشد. آن روز ۳۱هزار تومان طلاي بدلي هم گرفته بودم تا به او هديه کنم. از او خواستم زماني که به خانه خودشان رسيد تماس بگيرد تا هديه را برايش ببرم. شب بود که به خانه خودمان رفتم و شام خوردم. البته قبلا هم يک بار (هـ)را به خانه خودمان برده بودم که مادرم متوجه شد و ما با هم فرار کرديم.
متهم به قتل ادامه داد: وقتي شب هنگام از منزل بيرون آمدم متوجه شدم که (هـ)برخورد سردي با من دارد و مدام تلفن همراهش زنگ مي خورد، علت را که پرسيدم با بي محلي گفت يکي از دوستان خودت است!! و رفت. آن شب با موتور به سراغ خواهر (هـ)رفتم و به او گفتم خواهرت را نصيحت کن تا با (م) نرود، او هم قول داد که با او صحبت کند اما ساعتي بعد پيامک ديگري از (هـ)دريافت کردم که نوشته بود «برو گم شو! من با (م) مي روم!» با اين جمله او خيلي ناراحت و عصباني شدم.
در همين حال سوار موتورسيکلت شدم و به خيابان آمدم، وقتي در جهت خلاف خيابان حرکت مي کردم (هـ)را ديدم که با (م) کنار خيابان صحبت مي کند، ديگر نتوانستم تحمل کنم و با سرعت موتورسيکلت را رها کردم اما (م) در پاسخ به ناسزاهايي که مي دادم، گفت مي خواهم با او دوست شوم! ناگهان چاقويي را که آماده داشتم بيرون کشيدم و چند ضربه به او زدم. وقتي مي خواستم با موتور فرار کنم او از پشت موتورسيکلت مرا گرفت که من هم برگشتم و ضربه اي به صورت کلنگي زير گلويش زدم. از آن جا به منزل مجردي ام رفتم و پتويي را از آن جا برداشتم سپس به کوه هاي اطراف خواجه اباصلت گريختم. روز بعد موتورسيکلتم را به مبلغ ۲۷۰هزار تومان فروختم تا براي خودم آذوقه تهيه کنم.
او در پاسخ به سوال قاضي حسيني که پرسيد آيا از ارتکاب قتل پشيمان نيستي؟ گفت: روزي که از ترس دستگيري کنار زمين کشت گوجه فرنگي پنهان شده بودم سگي را ديدم که با آرامش در حال راه رفتن بود، با خودم گفتم کاش من هم يک سگ بودم تا به خاطر لحظه اي عشق خياباني به چنين وضعي گرفتار نمي شدم.
متهم اين پرونده جنايي پس از اعتراف صريح به ارتکاب جنايت خياباني با صدور قرار بازداشت موقت روانه زندان شد تا بررسي هاي بيشتري درباره کشف آلت قتاله و ادعاهاي او از سوي کارآگاهان اداره جنايي پليس آگاهي خراسان رضوي صورت گيرد.
گفتنی است، اواخر شهريور گذشته طي نزاعي که در چهارراه الغدير مشهد رخ داد، جواني به نام (م) با ضربات چاقو به قتل رسيد و سپس با صدور دستورات ويژه اي از سوي قاضي حسيني ضارب تحت تعقيب کارآگاهان قرار گرفت. تا اين که آخر هفته گذشته متهم اين پرونده با نصيحت هاي پدر و مادرش سوار خودرو شد و به طرف پليس آگاهي حرکت کرد.
نظر کاربران
ما که نفهمیدیم این چی گفت از بس م و ه و الف کرد
عاقبت دوستی خیابانی جز این نیست.