چرا قیصر محبوب است؟ چرا باید قیصرها را مهار کرد؟
وقتی معیارها و قضاوتهای اخلاقی مندرج در قانون و رفتار مجریان قانون در مقابل عرف جاری و اخلاق عمومی می ایستند ، نزاعی سخت میان عرف و اخلاق عمومی با نظام حکمرانی شکل می گیرد.
برترینها: کامبیز نوروزی (حقوقدان) در کانال تلگرامی خود نوشت: در فیلم معروف قیصر، کریم آب منگل به خواهر قیصر تجاوز می کند. دختر خودکشی می کند. فرمان، برادر بزرگتر در نزاع با برادران آب منگل کشته می شود. از اینجا قیصر، که در آستانۀ ازدواج است پاشنه کفش را بالا می کشد ، سراغ برادران آب منگل می رود آنها را یک یک به قتل می رساند. خود نیز در گریز از پلیس کشته می شود.
بعضی تحلیلگران رفتار قیصر را اقدامی عدالت خواهانه تأویل می کنند که در شرایط بی عدالتی اجتماعی و ناکارآمدی قانون بروز یافته است. قیصر عضوی از یک خانوادۀ لوطی مسلک در اقشار فرودست است. چندان خلافکار نیست. اما در تصور او قانون عرضۀ اجرای عدالت ندارد؛ او با ارتکاب قتل عمد، شخصاً به اجرای عدالت بلند میشود. او بجای این جنایت بایدکار را به قانون و مجریان قانون می سپرد، درست است اما چرا راهی برگزید غیرقانونی و مجرمانه؟
تصویر ذهنی او از قانون و حقوق چیز دیگری است. در این تصویر، که حاصل تجربۀ زیستۀ اوست ؛ قانون پناهگاه بی پناهان نیست و در اجرای عدالت، خاصه برای بی پناهان علیل و زمین گیر است. باید خود مجری عدالت باشد. یک "عدالت قیصری" !
یک چنین تصویری از قانون و عدالت هر اندازه در جامعه بیشتر شود نظم حقوقی را بیشتر مختل می کند و هولناکتر می شود.
با توسعۀ این تصورکه قانون پشت و پناهی برای فرودستان نیست، توسل به روش های غیرقانونی و غیرحقوقی برای حل مشکلات بیشتر شده و حتی بدتر از آن مشروعیت نیز می یابد. مثل همان قیصر که شاید خیلی از آنها که فیلم را دیدند کم یا زیاد او را مذمت نکردند.
شاید بگویند این تصویر غلط است و قانون پناهگاه مردم است. این صرفاً یک گزارۀ کاغذی است. ما با دیده ها داوری می کنیم نه شنیده ها.
چه عواملی باعث رواج ناامیدی از قانون و انتخاب راههایی غیر از قانون می شوند؟
یکی تبعیض است. کسانی بخاطر سرقتهای ساده سالها مقیم محبس می شوند و قدرتمدارانی که صدصدمیلیارد پول مردم را با تبانی و اختلاس و و روش های دیگر به جیب می زنند، آسوده و درامانند. یک تحصیل کردۀ متخصص نمی تواند کاری مناسب پیدا کند، اما کسانی بی تجربه و بی تخصص سمتهای بالا می گیرند چون وابسته اند به یکی از آدمها و جریانهای صاحب قدرت. مثالها زیادند.
دیگری رشد روند شکاف طبقاتی است. در این فرآیند گروههای بیشتری از مردم ضعیف تر شده یا به طبقات اجتماعی پائین تر سقوط می کنند. از طبقۀ متوسط کاسته و به اقشار فرودست افزوده می شود. در مقابل بخش کوچکی که از قدرت سیاسی و اقتصادی برخورداراست بالا و بالاتر می روند. خانه ها و ویلاهای مجلل و اشرافی می سازندو در مقابل، جمعیت بزرگی از مردم ناتوان از تأمین اجار خانه، به خانه های کوچکتر در محله های ضعیف تر، به اجبار کوچ می کنند. آن بخش کوچک از بهترین و گرانترین غذا و دارو و درمان وآموزش و سفر بهره می برد و جمعیتی بزرگ اما در رژیم غذایی خود مثلاً پای مرغ را جانشین مرغ می کند. مثالها زیادند.
اختلاف جامعه و حکومت در ارزشها و قضاوتهای اخلاقی عاملی دیگر است.اصولاً قانون و اخلاق باید ملازمه داشته و با هم سازگار باشند. سرقت قانوناً جرم است و اخلاقاً هم قبیح. وقتی معیارها و قضاوتهای اخلاقی مندرج در قانون و رفتار مجریان قانون در مقابل عرف جاری و اخلاق عمومی می ایستند ، نزاعی سخت میان عرف و اخلاق عمومی با نظام حکمرانی شکل می گیرد. این حس شکل می گیرد که نظام حکمرانی با منابع قدرتی که در اختیار دارد، زور می گوید. یک طرف با هر فشاری می خواهد الزام کند و طرف دیگر به هرطریقی می خواهد بگریزد. هر دو طرف نزاع می رسند به " آنچه می بینم نمی خواهم/ وآنچه می خواهم نمی بینم" (شفیعی کدکنی). نزاع مستمراً بالا می گیرد.
عامل دیگر قانونگذاری به سود قدرتمداران و نقض مکرر و بی پاسخ قانون توسط اصحاب مقامات است، یعنی دسته ای کوچک که بیشترین قدرت اقتصادی و سیاسی را در قبضه دارند و می توانند به سادگی قانون و اصول و مبانی حقوق را بشکنند و در امان باشند.
در واقع منشاء تولید حس بی پناهی را باید در رفتار اصحاب قدرت جست.
قانون و مجریانش که در حل مسأله ها ناتوان باشند و به آنها بیافزایند، زمین جامعه بارور می شود برای انتخاب راههایی غیر از قانون برای حل مسائل. پیمان شکنی، تقلب در کار و تجارت و حتی آموزش عمومی و عالی، جنایت، دزدی، نزاع، دعواهای خانوادگی، انتقامجویی و انواع ناهنجاریها راه حل مشکلاتی می شوندکه دیگران پایه گذاشته اند. خیلی ها در تصور ذهنی خود دیگر قانون را پناهگاه نمی یابند و به خود حق می دهند کاری به قانون نداشته باشند و برای رسیدن به حق خود آن کنند که به حکم قانون و اخلاق نباید.
بی پناهان را قدرتمداران به چنین رفتارها می کشند که پایه گذار بی حقوقی در جامعه اند.
عدالت گم می شود و چیزی از نظم حقوقی باقی نمی ماند. بازی کلاغ پر، می شود بازی قانون پر.
ارسال نظر