اگر اعدامم نکنید ۲ گوسفند قربانی میکنم!
صد و سی سال پیش شخصی به نام علیاصغر بروجردی در خانوادهای نه چندان سالم و نیز بدنام به دنیا آمد؛ او در سن ۱۴ سالگی اولین تعرض خود را انجام داد و به دلیل قتلهای زیادی که انجام داده بود، اولین قاتل سریالی ایران نام گرفت.
دیده بان ایران: صد و سی سال پیش شخصی به نام علیاصغر بروجردی در خانوادهای نه چندان سالم و نیز بدنام به دنیا آمد؛ پدر او که علیمیرزا نام داشت، در انجام راهزنی و قتلهای زیادی که انجام داده بود، مشهور شده و همچنین تحت بود. از این رو شرایط به گونهای فراهم شد که علیمیرزا برای فرار از دست پاسبانها به بغداد بگریزد و علیاصغر بدون پدر بزرگ شود. از سوی دیگری حتی پدربزرگ علیاصغر هم در راهزنی نامی شده بود و همه اینها زمینه نابودی و به بیراهه کشیدن زندگی علیاصغر را فراهم کرده بود.
علیاصغر بروجردی، پس از گذشت چند سال از فرار پدرش به بغداد، خود نیز تصمیم عزیمت به این شهر را میگیرد و در قهوهخانه برادرش مشغول به کار میشود. او که به وسیله کارش، با کودکان و نوجوانان متعددی روبهرو میشد، اولین تعرض خود را در سن ۱۴ سالگی انجام داد و همین شد که در همان سن به علت آزار و اذیت کودکان به زندان رفت که به علت سن کمی که داشت و نیز رضایت خانواده قربانیان، پس از مدت کوتاهی از زندان آزاد شد اما هیچ کدام از این اتفاقات مانع آن نشد که علیاصغر به تعرضات متعددی که در کارنامه جناییاش وجود داشت، ادامه ندهد.
طی همین اقدامات، او مجددا در عراق دستگیر و زندانی شد اما این بار به ۹ سال حبس محکوم شد؛ او در بخشی از اعترافات خود گفته بود: «پس از اینکه بعد از ۹ سال از زندان آزاد شدم، از بردارم خواستم تا برایم زن بگیرد اما قبول نکرد، من بعد از آن جریانات همیشه با بچهها بودم، پس یک شب که با یک شاگرد نجاری به اسم حسن روبهرو شدم، او را به همراه ۵ نفر دیگر فریب دادیم و به او تجاوز کردیم» پس از این اتفاق او مجددا به زندان رفت اما این بار فقط برای ۲ سال! هنگامی که آزاد شد همچنان تصمیم داشت تا به جنایات خود ادامه دهد اما این بار شرایط کمی فرق میکرد و آن هم این بود که او بعد از آزادی، تحت نظر پاسبانها قرار گرفته بود.
«هر شب پلیس به خانه میآمد و حضور من را بررسی میکرد» این دلیلی بود که اصغرقاتل برای قتلهایش توضیح داده بود که در ادامه همچنین گفت که «پس این یک انگیزهای بود تا هر پسری را که مورد تجاوز قرار میدادم، به قتل برسانم» و از این رو اولین قتل او در بغداد با بریدن سر یک پسربچه رخ داد. او اغلب اجساد قربانیانش را به رودخانه میانداخت و به گفته خودش آن قدری ماهر شده بود که دیگر هیچ ردی از جنایات خود باقی نگذارد؛ اما همین بین در یکی از شبهایی که داشت جسد قربانی را به رودخانه میانداخت، متوجه حضور کودکی شد، کودکی که کاملا شاهد ماجرا بود و حالا این اتفاق برای او یک دردسر بزرگ بود.
پس دوباره راه عزیمت را پیش گرفت و این بار به وطن خودش بازگشت اما فقط برای مدت بسیار کمی؛ علیاصغر مجددا با انگیزهای که نامشخص است، به عراق بازگشت اما به محض بازگشتش برای بار سوم دستگیر شد؛ اما نه برای تعرض بلکه به دلیل سرقت گوشوارههای خالهاش بازداشت شد که سرانجام با رضایت پسرخالهاش آزاد شد.
او که آزادی خود را در خطر میدید؛ برای بار دوم به ایران؛ قم و پس از مدتی تهران، بازمیگردد و به عنوان بامیهفروش مشغول به کار میشود.
با بازگشت او به ایران، رعب و وحشت سرار تهران را فرا گرفت؛ چراکه به محض ورود خود به کشور، جنایات خود را دوباره آغاز کرد و به همین ترتیب اجساد قربانیان او هر روز، گوشه کناری از تهران، پیدا میشدند. اجساد اقلب در کورهها، قناتهای منطقه شترخان و جنوب شهر تهران یافت میشدند که اکثرشان نیز بدون سر بودند؛ گاهی هم فقط تکههایی از بدن کودکان و پسرهای نوجوان یافت میشد که وجود چنین پدیدهای دیگر به مردم اجازه نمیداد که بدون ترس زندگی خود را بگذرانند.
گفتنی است که این بار علیاصغر تمرکز خود را بیشتر بر پسرهای نوجوان گذاشته بود تا کودکان و همچنین قربانیان او اقلب کسانی بودند که به جهت اشتغال تازه به تهران آمده بودند و از این رو او با وعده کار آنها را به سمت خود جذب میکرد و به همین شکل آنها طعمه اهداف شوم او میشدند.
روز ۲۳ بهمنماه ۱۳۱۲، همزمان جمجمه کودکی در پارک لاله و جسد یک فرد بالغ در قنات یافت شد؛ این اتفاق در نهایت منجر به آغاز پیگیریهای مربوطه توسط سردار تیمورخان شد.
بعد از گذشت چند ماه، علیاصغر در معرض دید پاسبانها قرار میگیرد، جایی که هیچ انسان زندهای در آنجا رفت و آمد نداشت که البته به دلیل اینکه هیچ رفتار مشکوکی به جز حضورش در آن بیابان نداشت، به راه خود ادامه میدهد و بدون اینکه کسی متوجه شود که او قاتل است، به محل سکونت خود، کاروانسرای رضاخان، جایی که تمامی قتلها در آنجا رخ داده بود، بازمیگردد؛ ولی ظاهرا این بار چندان هوشیار نبوده است چراکه جسد آخرین قربانیاش را درست همانجایی که با پاسبانها روبهرو شده بود، رها کرده بود پس این اقدام او باعث شد تا پس از پیدا شدن جسد، پاسبانها به راحتی متوجه هویت قاتل شوند و به راحتی او را بازداشت کنند.
گفته میشود که او مجموعا ۸ نفر در ایران و ۲۵ نفر را در عراق به قتل رسانده بود.
سرانجام دادگاه او در خردادماه سال ۱۳۱۳ تشکیل شد؛ او که در دادگاه و در دفاع از خود عنوان کرد که «اینها یک عده بیپدر و مادر خوشگل هستند؛ وقتی که ریششان درآید شروع به دزدی میکنند پس من با اینها دشمن هستم، چراکه اینها دشمنان مملکت هستند در عراق بودند پس آنها را کشتم و وقتی به ایران آدم دیدم که باز هم از اینها در اینجا وجود دارد پس باز هم آنها را کشتم» دفاعیات او تحت هیچ شرایط مورد قبول قرار نگرفت و از این رو او به اعدام محکوم شد.
علیاصغر بروجردی ملقب به اصغرقاتل در تاریخ ۶ تیر ۱۳۱۳، در میدان سپه، توپخانه کنونی، در حضور همه مردم به دار آویخته شد؛ و عنوان اولین قاتل سریالی ایران را ازآن خود کرد. او که حتی در دفاعیات خود و همچنین در لحظات پایانی زندگی خود همچنان ابراز پشیمانی نکرده بود، در ثانیههای آخر فریاد ترس به سر داد و گفت: «اگر اعدامم نکنید، ۲ عدد گوسفند قربانی میکنم».
ارسال نظر