دزدی از خانه پیرزن، پسر جوان را گرفتار کرد
پسری که به اتهام سرقت از خانه همسایهاش دستگیر شده میگوید قبلاً هم از خانه پدر و خواهر خودش سرقت کرده بود.
اعتمادآنلاین: پسری که به اتهام سرقت از خانه همسایهاش دستگیر شده میگوید قبلاً هم از خانه پدر و خواهر خودش سرقت کرده بود.
سالار اولین بار که دزدی کرد، بازداشت نشد. خودش میگوید اگر اولین بار با او برخورد میشد شاید او حالا یک سارق نبود. سالار به جرم سرقت چند قطعه طلا از خانه شهروندی بازداشت شده است
او از زندگیاش میگوید:
*سابقه داری؟
نه، اما این سرقت که به خاطرش بازداشت شدم، اولین سرقتم نبود. من دو بار دیگر هم سرقت کردم.
*یعنی پلیس نتوانست تو را دستگیر کند؟
کسانی که از خانهشان سرقت کرده بودم از من شکایتی نکردند و فقط خواستند اموال سرقتی را برگردانم.
*از کجا دزدی کرده بودی؟
اول از خانه پدرم دزدی کردم. طلاهای مادرم را دزدیدم. بعد هم از خانه خواهرم.
*آنها متوجه شدند؟
بله هر دو فهمیدند. پدرم که فهمید طلاهای مادرم را پس گرفت و دیگر به من اعتماد نکرد. خواهرم هم فهمید حتی به من گفت میداند طلاهایش را برداشتهام، اما نتوانست ثابت کند و من هم زیر بار نرفتم.
*تو که میدانستی ممکن است دستگیر شوی و مثل دفعات قبل خلاص نشوی، چرا دوباره سرقت کردی؟
طلاهای خواهرم را که برداشتم برای مدتی دیگر لازم نبود کار کنم. همین هم باعث شد طعم مال دزدی برایم مزه کند. دوباره دزدی کردم.
*این بار چطور دستگیر شدی؟
از خانه همسایه دزدی کردم. همسایه طبقه پایین پیرزنی تنهاست. طلاهایش را از خانهاش برداشتم. نمیدانستم در خانه دوربین مداربسته دارد. دوربین فیلم من را گرفته بود و همسایه هم شکایت کرد و بازداشت شدم.
*طلاها را برگرداندی؟
بله. یک انگشتر را فروخته بودم که پدرم معادلش پول داد.
*رضایت همسایه را گرفتی؟
نه. رضایت نمیدهد، پدرم هم تمایلی ندارد برایم رضایت بگیرد.
*حالا پدرت همان جا زندگی میکند؟
نه، بعد از این ماجرا او خانه را فروخت و از آن محله رفت. حالا هم میگوید دوست ندارد دیگر من را ببیند. فقط پول انگشتر را به همسایه داده تا مدیون نماند.
*با کسی از خانواده در ارتباط هستی؟
فعلاً که نه. هیچکدام با من خوب نیستند.
*وکیل داری؟
کسی نیست برایم وکیل بگیرد. زندانیها گفتهاند وکیل معرفی میکنند اما باید به وکیل پول داد که من پول ندارم.
*خودت دنبال رضایت هستی؟
باید وثیقه بگذارم بیرون بیایم که بتوانم رضایت بگیرم؛ اما پدرم قبول نکرد وثیقه بگذارد. او دیگر به من اعتماد ندارد.
*حالا میخواهی چه کنی؟
فعلاً هیچ کاری نمیتوانم بکنم. ای کاش همان بار اول پدرم از من شکایت میکرد و زندانی میشدم تا حالا اینطور آبروریزی نشود. هر چه بود موضوع از خانواده بیرون نمیرفت و من هم آبرویم نمیرفت.
ارسال نظر