۱۳۷۰۶۷۱
۴۳۷
۴۳۷
پ

گزارش میدانی جدید از محل آتش‌سوزی کمپ ترک اعتیاد لنگرود

«خانم جان یکی از برادرانش می‌‌گوید تا برادرم را تحویل نگیرم با کسی صحبت نمی‌کنم. اجازه نمی‌دهد دیگر کسی به خانه بیاید. می‌خواهی چه چیزی بدانی؟ از من بپرس. من خاله‌شان هستم. پسرمان ترک کرده بود و به‌عنوان مددجو آنجا می‌رفت. ۲۱ روز پیش پاک شده بود. ۳۵ ساله‌ بود و یک دختر داشت. اگر می‌خواهی چیزی بگویی حقیقت را بگو. بگو که به ما فقط گفتند در کمپ آتش‌سوزی شده. نگفتند درها از بیرون قفل شده و زنده زنده سوختند. خانم جان الان نمی‌توانم بیشتر صحبت کنم. حال پدرش بد شده. خودم بعدا تماس می‌گیرم.»

فرهیختگان-زینب مرزوقی: «خانم جان یکی از برادرانش می‌‌گوید تا برادرم را تحویل نگیرم با کسی صحبت نمی‌کنم. اجازه نمی‌دهد دیگر کسی به خانه بیاید. می‌خواهی چه چیزی بدانی؟ از من بپرس. من خاله‌شان هستم. پسرمان ترک کرده بود و به‌عنوان مددجو آنجا می‌رفت. 21 روز پیش پاک شده بود. 35 ساله‌ بود و یک دختر داشت. اگر می‌خواهی چیزی بگویی حقیقت را بگو. بگو که به ما فقط گفتند در کمپ آتش‌سوزی شده. نگفتند درها از بیرون قفل شده و زنده زنده سوختند. خانم جان الان نمی‌توانم بیشتر صحبت کنم. حال پدرش بد شده. خودم بعدا تماس می‌گیرم.»

صبح روز جمعه ۱۲ آبان‌ در کمپ ترک اعتیاد رهایی واقع در شهرستان لنگرود استان گیلان یک آتش‌سوزی رخ داد و به دنبال آن ۳۲ نفر فوت و ۱۷ نفر مصدوم شدند. در خبرهای اولیه علت آتش‌سوزی، آتش گرفتن پرده یکی از اتاق‌ها از طریق بخاری و سرایت آن به دیگر بخش‌های کمپ معرفی شد. اما با این وجود همچنان ابعاد و چگونگی وقوع این حادثه مبهم بود. از این رو برای شنیدن روایت شاهدان حادثه به لنگرود رفتم. در دقایق پایانی نگارش این گزارش و نقل روایت‌ خانواده جان‌باختگان و مصدومان حادثه، فرمانده نیروی انتظامی گیلان اعلام کرد متهم آتش‌سوزی کمپ لنگرود دستگیر شده و به آتش زدن کمپ اعتراف کرده است. هنگام تهیه گزارش میدانی، چند نفر از اهالی لنگرود گفتند همسایه‌های کمپ فردی را دیده‌اند که پس از آتش گرفتن کمپ، با ماسک از محل حادثه فرار کرده است. با توجه به تناقض این سخن و عدم تایید یا رد همسایگان، این ادعا برایم تنها درحد یک شایعه بود. اما آن‌گونه که پیداست و پلیس اعلام کرد، ظاهرا این سخن کذب نبود.

وسط شهر لنگرود بودم که خانواده یکی از جان‌باختگان(خانواده آقای راستگو) با من تماس گرفتند و قرار گفت‌وگوی حضوری‌مان را لغو کردند. گفتند که تنها خبری که در ابتدا از سوی مسئولان شنیده بودند این بود که کمپ آتش گرفته است. همین. با یکی از بازمانده‌های حادثه هم قرار گفت‌وگو داشتم اما ترجیح دادم تا اول خودم را به محل حادثه برسانم و بعد به سراغ گفت‌وگو با بازمانده آتش‌سوزی کمپ رهایی بروم. 

جلوی در ورودی کمپ، چند ماشین پارک شده و تعدادی از خانواده‌ها با قاب عکس عزیز از‌دست‌داده‌شان در زمین خالی کنار کمپ و دیوار تخریب‌شده‌اش تجمع کرده‌اند. ظاهرا پس از آتش‌سوزی و انفجار گاز، یکی از دیوارهای کمپ تخریب شده بود. مردم روی دیوار برای عرض تسلیت گل گذاشته‌اند و چندتایی هم کاغذ «لنگرود تسلیت» و عکس جان‌باختگان روی دیوار است. شنیده بودم شمالی‌ها ارادت ویژه‌ای به حضرت علی‌اکبر دارند. زنی داغ‌دیده مانند مرغ پر‌کنده دور خودش می‌چرخد و با لهجه گیلکی برای حضرت علی‌اکبر مویه می‌کند. پشت هم فریاد می‌زند: «وحشتناک بود.» مادر یکی از جانباخته‌هاست و پسر 22ساله‌اش را در آتش‌سوزی از دست داده است. 45 روز پیش آورده بود که از دام اعتیاد رهایش کند. چند روز پیش از آتش‌سوزی با اصرار مسئولان کمپ، برای یک دوره دیگر و پاکی کامل در کمپ نگهش داشته بود اما حالا جز یک حسرت سوخته از پسر جوانش چیزی باقی نمانده است. 

تعدادی از اعضای خانواده جان‌باختگان، از همان قسمتی که ریخته بود وارد کمپ می‌شوند. در بین وسایل باقی‌مانده، پرونده برخی از کشته‌شده‌ها پیدا می‌شود. روی برخی از پرونده‌ها واژه «آزاد» نوشته شده است. از خانواده‌ها که معنایش را می‌پرسم می‌گویند یعنی فرد از اعتیاد پاک شده بود و باید از کمپ خارج می‌شد اما برخی‌ از همین افراد به اصطلاح آزاد یا پاک با اصرار مسئولان کمپ برای گذراندن یک دوره دیگر در کمپ مانده بودند. 

خانواده‌ها یکی‌یکی از این سوی دیوار به آن سو می‌روند. وارد کمپ که می‌شوند و سقف خالی و سوخته کمپ را که می‌بینند، صدای شیون‌ زن‌ها بالا می‌رود. داغ هنوز تازه است و خیلی از خانواده‌ها با امید عزیزشان را به این مکان آورده بودند. برای همین هضم حادثه برای خیلی‌ از خانواده‌ها سخت است. دختر جوانی روبه‌روی کمپ نشسته و در دستش هم یک پرونده است. دور تا دور پرونده سوخته و از ورق‌های باد‌کرده معلوم است که آب روی کاغذها ریخته شده است. هرقدر سعی می‌کنم که سر گفت‌وگو را با او باز کنم، هیچ پاسخی نمی‌دهد. چهره‌اش مات و مبهوت است و چشمش به دیوار فروریخته کمپ دوخته شده. چیزی نمی‌گوید. همان چند نفری که کنار کمپ تجمع کرده بودند، تقریبا همه وارد کمپ شده‌اند. به‌دنبال‌شان می‌روم تا فضای کمپ را هم ببینم. از همان کنار دیوار، انگار که وسایل سوخته شده‌، پرت شده بودند. به حدی سوخته شده‌اند که تشخیص اینکه الان چه وسیله و چه چیزی زیر پاهایم قرار دارد، سخت است. دیوارهای داخلی اما سالم هستند. سالم یعنی فرونریخته‌اند اما به هر حال آثار سیاهی همه‌جا بود. در یکی از اتاق‌‌ها شدت آتش به‌قدری بود که میله‌های آهنی پنجره‌ها هم ردی از سوختگی داشتند. وسط کمپ ظاهرا سرویس بهداشتی قرار دارد. چهارچوب، کاشی‌ها، دیوارها و حتی دور تا دور در آهنی سوخته و داخل سرویس هم تخریب شده است. از در اضطراری هم نه‌تنها خبری نیست، بلکه حتی روی پنجره‌ها هم به‌طور کامل با محافظ آهنی بسته شده است. خانواده‌ها یکی‌یکی وارد اتاق‌ها می‌شدند و شیون می‌کردند. چند نفری هم برای تماشا وارد شده‌اند و با گوشی از در و دیوار کمپ فیلمبرداری می‌کنند. بعضی‌هایشان هم مشغول گشتن در کمدها و وسایل باقی‌مانده جان‌باختگان هستند تا در این بین، وسیله عزیز از دست رفته‌شان را پیدا کنند. 

یکی از بستگان جان‌باختگان که در فضای کمپ حضور داشت‌، از ترخیص‌شده‌های قبلی کمپ رهایی است و پنج ماهی را در میان همین دیوارها گذرانده بود. حسن اسماعیل‌زاده می‌گوید که در کمپ خبری از ایمنی نبود. بیماران هفته‌ای یک بار فقط حق حمام رفتن دارند. سهمیه صبح‌شان یک نان لواش و ظهر و شب‌شان هم یک‌ نان و نصفی بود. هیچ‌کس حق اعتراض به هیچ چیز را نداشت و اگر کسی اعتراض داشت، مسئولان کمپ با آنها برخورد فیزیکی می‌کردند. موقع بازدید از سوی بهزیستی هم هیچ بیماری حق گفت‌وگو با مسئولان را نداشت. 

در کمپ‌ها معمولا برای جلوگیری از خودکشی بیماران،  هرگونه پارچه یا بندی را از دسترس بیمار دور می‌کنند. در کمپ رهایی هم تا وقتی که حسن اسماعیل‌زاده بود، خبری از پرده نبود. اما روایت منتشرشده از آتش‌سوزی، گر گرفتن پرده و سرایت به سقف است. 

از کمپ خارج می‌‌شوم و به سراغ همسایه‌های کمپ می‌روم. کمپ رهایی خارج از شهر لنگرود قرار دارد و اطراف و روبه‌روی کمپ، کارواش، صافکاری ماشین، مغازه لوازم یدکی یا کارگاه‌های ساخت مبلمان قرار دارد. 

همسایه روبه‌رویی کمپ مغازه لوازم یدکی کوچکی است که کنار آن خانه‌ای هم قرار دارد. تنها ملک مسکونی در آن اطراف همین خانه است. خانم حبیب‌پور همسایه روبه‌رویی کمپ رهایی است. می‌گوید که ساعت پنج دود عجیبی را در آسمان دیده است و به سراغ همسرش رفته تا آتش‌نشانی را خبر کند. «ساعت پنج بود که در آسمان دود سیاه عجیبی را دیدم. به همسرم گفتم آتش‌نشانی خبر کند. به آتش‌نشانی زنگ زد، چند دقیقه نشد که آتش‌نشانی به در کمپ رسید. اما آتشش زیاد و عجیب بود. حتی برق هم این‌طور آتش نمی‌گیرد. اما دود سیاهی بلند شده بود و چندمتر تا بالای سقف رسید.»

مغازه کناری‌شان هم یک لوازم یدکی است. می‌گوید روز حادثه مسافرت بوده و از چیزی خبر ندارد. یک کارگاه ساخت مبلمان هم در کنارش است که آنها هم اظهار بی‌اطلاعی می‌کنند. 

   اگر کلید بود هیچ موقع جوانان نمی‌مردند

صائب 6، بیست ‌متری شهید رجایی. طرف‌های ساعت چهار عصر، خودم را به یکی از بازماندگان آتش‌سوزی کمپ رهایی می‌رسانم. علی درباخ شب حادثه را این‌گونه روایت می‌کند: «خواب بودم که با سروصدای زیاد بیدار شدم. بیدار شدم، دیدم پرده آتش گرفته و آتش سریع به سقف رسید. سقف چوبی بود اما مسئول کمپ، تعداد زیادی پرسیانا روی پشت‌بام جمع کرده بود. در عرض چند ثانیه، آتش تا دم در رسید. می‌گفتیم در را باز کنید اما در قفل بود. اگر کلید بود، هیچ موقع جوان‌ها نمی‌مردند. این همه تلفات نمی‌داد. هیچ موقع ما نمی‌سوختیم. مدام می‌گفتیم در را باز کنید. یکی گفت حسن کلید دارد. حسن یکی از خدمتکاران مجموعه بود. حسن تا آن موقعی که ما خودمان را به در خروجی رسانده بودیم، دیگر مرده بود. وقتی مسئول کمپ شب می‌رود، یک نفر می‌آید به جای او می‌ایستد. قانونی باید کلید بیرون را او داشته باشد، اما کلید نداشت. کلید را فقط خدمتکاری داشت که تا آن موقع سوخته بود. اتاق ما جای بخاری داشت اما خود بخاری نداشتیم. توی هال و دو تا دیگر از اتاق‌ها بخاری روشن بود. چند روز قبلش، مسئولان کمپ چند بیمار جدید گرفته بودند. آن شب یکی از همین بچه‌های جدید آمپول داشت اما آمپولش را نزدند. بی‌تابی می‌کرد. برای همین دست‌هایش را به تخت بسته بودند، همین‌جور با دست‌های بسته مرد.»

درباخ می‌گوید که چند سال قبل، به دلیل برخورد شدید فیزیکی و ضرب‌وشتم یکی از بیماران کمپ رهایی مرده بود و مسئولان کمپ مجبور شده بودند دیه او را پرداخت کنند. با این وجود اما همچنان با افراد جدید بدرفتاری می‌شد و آنها را تحقیر می‌کردند. باروخ تا روز حادثه، 38 روز در کمپ رهایی بود. مسئولان به باروخ گفته بودند که در کمپ کاشی‌کاری دارند و اگر به آنها کمک کند اجازه خروجش را می‌دهند. اما با این وجود، استادکار ترمیم و یکی دیگر از بچه‌ها را آزاد کرده بودند ولی باروخ را همچنان نگه داشته بودند. «سیمان دست‌هایم را سوراخ کرد. من مریضم. نباید اصلا کار کنم. اما کار کردم تا زودتر به خانواده‌ام برسم. پاک پاک شده بودم اما رهایم نکردند. چرا با من این کار را کردند؟ الکی مرا نگه داشتند تا پول بیشتر از خانواده‌ام بگیرند. بعضی‌ها پنج ماه، بعضی شش الی هشت ماه در کمپ بودند. چرا؟ تا پول بیشتر از خانواده‌هایمان بگیرند.» آن‌گونه که علی درباخ می‌گوید، کمپ رهایی با آب سرد معتادان را از دام اعتیاد ترک می‌داد. «به مادرم گفته بودند که ما دکتر داریم. دکتر کجا بود؟ فقط با آب سرد ترک‌مان می‌دادند. طرف را کتک می‌زند، بعد می‌گرفتند زیر آب سرد، آنقدر که دیگر نفسش بالا نمی‌آمد. روزهای اول هم قرص خواب می‌دادند که هر یک قرص را 300 هزار تومان برای خانواده‌هایمان حساب می‌کردند. آنجا کشتکارگاه بود. فحاشی مثل دود هوا بود. مدام فحش می‌دادند. دلپیچه در زمان ترک اعتیاد یک چیز عادی است. یکی از بچه‌ها آنجا دلپیچه داشت، از مسئولان یک شاخه نبات خواست اما برای درخواست یک دانه نبات طرف را کتک زدند. درصورتی‌که همه خانواده‌ها حداقل یک کیلو نبات برای فرزندشان تحویل مسئولان کمپ داده بودند. موقعی که بهزیستی می‌آمد از ترس نمی‌توانستیم حرف بزنیم. تهدیدمان می‌کردند که اگر حرف بزنید کتک می‌خورید. قانونا حق آوردن افراد بالای 60 سال و زیر 18 سال را نداشتند اما در بین ما هم بالای 60 سال بود و هم زیر 18 سال. خانواده‌هایمان برایمان خرید می‌کردند اما به دست هیچکدام‌مان نمی‌رسید. ناهارمان آب و چند حبه لوبیا بود. سهمیه نان‌مان صبح یک نان لواش بود و ظهر و شب یکی‌ونصفی. بچه‌ها آنقدر در کمپ گرسنگی می‌کشیدند که شب‌ روی شکم می‌خوابیدند.»

از طریق یکی از اهالی لنگرود به خانواده درباخ و علی درباخ رسیده بودم. در بین گفت‌وگویم با خانواده درباخ، او هم خاطره‌ای در تایید بدرفتاری‌ها و ضرب‌وشتم مسئولان کمپ از دوستانش نقل می‌کند. «دوستی داشتیم که عاشق مواد بود. می‌گفت هیچ‌جوره نمی‌توانم اعتیادم به مواد را ترک کنم. تا اینکه خانواده‌اش او را به کمپ رهایی برده بودند. برای ترک او را از پا آویزان کرده بودند، آنقدر تحقیر کرده بودند که سر آخر به‌خاطر آن تحقیرها ترک کرد.»

درباخ می‌گوید هنگام آتش‌سوزی، دود پرسیانا همه جا را گرفته بود و بعضی از بچه‌ها براثر دود خفه شده بودند و پس از خفگی، سوختند. اگر پرسیاناهای روی پشت‌بام نبود، شاید آتش‌سوزی آنقدر سریع توی سقف‌ها نمی‌دوید. درباخ وقتی خودش را به در خروجی رسانده، آتش از سقف چکه می‌کرد و روی بچه‌های کمپ می‌ریخت. آتش‌نشانی که به در کمپ رسید، اول آتش را خاموش کرده و بعد در را باز کرده بود. وقتی در باز شده بود درباخ خیس بود و به خود می‌لرزید. از یکی از همسایه‌های کمپ لباسی قرض می‌گیرد، با همان آثار سوختگی روی بدنش از همان جاده روبه‌روی کمپ به سمت شهر و خانه پدری‌اش ماشین می‌گیرد و خودش را به خانه می‌رساند. بعد هم با خانواده‌اش به بیمارستان لنگرود می‌رود و با آمبولانس به بیمارستان ولایت رشت اعزام می‌شود. 

   صدور قرار نظارت برای مدیرکل بهزیستی استان گیلان

مجوز کمپ تنها برای نگهداری 30 بیمار بود. اما آنچه که از گزارش‌ها و گفت‌وگوها پیداست؛ بهزیستی استان گیلان از وقایع کمپ رهایی آن‌گونه که باید، باخبر نبود. مسئولان کمپ هم این بی‌خبری را مغتنم شمرده و بیشتر از تعداد قانونی، بیمار جذب کرده بودند. به جز تخلف در تعداد بیماران کمپ، شکل رفتار و شیوه ترک بیماران نیز به شکل اصولی و علمی پیش گرفته نمی‌شد که این مساله در نوع خودش، حتی اگر حادثه‌ای هم در کمپ به وقوع نمی‌پیوست؛ از طریق نهادهای نظارتی و نهادهای قضایی قابل پیگیری است. 

به‌دنبال کوتاهی بهزیستی استان گیلان در نظارت بر کمپ رهایی، دادستان این استان برای مدیرکل بهزیستی گیلان به‌دلیل کوتاهی قرارنظارت صادر کرد. روابط‌عمومی دادستانی گیلان اعلام کرد که مدیرکل بهزیستی استان تحت پیگرد قضایی قرار گرفت. به‌لحاظ کوتاهی در انجام وظیفه و عدم نظارت بر کمپ‌ها و توجه اتهام قرار تامین کیفری برای وی صادر شد و برای او قرار نظارت قضایی صادر و مراتب به سازمان بهزیستی اعلام شد. اسماعیل صادقی‌نیارکی، رئیس کل دادگستری استان گیلان با بیان اینکه طبق دستورالعمل‌های مربوطه مرجع صدور مجوز و نظارت بر کمپ‌ها برعهده بهزیستی استان است، گفته است: «از لحظه وقوع حادثه، بررسی دقیق توسط همکاران دادسرای مرکز استان انجام شد و مشخص شد بهزیستی وظایف نظارتی و اداری خود را در این خصوص انجام نداده که منجر به وقوع این فاجعه شده است. در همین راستا مدیرکل بهزیستی و کارکنان مرتبط تحت پیگرد قانونی قرار گرفتند و تحقیق توسط همکاران قضایی آغاز شد و با توجه به اتهامات منتسبه ضمن تفهیم اتهام و صدور قرار تامین کیفری، برای نامبرده قرار نظارت قضایی صادر و نامبرده به قرار نظارت قضایی اعتراض که پرونده به شعبه شعبه ۱۰۷ کیفری 2 رشت ارجاع و اعتراض نامبرده رسیدگی و قرار نظارت قضایی تایید و مراتب به سازمان بهزیستی اعلام شد.»

محمد جلایی، معاون سیاسی- اجتماعی استاندار گیلان گفته بود که علت آتش‌سوزی در بررسی‌های اولیه آتش‌گرفتن بخاری، سرایت آتش به پرده و نهایتا آتش‌سوزی کل ساختمان در غافل‌گیری مددجویان و مسئولان‌ کمپ بوده‌ است. 

برای پی بردن به جزئیات بیشتر از حادثه کمپ رهایی و دریافت توضیحات در رابطه با وقایع این کمپ، با وجود تماس با معاون سیاسی- اجتماعی استاندار لنگرود اما از ارائه توضیحات خودداری می‌کند. جلایی در گفت‌وگو با «فرهیختگان» می‌گوید که در رابطه با پرونده کمپ رهایی تنها تا 16 آبان‌ماه به‌عنوان سخنگوی پرونده، حق اظهارنظر داشت و از آن روز به بعد پرونده در دست مقامات قضایی است. از این رو اجازه مصاحبه ندارد.

   دلیل آتش‌سوزی آتش گرفتن پرده نبود!

به‌دنبال وقوع این حادثه؛ به دستور رئیس مجلس شورای اسلامی نیز کارگروه مختص به بررسی حادثه کمپ رهایی لنگرود تشکیل شد تا در رابطه با این حادثه نیز گزارشی در صحن علنی مجلس ارائه شود. پرویز محمدنژاد نماینده مردم لنگرود در مجلس شورای اسلامی یکی از اعضای این کارگروه است. این کارگروه، سه‌شنبه16 آبان بازدیدی از کمپ رهایی و جلساتی با مسئولان شهرستان و استان پیرو حادثه داشتند. محمدنژاد در گفت‌وگو با «فرهیختگان» می‌گوید: «در فرآیند رسیدگی به یک حادثه، حرف‌وحدیث‌هایی نقل می‌شود و نمی‌توان آنها را به‌عنوان سند مطرح کرد اما آن چیزی که مسلم است، این است که کوتاهی‌هایی در نگهداری و مدیریت این کمپ صورت گرفته است. علت آتش‌سوزی همچنان در دست بررسی است و باید بدانیم چگونه آتش‌سوزی اتفاق افتاده که خیلی سریع همه‌جا آتش گرفته و 32 نفر فوتی و 17 مصدوم برجای گذاشته است. رئیس دادگستری دستور ویژه بررسی این مساله را دادند. اینکه تعمدی در کار بود یا حادثه اتفاقی بود.»

محمدنژاد در رابطه با روایت اولیه مبنی‌بر سرایت آتش از پرده در کمپ توضیح می‌دهد که این روایت غیرکارشناسی است. «بعضی از مسئولان استان بدون توجه به تمام جهات وقوع حادثه و بدون نظر کارشناسی این سخن را مطرح کردند. این مساله صحت ندارد؛ چراکه حجم و شکل آتش‌سوزی این روایت را نقض می‌کند. حادثه تقریبا مبهم و همچنان مساله در دست بررسی است.»

او همچنین در رابطه با گزارش‌های موجود از بدرفتاری مسئولان کمپ رهایی به «فرهیختگان» می‌گوید: «این مسائلی که شما گفتید در دوره‌های گذشته هم مطرح بود. این تقریبا حرف رایجی برای همه کمپ‌هاست. اینکه می‌بندند، می‌زند و... همه حرف‌هایی است که برای همه کمپ‌ها زده می‌شود. هیچ کدام از آقایانی که در بیمارستان ولایت رشت بستری کرده‌اند، اینها را مطرح نکرده‌اند. خانواده‌ها در این رابطه نقل‌قولی نداشتند. هیچ کدام این موضوع را تایید نکردند. ما حتی در رابطه با رفتار مشکوک هم پرسیدیم که مصدومان چیزی ندیده بودند. نمی‌شود به حرف‌وحدیث‌های بیرون از کمپ استناد کرد. البته ممکن است هم صحت داشته باشد و همه مسئولان کمپ به روش‌های علمی تسلط نداشته باشند و دست به چنین کارهایی هم زده باشند.» محمدنژاد همچنین درباره قصور مسئولان کمپ عنوان می‌کند که تعداد پذیرفته‌شدگان استاندارد نبود. «آن کمپ 30 نفر ظرفیت داشت اما حدود 50 نفر برای درمان جذب شده بودند. تخلف دوم نیز این بود که در خروج بسته شده بود و در اضطراری نداشت. کسی هم نبود در را باز کند. در از بیرون قفل شده بود. شاید یکی از دلایل اصلی این حجم از تلفات این بود که در قفل بود. افرادی هم که زنده ماندند، پس از شکستن قفل، توسط آتش‌نشانی بیرون کشیده شده بودند.»

در میان مردم لنگرود این شایعه پخش شده بود که ماشین اول نشانی، بدون آب در محل حادثه حضور پیدا کرد اما محمدنژاد این شایعه را رد و تاکید می‌کند که نشانه حضور به‌موقع آتش‌نشانان، بیرون کشیدن 17 نفر مصدوم حادثه کمپ رهایی بود.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج