دلنوشته غمانگیز شبنم مقدمی برای قتل مهرجویی
شبنم مقدمی به حادثه دلخراش قتل داریوش مهرجویی و همسرش واکنش نشان داد.
برترینها: شبنم مقدمی به حادثه دلخراش قتل داریوش مهرجویی و همسرش واکنش نشان داد.
کاش آرام در بستر دراز کشیده بودید آقا…نگاههای آخرتان به پنجرهی پاییز بود.کتابتان را میبستید، عینکتان را رویش میگذاشتید کنار تخت.نفس عمیقی میکشیدید،برای آخر بار صدای خشخش برگهای پاییز نحس صفردو را میشنیدید و چشم میبستید،وحیده را صدا می زدید و نفس آخرتان را میکشیدید و تا وحیده به شما برسد شما میرفتید…بعد وحیده میآمد بالای سرتان ببیند چه میخواهید، میدید شما رفتهاید، همانجا وا میرفت روی زمین.سرش را میگذاشت روی سینهتان.بغضش میترکید،قلبش بی شما بودن را تاب نمیآورد،میایستاد و تمام.بعد دوباره شما را کنار پنجره میدید،نورانی و سپید…شما دستش را میگرفتید و با هم میرفتید به دنیایی بهتر،روشنتر…آرامتر و بهسامان تر…
آقا کاش هرجور دیگر ترک این دنیا میکردید و این جور نه!کاش زمینگیر میشدید از شدت کهولت…بعد میرفتید که همه میگفتند راحت شد!کاش مرگ شما را همان قدر لطیف درمیربود که باورتان بود…زبانم نمیچرخد بگویم کشتندتان…شما را و یارتان را کشتند…به قتل رساندند! و هیچکس هم نمیداند به کدامین گناه؟هیچکس هم هیچوقت نمیفهمد به کدامین گناه؟
میدانم،مرگ عزیز تلخ است.حتی اگر همین قدر که من تصور کردم شاعرانه باشد…عاشقانه باشد.اما …این مرگ …این جور مردن نه حق است نه باورکردنی…ظالمانهاست…ناجوانمردانه است… حالیم شده بود که رخت سیاه دیگر درنمیآید از تنمان.فهمیده بودم که سوگ و سیاهی شدهاست تکهای از زندگیمان. این مدت اخیر خوب دستگیرم شده بود که نه اشک چشممان قرار است بند بیاید نه خون جگرمان…نه اندوه قلبمان قرار است کم شود نه حجم بیرحمی روزگار با ما! این فاجعه اما چیز دیگریست…جور دیگریست…این فاجعه هیچ جور هضم نمیشود…هیچ جور توی کَت هیچکس نمیرود…«فاجعه» چه آهنگ هولناکی دارد…چطور تن و روحمان را لرزاند این «فاجعه»…چطور بپذیریمش؟چطور باورش کنیم؟ خدا میداند،فقط خدا میداند که چقدر متاسفم که دیدارمان افتاد به قیامت…جایتان تا همیشه… تا ابدالآباد در سینمای ایران خالیست و در دل ما نیز….تسلیت به ایران.به سینمای ایران…
ارسال نظر