غمهای پنهان یک دستفروش افغانستانی در خیابان
روزنامه اعتماد چند روایت از مهاجر های افغانستانی مقیم ایران منتشر کرده که یکی از آن روایت ها را میخوانید:
روزنامه اعتماد چند روایت از مهاجر های افغانستانی مقیم ایران منتشر کرده که یکی از آن روایت ها را میخوانید:
سمیع را گوشه خیابان تکیه داده به دیوار اطراف میدان رسالت میبینم. پسری 18ساله که خسته از راه رفتن زیر آفتاب با شلوارهای رنگارنگ در دست و ساکی بزرگ که رویش نشسته از گرمای ظهر کلافه شده است. کارش فروش شلوار است . از 9 صبح تا 10 شب در خیابانهای تهران پرسه میزند تا کاسبی کند. کنارش مینشینم و او از زندگی با دایی و پسر دایی و یکی از پسرخالههایش در یک خانه 40 متری در نظامآباد تهران میگوید. او که 2 سال است از افغانستان به ایران آمده پشتون است و آنطور که میگوید مشکلی با حکومت طالبان ندارد و تنها برای اینکه شغلی در افغانستان نبود به ایران آمده است: «طالبان خوب است و امنیت ایجاد کرده است. اما شغلی در افغانستان نیست و مجبور شدم به ایران بیایم تا پولی برای خانواده بفرستم.» او که مانند بیشتر افغانها هر روز اخبار را بهوسیله گوشی هوشمند دنبال میکند، میگوید: «ما مردم عادی هستیم و کاری به این کارها نداریم.» از او میپرسم آیا رفتار بدی در این مدت از طرف ایرانیها دیده است؟ اندکی سکوت میکند کمی به اطراف نگاه میکند. انگار که ترسیده باشد، میگوید: « این سوال را از بقیه بپرس شاید آنها چیزی دیده باشند.»
آرش نصر اصفهانی، جامعهشناس در گفتوگو با «اعتماد» از سیاستی میگوید که از دهه 50 تا به امروز ثابت مانده و آن برخورد با مهاجران افغانستانی مانند یک مهمان موقت است که قرار است روزی به کشور خود بازگردند: « حالا 40 سال از آن زمان گذشته اما هنوز سیاست رسمی دولت ایران این است. این سیاست از ابتدا وجود داشته و روی آن تاکید شده اما پیامدهایی دارد که یکی از مهمترین آنها این بوده که در واقع ما از عدم ارایه خدمات به پناهندگان استفاده میکنیم تا از این طریق احساس تعلق در آنها ایجاد نشود و به رفتن ترغیب شوند.» او معتقد است این وضعیت حقوقی در واقع مانند یک اهرم فشار عمل میکند.
همه میدانند فردی با چنین وضعیت حقوقی چه منفعت اقتصادی دارد. کارگرانی که نه بیمه میشوند، نه قدرت چانهزنی برای حقوق بیشتر دارند و نه از مزایای بازنشستگی برخوردارند. سالهاست که کارگران افغان با این وضعیت در ایران مشغول کار هستند و نصر اصفهانی معتقد است این وضعیت تامینکننده همه نیازهای گروههای ذینفع در ایران است: «از یک طرف بیشترین استفاده را از این نیرو میبریم. از طرفی سیاست رسمی این است که باید یک روز برگردند و نمیشود ساکن همیشگی ایران شوند. از لحاظ بینالمللی هم به عنوان یک برگه برنده از طرف ایران از آنها استفاده میشود.»
نصر اصفهانی شروع این نگاه که افغانستانیها موجب بیکاری و مشکلات اقتصادی هستند را از دهه 70 در ایران میداند. نگاهی که با تجربه زیسته بخشی از گروههای فرودست ایران همخوانی داشت و شکلی از رقابت و تهدید را ایجاد کرد. البته این تجربه مختص به ایران نیست و در کشورهای دیگر هم مهاجران خارجی را به چشم رقیب میبینند: «یکی از ریشههای نژادپرستی این احساس رقابت اقتصادی با آن گروه است.» در همان دهه 70 بود که افغانستانیها را به گروههای تروریستی پیوند میزدند و آنها را گروههایی خشن و بدوی معرفی میکردند. نصر اصفهانی با اشاره به پیمایشهایی در رابطه با افغانها میگوید: «درصد بسیار پایینی از مردم ایران شخصا قربانی جرمی شدند که افغانها انجام دادهاند.»
این پژوهشگر اجتماعی با بیان اینکه اصولا جامعه ایرانی، افغانستانی و کشور افغانستان را فروتر از خودش میبیند از اشتراک این دیدگاه در بین تمام گرایشات سیاسی ایرانی میگوید، نگاهی که از نظر او به نوعی نژادپرستانه محسوب میشود: «امروز تئوریهای جدید نژادپرستی اشکال جدیدی را در نظر میگیرند که لزوما منحصرا به آن مدل قدیمی نیست. براساس آن چیزی که امروز در دنیا پذیرفته شده به عنوان اشکال نژادپرستی آن چیزی که در مورد افغانها اتفاق افتاده نوعی از نژادپرستی است. به این معنا که یک ایدئولوژی گروه دیگری را متفاوت از خود میبیند و به هیچ عنوان حاضر نیست بپذیرد که آنها عضوی از ما بشوند. در واقع از این ایدئولوژی استفاده میکنیم تا همیشه دیگری را در موقعیتی ضعیفتر نگه داریم. یعنی یک شکلی از روابط قدرتی برقرار میشود که ایدئولوژی این رابطه نابرابر قدرت را توجیه میکند. به این معنا افغانها در این قربانی نژادپرستی هستند.»
در زمان صحبت با نصر اصفهانی یاد درگیریهایی که این مدت کوتاه بین ایرانیها و مهاجران افغان دیدم، میافتم. یکبار در مترو که بعد فحاشی یک مرد ایرانی به یک افغان اتفاق افتاد و بار دیگر رجز خوانی مردی برای یک فروشنده افغانستانی در یک خیابان پررفت و آمد. خاطرم هست هر دو مرد ایرانی بهلحاظ رفتاری و پوشش بهنظر از قشر ضعیف جامعه بودند. از او میپرسم آیا رفتارهایی که در ایران از طرف بخشی از جامعه نسبت به این مهاجران رخ میدهد واکنشی به شرایط سخت زندگی خودشان نیست؟ نصر اصفهانی در پاسخ میگوید: «یک بخش زیادی به همین شرایط سخت اقتصادی برمیگردد که تصور میکند آن دیگری فرصتهای شغلی او را تصاحب کرده و باعث شده زندگی بدتری داشته باشند. حالا آن فرد چطور باید نسبت به نشان دادن این خشونت و تنفر به دیگری خودش را توجیه کند؟ با چه فرمولی میشود از آن دیگری انسانیتزدایی کرد؟ اینجاست که ایدئولوژی نژادپرستی وارد میشود تا به این رفتارها مشروعیت ببخشد. ایدئولوژی نژادپرستی اینجاست که فرموله میکند که جای او اینجا نیست و حق مشروع ماست که او را از اینجا بیرون کنیم. ما افغانها را بر اساس فنوتیک آسیایی هزارهها تبدیل کردیم به یک دیگرینژادی که از خودمان متفاوت هستند. حتی اکثریت افغانها که در ایران هستند هزاره نیستند و به لحاظ سیمای ظاهری هم تفاوت زیادی با ما ندارند. ما تفاوتی که هزارهها با ما دارند را در ذهنیت تبدیل کردیم به دیگری نژادی و آنها را در واقع فروتر از خودمان میدانیم.»
میپرسم اگر روزی یک افغانستان آباد و آزاد داشته باشیم و شهروندان افغانستانی به کشور خود بازگردند و بخش کوچکی از آنها در ایران بمانند آیا ما باز هم به آن تعداد که شغل تخصصی خود را دارند و از حقوق برابری برخوردارند هم اینطور رفتار میکنیم؟ نصر اصفهانی میگوید نمیشود آینده را تحلیل کرد اما آن چیزی که حالا با آن مواجه هستیم یک نگاه فرادستی است: « نژادپرستی اشکال مختلفی دارد. مثلا یک شکلی از نژادپرستی به عنوان یک تئوری نژادی وجود دارد همان چیزی است که آلمان نازی بر اساس آن رفتار میکرد یا در امریکا نسبت به سیاهپوستها وجود دارد و بهصورت نظری نژاد را رتبهبندی میکند. اشکال جدید نژادپرستی که امروز از آن حرف زده میشود دیگر لزوما مبتنی به یک تئوری نژادی نیست. امروز گروههای بسیار کمی مانند «ککک» در امریکا از تئوری نژادی حرف میزنند. در جهان امروز که گروههای راست افراطی که رسما مدافع نژادپرستی هستند هم استدلال خود را بر یک تئوری نژادی سوار نمیکنند و در عمل میگویند با نژادهای مختلف مشکلی ندارند اما معتقدند بهتر است هرکس در کشور خودش زندگی کند تا اختلاطی به وجود نیاید تا هر فرهنگی خلوص خود را حفظ کند. یکی از مهمترین کارهای هواداران نژادپرستی انکار نژادپرستی است. الان در کشورهای اروپا و امریکا راست افراطی حرف از خوب بودن نژادپرستی نمیزند، بلکه حرفش این است که اصلا نژادپرستی وجود ندارد. مثلا وقتی طیف چپ از نژادپرستی در جامعه حرف میزند که سیاهپوستها فرصت برابر ندارند راست از این حرف میزند که فرصتها برابر است و چنین چیزی وجود ندارد و چپها برای رای آوردن حرف میزنند. این احساس که نژادپرستی وجود ندارد منحصر به ما نیست و در همه جای دنیا انکار میشود.»
حتی اگر بپذیریم که بعضی رفتارها با مهاجران افغان نژادپرستانه است، اما نمیتوان چشم روی تلاشهای بخش دیگری از مردم ایران بست که سالهاست در این حوزه برای ارتقای کیفیت زندگی آنان تلاش میکنند.
ارسال نظر