دردلهای تلخ یک افغانستانی مقیم ایران که شنیده نشده
فردی که در این گزارش از نام مستعار حمید برای او استفاده میکنیم بیش از ۳۰ سال است که در ایران زندگی میکند
اعتماد: همین چند ماه پیش بود که بنرهایی در رابطه با ممنوعیت حضور افغانها در مجموعه باملند خبرساز شد. بسیاری در شبکههای اجتماعی از این رفتار انتقاد کردند و آن را مصداق بدرفتاری با مهاجران دانستند. اما اینگونه محدودیتها تازگی ندارد و تنها بعضی از آنها راه به رسانهها پیدا میکند. این رفتارها که سالهاست موجب آزار افغانستانیهای ساکن ایران شده از کجا ریشه میگیرد؟ تبعات این رفتارها بر زندگی چند میلیون افغانستانی که در ایران زندگی میکنند، چیست؟
فردی که در این گزارش از نام مستعار حمید برای او استفاده میکنیم بیش از ۳۰ سال است که در ایران زندگی میکند. ۲ فرزند دارد که در ایران متولد شدهاند و بعد از سالها هنوز نه خودش و نه فرزندان و همسرش شناسنامه ایرانی ندارند. او را در عصری توفانی در تهران ملاقات میکنم و پای حرفهایش مینشینم. حمید سالهاست در کنار شغل اصلیاش عکاسی میکند و به کار کردن روی اشتراکات فرهنگی دو کشور معتقد است. او در رابطه با اظهارنظرهایی که این مدت در رسانهها منتشر شده است، میگوید: «از نظر من سلبریتیها و افراد فرهیخته نباید به مسائلی که منجر به ایجاد فضایی جنجالی میشود، وارد شوند. من میدانم که بخشی از این حرفها از روی کینه نیست و متاسفانه بعضی وقتها دقت لازم در بیان عقیده وجود ندارد. روی حرف من با افرادی است که مشهور هستند وگرنه کارگری که در ایران کار میکند شاید این تصور را داشته باشد که به اصطلاح کارگران افغانستانی او را بیکار کردند. آدمهای اهل فکر نباید وارد این قضایای جنجالی شوند، چون تبعات دارد.» او از روزگاری میگوید که گفته میشد خفاش شب که در مشهد دست به کشتن زنان میزد تبعه افغانستان است و این شایعه باعث شده بود افغانها مورد تهاجم و تحقیر قرار بگیرند. حمید اولین تبعات ایجاد چنین فضایی را تنش لفظی بین ایرانیها و افغانها میداند و میگوید: «وقتی یک فردی که مورد وثوق جامعه است چنین حرفهایی میزند مردمی که مخاطب او هستند، فکر میکنند حتما موضوع مهمی است و باید واکنش نشان دهند. اینها دقت بیشتری میخواهد. مساله حقابه هیرمند هم صحبت بین سران دو مملکت است که باید کارشناسی بشود. باید قبل اینکه حساسیت ایجاد و حرفهای رسانهای زده شود مشکلات حل شود بدون اینکه حساسیت را به جامعه منتقل کنیم.» حمید از یکسری اتفاقاتی میگوید که برای افغانستانیهای مقیم ایران بسیار غیرقابل انتظار بود، از ثبتنام کودکان افغان در مدارس که با نظر رهبری اتفاق افتاد. حالا حمید نگران است این تنش و حساسیتهایی که در جامعه بهواسطه سیاستهای حاکمان دو کشور به وجود آمده باعث شود محدودیتهای اجتماعی از چیزی که هست بیشتر شود.
حمید معتقد است ایرانیها بهواسطه اینکه به افغانستانیهایی پناه میدهند همیشه به نوعی بر سر افغانها «منت» میگذارند و از آنها انتظار تشکر مدام دارند در حالی افغانها هم اگر بخواهند با این نگاه به مسائل نگاه کنند باید همکاری خود در جنگ ایران و عراق یا حضور در جنگ سوریه را به یاد ایرانیها بیاورند: «ما اگر اینجا کاری کردیم بر اساس این اعتقاد است که ما یکی هستیم. این دو کشور متعلق بههم هستند و همانطور که هر ایرانی میتواند ادعا کند افغانستان متعلق به اوست هر افغانستانی هم میتواند ادعا کند ایران از آن اوست. ما به اصطلاح یک علقه فرهنگی داریم. من نمیتوانم خودم را از حافظ و سعدی جدا کنم همانطور که شما نمیتوانید مولانا را از آن خود ندانید. هر چند همه اینها برای زمانی است که کشوری به نام افغانستان وجود نداشت. ریشه ما قویتر از اینهاست و اگر فقط روی مسائل جغرافیایی دست بگذارم که من هم شبیه سیاسیون میشوم که هر روز تنش دارند.»
رضا یکی از ایرانیهاست که با یک دختر افغان ازدواج کرده است. او را در عصر بهاری در کافهای ملاقات میکنم.
ارسال نظر