جزییات ۱۰۸ روز اسارت شمشير باز ایرانی
ما دیدیم که احسان تیر خورد و وقتی ما را بردند صدای فریادهایش را میشنیدیم. تا یک روز پیش فکر میکردیم احسان زنده است. آنها به ما میگفتند دوستتان مفت از چنگ ما فرار کرد. اما وقتی آزاد شدیم یکی از ریشسفیدان به من گفت آن رفیقت که رفت. خیلی ناراحتم احسان دوست دوران دبیرستانم بود.
چند روز بعد با انتشار این خبر آدمربایی، تجسسهای پلیسی برای ردیابی گروگانگیران مسلح آغاز شد. تا اینکه بعد از چند هفته بیخبری کارآگاهان متوجه شدند انگیزه این آدمربایی دریافت پول ٥میلیارددلاری است. کارآگاهان با انجام کارهای اطلاعاتی دریافتند تماسهای گروگانگیران از شهرهای مرزی خارج کشور صورت گرفته بود و ردیابیها در شاخه تخصصی بهصورت ویژه کلید زده شد. تا اینکه پس از ١٠٨ روز مخفیگاه گروگانگیران در منطقه گوهر کوه خاش شناسایی شد.
شامگاه شنبه ٢٥ مردادماه بود که ماموران گمنام امام زمان عملیات ویژهشان را کلید زدند و بعد از دستگیری ٢ متهم این ماجرای جنجالی به کمک بومیها و ریشسفیدان مخفیگاه متهمان را محاصره کردند. همکاری روسای قبایل با ماموران اطلاعات و پلیس نتیجه داد و گروگانگیران بدون هیچ درگیری حامد و مهدی را آزاد کردند.
روزهای پس از آزادی
از آنجایی که عامل اصلی قتل احسان غفاری هنوز شناسایی نشده بود و انتظار میرفت این پرونده بیش از ٣ متهم داشته باشد روز یکشنبه قهرمان شمشیرباز تیمملی ایران و دوستش پشت درهای بسته تحت بازجوییهای پلیسی قرار گرفتهاند تا سرنخی طلایی را برای دستگیری دیگر اعضای این باند در اختیار پلیس قرار دهند.
عقربه ساعت ٢ بامداد روز دوشنبه ٢٧ مردادماه را نشان میداد که گروگانها بعد از ١١٠ روز دوری از خانواده و شهرشان به پایتخت برگشتند. ترمینال ٦ فرودگاه مهرآباد مملو از اقوام و نزدیکانشان بود. تا اینکه حامد و مهدی وارد سالن شدند. لاغر شده بودند. خانوادهها بلافاصله به سمتشان رفتند. یکدیگر را در آغوش میکشیدند و صدای تشویق و سوت شنیده میشد. بازگشت بعد از ١٠٨ روز اسارت طعم عجیبی داشت.
روایت حامد صداقتی
کابوس بود! کابوسی که نمیدانستیم کی تمام میشود. کابوسی که خیلی بد شروع شد. اینها را حامد صداقتی در رابطه با آنچه بر او گذشت گفت.
روزحادثه چه اتفاقی افتاد؟
در جاده خاش درحال حرکت بودیم که ناگهان خودرو ٤٠٥ سفیدرنگی از سمت چپ به ما نزدیک شد. ٣ نفر داخل خودرو بودند که صورتهایشان را بسته بودند، معلوم بود که اشرار هستند. به ما اشاره کردند که خودرو را متوقف کنیم. مهدی پشت فرمان نشسته بود و احسان پشت سر او قرار داشت. تصمیم گرفتیم فرار کنیم. اما آنها به سمت خودرو ما شلیک کردند. در همین هنگام یک تیر به احسان اصابت کرد. وحشت کرده بودیم. نمیدانستیم چه تصمیمی بگیریم تا اینکه با شلیکهای پی در پی لاستیک خودرو پنچر و خودرو متوقف شد.
شما را كجا بردند؟
وقتی ایستادیم از خودرویشان پیاده شدند، روی زمین خواباندنمان، دستها و چشمهایمان را بستند و انداختند در یک ماشین سواری و حرکت کردیم. وقتی چشمهایمان را باز کردیم در یک غار ١٠ وجبی به همراه یک نگهبان حبس شده بودیم. منظرهای که میدیدیم تنها یک درخت انجیر وحشی و کوههای مقابل بود.
میدانستید چه بلایی سر دوستتان آمده است؟
ما دیدیم که احسان تیر خورد و وقتی ما را بردند صدای فریادهایش را میشنیدیم. تا یک روز پیش فکر میکردیم احسان زنده است. آنها به ما میگفتند دوستتان مفت از چنگ ما فرار کرد. اما وقتی آزاد شدیم یکی از ریشسفیدان به من گفت آن رفیقت که رفت. خیلی ناراحتم احسان دوست دوران دبیرستانم بود.
چه میخوردید؟
یک چیزی که زنده بمانیم. مثل ٧ دانه لوبیا و یک کف دست نان. روزی که آزاد شدیم ٢ روز بود که آب نخورده بودیم.
از روز آزادیتان بگو؟ چطور آزاد شدید؟
٣ روزی بود که ما را به یک مکان دیگر مثل همان غار قبلی منتقل کرده بودند. صدای سروصدا میشنیدیم. بعد چند پیرمرد آمدند پیشمان و گفتند ما نجات پیدا کردیم. هنوز پاهایمان زنجیر داشت که ما همراه آنها از کوه به سمت پایین حرکت کردیم. نمیتوانستیم راه برویم، من با سنگ زنجیر پایم را شکستم. وقتی رسیدیم به پایین کوه منطقه را در محاصره دیدیم و مطمئن شدیم این کابوس به پایان رسیده است.
روایت مهدی حسینی
قربانی دیگر این گروگانگیری ١٠٨روزه مهدی حسینی وکیل دادگستری بود. او که از شنیدن مرگ احسان بعد از حدود ٤ ماه شوکه است از روز حادثه و اینکه گروگانگیران قصد داشتند به جای احسان او را بکشند به «شهروند» گفت: روز گروگانگیری من پشت فرمان خودرو نشسته بودم. فکر میکردیم ١٥کیلومتری خاش هستیم که ناگهان خودرو سفیدرنگی با چراغهای خاموش به سمت چپ خودرو ما آمد. ٣ مرد نقابدار با اسلحه به ما دستور توقف دادند.
چون من پشت فرمان نشسته بودم با حامد و احسان مشورت کردند و آنها نیز به من گفتند برو. اشرار مسلح وقتی متوجه شدند ما قصد فرار داریم به سمت ما شلیک کردند که یکی از این تیرها به احسان خورد. گروگانگیران بعدا به من گفتند چون تو راننده بودی برای اینکه خودرو را متوقف کنیم هدفمان از شلیکها تو بودی. اما گلوله به دوستت اصابت کرد.
چرا گروگانگیران لوازم داخل خودرویتان را سرقت نکرده بودند؟
آنها وقت زیادی برای متوقف کردن خودرو ما گذاشته بودند و احتمالا فرصت اینکه همه خودرو را بازرسی کنند نداشتند، ممکن بود هر لحظه یک نیروی پلیس سر برسد. چون لپتاپ من در صندوقعقب بود و تبلت حامد بغل در قرار داشت متاسفانه همین ماجرا باعث شده بود تا شایعهسازان فرضیه خصومت شخصی را بدون انگیزه مالی سر زبانها بیندازند. اما خدا را شکر نیروهای پلیس و اطلاعات روند پرونده را با فرضیه اصلی پیگیری کردند.
ارسال نظر