۱۳۰۸۲۴۴
۵۵۰۸
۵۵۰۸
پ

اگر زنده بود امروز برای خودش خانمی شده بود

اگر زنده بود امروز برای خودش خانمی شده بود. شاید هم بچه داشت و حسابی از بودن کنار فرزندش لذت می برد

ایران: اگر زنده بود امروز برای خودش خانمی شده بود. شاید هم بچه داشت و حسابی از بودن کنار فرزندش لذت می برد. اما خیلی زود رفت. سن وسالی هم نداشت. این جا را نبین این قدر سوت و کور است. ۱۵ اردیبهشت ۸۱ اینجا قیامتی شده بود. جنازه دختران دانش آموز مدرسه طه ۲ را یکی یکی می آوردند و همین جا کنار هم خاک می کردند. ۲۰ سال از آن روز گذشته ولی برای خانواده ها این داغ تا ابد تازه است. مرد پک عمیقی به سیگارش می زند و دبه آب را روی سنگ قبر آرزو و زهرا خالی می کند. می‌گوید از بستگان یکی از همین بچه ها است و هر بار برای فاتحه خوانی به بهشت زهرا می آید سری هم به این بچه ها می زند.

 ۱۴ اردیبهشت سال ۸۱ در تقویم دل مردم تهران به نام روز نیلوفران آبی حک شده است. روزی که خنده‌های ۶ دختر دانش آموز در دریاچه مصنوعی پارک شهر تهران برای همیشه محو شد. آن روز هوای مطبوع بهاری و نسیم خنک آرامش خاصی را بر جان تهرانی ها نشانده بود  اما کسی خبر نداشت این آرامش قبل از طوفان است.

اولین روز هفته ۵۷ دانش آموز مدرسه طه ۲ در شهرک کاروان تهران خوشحال و شاد راهی اردو شدند. هفته معلم و  مشاغل بود و قرار بود بچه ها برای بازدید از موزه پست به پارک شهر تهران بروند. صدای خنده ها و دست زدن بچه ها در اتوبوس توجه همه ماشین ها و عابران پیاده را به خود جلب می‌کرد. دو ماه تا پایان سال تحصیلی مانده بود واین آخرین برنامه اردوی بچه ها بود. بعد از بازدید از موزه پست بچه ها از خانم ناظم و بقیه مربی ها خواستند تا چند ساعتی رادر پارک شهر بمانند و از هوای بهاری لذت ببرند. با رسیدن به محوطه پارک شهر و دیدن قایق هایی که در دریاچه مصنوعی پارک این طرف و آن طرف می رفتند تعدادی از بچه ها درخواست کردند تا سوار قایق شوند. کسی خبر نداشت این قایق قرار است ارابه مرگ شان باشد.

۱۴ دانش آموز در قایقی که فقط ظرفیت ۷ نفر را داشت نشستند و قایق به حرکت در آمد. عقربه های ساعت ۱۱ و ۱۵ دقیقه ظهر رانشان می داد. صدای خنده بچه ها فضای پارک شهر را پر کرده بود. قایق به وسط دریاچه رسید ولی با یک تکان شدید واژگون شد. با جیغ و فریاد بچه‌ها چند رهگذر به آب پریدند تا آنها را نجات بدهد. مرد قایقران هم داخل آب افتاد. لحظات تلخی درحال رقم خوردن بود. بچه ها در عمق سه متری آب بالا و پایین می رفتند.  نه خبری از نجات غریق بود و نه جلیقه نجات. مردم وحشت‌زده و سراسیمه تلاش می‌کردند بچه‌ها را از آب بیرون بکشند.  با اعلام خبر حادثه برای تهیه گزارش به پارک شهر اعزام شدم. به دلیل ترافیک شدید در اطراف پارک شهر آمبولانس های اورژانس بسختی توانستند خودشان را به محل حادثه برسانند. پیکر بی جان آرزو و مریم در قایق بود و دو غواص سعی می کردند تا بقیه بچه ها را از آب بیرون بکشند. اشک از چشمان همه کسانی که اطراف به تماشا ایستاده بودند جاری شده بودند. ناظم مدرسه با چند نفراز کادر مدرسه به سر و صورت شان می‌زدند. کسی جرات نداشت با خانواده این بچه ها تماس بگیرد. کسی هم نمی دانست دقیقا چه کسانی در آب غرق شده اند. هر کدام از بچه ها اسم دوست اش را صدا می زد و وقتی جواب می شنید خیال اش راحت می شد. سمیرا با گریه چادر خانم ناظم را گرفته بود و می گفت : نسیرن و زهرا نیستند. من دیدم که سوار قایق شده بودند. با گذشت یک ساعت اجساد ۶ نفراز دانش آموز و مرد قایقران از آب بیرون کشیده شد و به پزشکی قانونی منتقل شد. در حالی که تحقیقات ماموران کلانتری ۱۱۳ بازار درباره این حادثه با حضور بازپرس مرحوم جواد اسماعیلی آغاز شده بود کسی دقیقا نمی دانست کدامیک از بچه ها در این حادثه غرق شده است. چند نفراز دانش آموزان هم در بیمارستان سینا بستری شده بودند.

این بار ماموریت من رفتن به مدرسه در شهرک کاروان بود. منطقه ای در جنوب شرق پایتخت. از مردم سراغ مدرسه را می گیرم و با دست انتهای خیابانی را که به تپه ای ختم می شود نشانم می دهند. خبر حادثه پارک شهر از رادیو پخش شده بود وتعدادی از خانواده ها جلوی مدرسه ایستاده بودند. چند زن با التماس از مسئولان مدرسه می خواستند تا خبری از بچه هایشان به آنها بدهد. اما کسی دقیقا نمی دانست کدام از بچه ها دراین حادثه جان باختند. آن روزها خبری از فضای مجازی نبود و مردم از روزنامه ها و صدا وسیما پیگیر اخبار بودند. سراغ مدیر مدرسه می روم و از او می خواهم تا عکس دانش آموزانی که به این اردو رفته بودند را در اختیارم قرار بدهد. لحظات نفس گیری بود. می دانستم اگر متوجه شود خبرنگارم حراست را در جریان قرار خواهد داد. اما آن قدر فضا پرتنش بود که  بی درنگ پرونده بچه ها را روی میز قراردادند و من عکس ۵۷ دانش آموز را از پرونده شان برمی دارم. اسم هرکدام از بچه ها را پشت عکس نوشتم تا بعد از شناسایی اجساد عکس قربانیان حادثه را در روزنامه منتشر کنیم.

ساعتی بعد با عکس دانش آموزان به دفتر روزنامه آمدم. از میان عکس دانش آموزان تصاویر زینب کمره ای ، بهاره رضایی ، ‌نسرین امینی ، زهره رحیمی ، مریم سروندی و آرزو جوادی را جدا کردیم تا برای انتشار آماده شود. نیلوفران آبی نامی بود که برای این بچه ها انتخاب شد. اما شوک بزرگ وقتی بود که اعلام کردند روزنامه ایران توقیف شده است. همه تحریریه در شوک بودند. خیلی از همکاران از اینکه زحمات ما برای انتشار این گزارش با توقیف روزنامه به هدر می رفت ناراحت بودند. سرانجام این گزارش در نشریه دیگری به چاپ رسید و وقتی با یک روز توقیف روزنامه ایران اجازه انتشار داده شد گزارش ویژه ای این نیلوفران آبی را منتشر کردیم و با فراخوان گروه حوادث روزنامه ایران مردم تهران برای یادبود این بچه ها روز سه شنبه با شاخه های گل کنار دریاچه پارک شهر رفتند و گل ها را به آب انداختند. نیلوفران آبی برای همیشه در پارک شهر حک شد.

سالهاست نیلوفران آبی در قطعه ۲۱۰ بهشت زهرا آرام گرفته اند اما داغ شان برای همیشه در سینه خانواده و همکلاسی ها سنگینی می کند.

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج