۱۲۹۸۴۰۴
۲ نظر
۵۳۸۳
۲ نظر
۵۳۸۳
پ

قصه عاشقانه‌ی این زن ایرانی متاثرتان می‌کند

روایتی از زندگی یک زن اهل خوزستان در شبکه‌های اجتماعی بازتاب فراوانی داشته و توجه کاربران را به خود جلب کرده است.

برترین‌ها: روایتی از زندگی یک زن اهل خوزستان در شبکه‌های اجتماعی بازتاب فراوانی داشته و توجه کاربران را به خود جلب کرده است.

قصه عاشقانه‌ی این زن ایرانی متاثرتان می‌کند

مصطفی جلالی‌فخر، پزشک، منتقد سینما و نویسنده با انتشار تصویر و داستان زندگی این زن در صفحه شخصی خود نوشت:

* سال‌ها پیش که رزیدنت داخلی بودم، روز سوم عید دیدمش، روی نیمکتی مشرف به درختی سراپا شکوفه و زیبایی. عطر بهار در هوا غوغا کرده بود و می‌شد با لذت تمام، نفس کشید. اما او دل‌نگران و خسته، به جای ناشناخته‌ای در دوردست، خیلی دورتر از نگاه من یا هر کس دیگری، خیره مانده بود.

* سلامش کردم و گفتم الهی سال تازه برای‌تان خوب باشد. برخلاف انتظارم، لب به آه و گلایه نگشود و با لبخند، برای من و همه‌ی آدم‌ها، دعای سلامت و آرامش کرد. وقتی از علت این جا نشستن‌اش پرسیدم، قصه‌اش را با «یکی نبود» شروع کرد.

* این که یک‌هفته است خانه‌اش همین چند وجب جا در حیاط بیمارستان است و پسر بیست‌ساله‌اش، بیمار و بستری‌ست. از شوش خوزستان آمده بود و «در این شهر بی‌ در و پیکرِ غول، غریبم». مردش خیلی سال قبل، مُرده بود و سه دخترش، در خانه‌ی شوهر و دنبال زندگی خودشان. خودش بود و «این تک‌پسری که حصیر می‌بافد و نان‌آور خانه‌ام هم هست؛ یعنی بود.

* چند ماه است که مرضِ نفس دارد و هیچ کس نفهمید چی تو تنش آمده که این جور شده. تا این که اینجا، خدا عمرشون بده، فهمیدند و مثل این که درمانش طول می‌کشد». از من خواست کاری کنم که زودتر کارشان راه بیفتد و به شهرشان برگردند. و برایش دعا کنم، به حق دانیال نبی.

* پرسیدم سال تحویل هم همین جا بودی؟ گفت: «کمی آن‌طرف‌تر، یک امامزاده‌ی کوچک هست. رفتم آن‌جا و چند نفر دیگر هم مثل من، تنها پناه‌شان همان‌جا بود. برای سلامتی همه آرزو کردم».

* شب‌ها روی همین نیمکت‌ها می‌خوابید و از این ناراضی نبود. دلش پسرش را می‌خواست و می‌گفت «اگر سالم باشد، همین چوب و فلزها هم حکم تخت سلطنت را دارد». به این نیت که فضای تلخ ذهنش عوض شود، از خالکوبی دست‌هایش پرسیدم. از ته دلش خندید و انگار به یک عمر قبل سفر کرد.

* به دوران دختری‌اش که این نقش‌ها را برای زیباتر شدن و برکتی که می‌گفتند می‌آورد، روی دست و تن‌شان نقاشی می‌کردند؛ برای همیشه. و بعد یک جور شرمِ شرقی در نگاهش ریخته شد و پایین را نگاه کرد و از راز دیگری هم پرده برداشت، این که «پسرها هم خوش‌شان می‌آمد!».

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • سبحان محمدیان

    خدا کنه الان حال خودش و پسرش خوب باشه و خوشحال باشن.

  • شیعیه12 امامی

    خداوند رحمان و رحیم است.به حق این مادر غریب خودش و پسرش انشاالله خوب هستند.

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج